موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی
فصل يازدهم:
امامت و پيشوايى مسلمانان
يكى از اصول مذهب كه ما شيعيان بدان معتقد هستيم «امامت» است. امامت عبارت است از رياست و رهبرى در امور دينى و دنيايى مردم. در بحثهاى گذشته تفاوت بين نبوت، رسالت و امامت بيان شد و گفته شد مقام امامت كه مقامى است والاتر از نبوت و رسالت، مقام تحقق بخشيدن به اهداف مذهب و پياده كردن برنامههاى تربيتى آن در ميان افراد مستعد و آماده است، خواه از طريق تشكيل حكومت عدل باشد يا بدون آن؛ و نيز گفته شد كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم هر سه موقعيت را دارا بود، يعنى هم پيامبر بود و هم رسول و هم امام. همچنين حضرت ابراهيم عليهالسلام پس از امتحانات گوناگون و پشت سر گذاشتن مشكلات فراوان و پيمودن مراحل يقين و كمال و نبوت و رسالت به مقام امامت نايل آمد(1).
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ سوره بقره(2): آيه124.
(90)
دلايل نياز جامعه به امام
وجود امام براى مسلمانان بعد از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم امرى لازم و ضرورى مىباشد. در اين جا به پارهاى از دلايل اين امر اشاره مىكنيم:
1 ـ تا هنگامى كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم زنده بودند، حكومت مسلمانان به دست ايشان اداره و رهبرى مىشد؛ زيرا پيامبر در عين اين كه سفير الهى بود حاكم و فرمانرواى مسلمانان نيز محسوب مىشد. پس از درگذشت پيامبر براى اين كه مسلمانان با مشكلى مواجه نشوند و چرخ اسلام از حركت باز نايستد، جامعه نو ظهور اسلامى نيازمند وجود امام و پيشوا بود تا هدفهاى پيامبر را كه همان گسترش آيين توحيد در سراسر جهان است تعقيب كند؛ در غير اين صورت زحمتهاى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم از بين مىرفت.
2 ـ پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم علاوه بر اين كه نبى و حاكم مسلمانان بود، آموزگارى خدايى بود كه حقايق را براى مردم بازگو مىكرد؛ بعد از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اگر كسى نبود كه اين راه را ادامه دهد كمبود بزرگى در ميان مسلمانان به وجود مىآمد، به اين دليل كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اگرچه قواعد كلى دين اسلام را به شكل كامل براى مردم بيان كرده بود اما توضيح اين كليات و برطرف نمودن اشكالات مردم و آموختن حقايق عالى قرآن و بيان آياتى چون آيات متشابه و مشكل قرآن به آموزگارى بزرگ كه سطح اطلاعات او همانند پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم باشد، نياز داشت.
در حقيقت امام نقش هدايت جامعه به سوى خوشبختى را بر عهده دارد، همانگونه كه عقل در وجود انسان نقش راهنمايى ساير اعضاء و
(91)
برطرف نمودن اشتباهات آنها را بر عهده دارد. لذا در سخنى كه از امام باقر عليهالسلام نقل شده، ولايت و امامت پنجمين و مهمترين ركن اسلام به حساب آمده است؛ حضرت مىفرمايند: اسلام بر پنج پايه استوار گرديده است: 1 ـ نماز، 2 ـ زكات، 3 ـ روزه، 4 ـ حج، 5 ـ ولايت (پيروى از پيشوايان معصوم عليهمالسلام ).
تاريخ نشان داده است كه گاهى يك ملت در پرتو رهبرى بزرگ و شايسته در صف اول عظمت قرار گرفته و گاه به واسطه وجود رهبرى ضعيف و نالايق آنچنان سقوط كرده كه شايد كسى باور نكند اين همان ملت پيشرو سابق است. عرب جاهلى كه در جهل و بدبختى و فساد غوطهور بود، با ظهور رهبرى الهى به نام محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم چنان راه ترقى و تكامل را با سرعت پيمود كه دنيايى را در شگفتى فرو برد. اين سنت خداوند است كه براى هر عصر و زمانى، رهبرى جهت نجات انسانها قرار دهد، زيرا فرمان سعادت بدون اجرا كننده آن فرمان ميسر نيست؛ اما مهم اين است كه مردم كسى را كه داراى اوصاف پيشوايى است بشناسند و در دام رهبران گمراه و فاسد گرفتار نشوند كه نجات از چنگالشان بسيار دشوار است.
در جملهاى كه از ابوعلى سينا رسيده آمده است: آيا خداوند حكيمى كه براى انسان مژه و ابرو را پديد آورده و تا اين اندازه نيازهاى او را برطرف نموده، منطقى است كه چنين خداى مهربانى از بزرگترين نيازمندىهاى بشر يعنى تعيين راهنما غافل بماند و انسان را بدون پيشوا و مربى رها نمايد.
(92)
امتيازات و ويژگىهاى امام
امام نيز مانند پيامبر بايد داراى امتيازاتى باشد تا بتواند زمام دين و دنياى مردم را بر عهده بگيرد. پارهاى از اين شرايط و ويژگىها به اين قرار است:
1 ـ بايد انسانى معصوم و به دور از هر گونه گناه و آلودگى و خطا و اشتباه باشد، زيرا انسان آلوده هرگز نمىتواند مردم را از آلودگى پاك نمايد.
2 ـ بايد از علم بىپايان الهى بهرهمند باشد تا بتواند احكام و حقايق اسلام را آن طور كه هست براى مسلمانان بيان نمايد، وگرنه گفتار او اطمينانآور نبوده، مردم به حقيقت معارف اسلامى نخواهند رسيد.
3 ـ بايد از طرف پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم يا امام معصومى به امامت معيّن شود، چرا كه غير از خدا و رسول و امام معصوم كسى نمىتواند كمال ذاتى، علوم الهى و معصوم بودن فردى را تشخيص دهد.
به علاوه از اخبار و احاديث استفاده مىشود كه ائمه اطهار عليهمالسلام مانند پيامبران داراى معجزاتى بودهاند و مىتوانستهاند در مواقعى كه لازم بوده و اثبات امامت و مقام عصمت آنها اقتضا مىكرده كارهايى را انجام دهند كه از افراد عادى ساخته نبوده است؛ البته اين بدان معنا نيست كه بگوييم تمام معجزاتى كه بدون دليل قطعى به امامان شيعه نسبت داده شده سخن درست و صحيحى باشد.
از مطالب گفته شده تا اين جا روشن شد كه تفاوت پيامبر و امام اين است كه: پيامبر، مؤسس دين و آورنده احكام شريعت از راه وحى است،
(93)
ولى امام، حافظ و نگهدارنده احكام و اجرا كننده آنهاست.
پرسش: آيا بر پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم تعيين جانشين براى بعد از خود لازم بوده، و آيا امامان ما شيعيان از طرف پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مشخص شدهاند؟
پاسخ: اين روشن و مسلّم است كه هر كس در اجتماع داراى منصب و مقامى باشد و سرپرستى و زمامدارى جمعيتى را بر عهده گيرد، اگر به طور موقت بخواهد به جايى مسافرت نمايد و بر سر كار خود حاضر نشود براى خود جانشين تعيين مىكند و هيچگاه راضى نمىشود كه آن جمعيت را بدون سرپرست و مدير قرار دهد. حضرت موسى عليهالسلام كه براى گرفتن آيات الهى چند روز از ميان قوم خود بيرون رفت برادرش هارون را به جاى خود قرارداد. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز به اين نكته كاملاً توجه داشت و اهميت زيادى براى آن قائل بود، به طورى كه هر منطقهاى در جنگها به دست مسلمانان فتح مىشد فورا براى آنجا حاكم و زمامدارى تعيين مىكرد؛ وقتى همراه سپاهى به جنگ مىرفت براى مديريت شهر مدينه كسى را قرار مىداد و اداره اجتماع را به وى واگذار مىكرد؛ حال چگونه مىشود كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم از اين نكته غافل باشند كه جامعه مسلمين پس از وفات وى به زمامدار معصومى احتياج دارد كه به وسيله اجراى قوانين و احكام الهى امور آنان را اداره كند!؟ اين وظيفه حتمى پيغمبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم است كه امام معصوم را به مردم معرفى نمايد، وگرنه موضوع تبليغ دين را ناتمام گذاشته است. و از اين رهگذر است كه ما شيعيان اعتقاد داريم كه رسولاكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم جانشينان خود را كه دوازده نفر هستند يكى پس از ديگرى تعيين نموده است.
(94)
امام على عليهالسلام اولين جانشين پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم بنا به عقيده ما شيعيان و اسناد و آثار موجود، در مراحل مختلف، حضرت على عليهالسلام را به جانشينى خود انتخاب نموده است؛ از آن جمله:
1 ـ حديث روز «غدير خم» كه حديث مشهور و معروفى است و در آن روز حضرت رسول پس از بازگشت از «حجةالوداع» يعنى آخرين حجى كه حضرت رفته بودند، در سرزمينى به نام «غدير» چنين فرمودند: «هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست.»(1)
2 ـ حديث «منزلت» كه در آن پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نه يك بار بلكه در جاهاى گوناگون و زمانهاى متعدد، موقعيت حضرت على عليهالسلام را نسبت به خودش مثل منزلت و جايگاه هارون به حضرت موسى عليهالسلام بيان كرده است. يكى از اين موارد وقتى است كه پيامبر براى جنگ «تبوك» از مدينه خارج شد و حضرت على عليهالسلام را به جاى خود در آن شهر قرار داد؛ حضرت على عليهالسلام عرض كرد: «يا رسول اللّه! آيا مرا در ميان كودكان و زنان مىگذارى و اجازه نمىدهى با تو به ميدان جهاد بيايم!؟» حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: «آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى، جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد آمد؟»(2)
3 ـ سخن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نسبت به حضرت على عليهالسلام در اوايل بعثت بدين
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ وسائل الشيعه،ج5،ص58،حديث12 ـ مسند احمد،ج1،ص84 ـ كنز العمّال،ج11،ص608- 610.
2 ـ بحار الانوار،ج5،ص69 ـ السنن الكبرى،ج9،ص40 ـ كنز العمّال،ج11،ص599،شماره32881.
(95)
مضمون كه: «اين شخص برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست. از او پيروى كنيد و به سخنان او گوش نماييد.» مفسران مىگويند: وقتى پيامبر از طرف خداوند مأمور شد كه خويشان نزديكش را از عذاب الهى بترساند، حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم به على عليهالسلام كه سن او از پانزده سال تجاوز نمىكرد دستور داد غذايى آماده كند، سپس فرزندان عبدالمطلب را كه چهل نفر بودند دعوت كرد تا رسالت خود را به آنان ابلاغ نمايد، اما پس از صرف غذا ابولهب عموى پيامبر با سخنان بىاساس خود مجلس را به هم زد. رسولخدا دوباره مجلسى ترتيب داد و پس از صرف غذا دعوت خود را اعلام كرد و پيامبرى خود را به گوش آنان رسانيد؛ آنگاه فرمود: «كدام يك از شما حاضر است كه از من پشتيبانى كند تا برادر و وصى و جانشين من باشد؟» كسى جز على عليهالسلام از جا بلند نشد، باز پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم سخن خويش را تكرار كرد و كسى جز على عليهالسلام دعوت او را پاسخ نگفت، در مرتبه سوم نيز چنين شد، آنگاه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم جملهاى را كه بيان شد فرمودند.(1)
4 ـ حديث «ثقلين»؛ رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم در روزهاى آخر عمر خود به مردم فرمود: «اى مردم من از بين شما مىروم و دو چيز سنگين و گرانبها در ميان شما مىگذارم: قرآن و اهل بيتم، تا زمانى كه به اين دو چنگ بزنيد و از اين دو يادگار من پيروى كنيد گمراه نخواهيد شد.»(2)
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ بحار الانوار،ج18،ص191و192،حديث27 ـ ابن ابى الحديد،شرح نهجالبلاغه،ج13،ص210 و211 ـ كنز العمّال،ج13،ص131-133،شماره36419.
2 ـ وسائل الشيعه،ج27،ص33و34،حديث9 ـ كنزالعمّال،ج1،ص185-187،ارقام943 - 953.
(96)
زندگينامه پيشوايان دين
چنانكه گذشت ائمه اطهار عليهمالسلام بنابر اعتقاد ما شيعيان پس از رحلت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم دوازده نفر هستند كه اسامى آنها به ترتيب عبارتند از:
1 ـ حضرت امام على عليهالسلام
ايشان در روز 13 ماه رجب، 30 سال پس از حادثه اصحاب فيل در خانه كعبه چشم به جهان گشود. ده ساله بود كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم به رسالت مبعوث شد. در تمام دوران رسالت پيامبر كه 23 سال به طول انجاميد كنار پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم بود. پدرش «ابوطالب» و مادرش «فاطمه» نام داشت. وى حضرت «فاطمه زهرا عليهاالسلام » را به همسرى برگزيد و ثمره اين ازدواج مبارك 4 فرزند يعنى امامحسن و امامحسين و زينبكبرى و امكلثوم بود. تقريباً سهماه پس از رحلت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم حضرت على عليهالسلام همسر فداكار خويش را درحالى كه 18 سال بيشتر نداشت از دست داد. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم علاقه ويژهاى به دخترش فاطمه عليهاالسلام داشت و مىفرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر كه او را شاد نمايد مرا شاد نموده و هر كه او را بيازارد مرا آزرده است، فاطمه عزيزترين مردم نزد من است.»(1) همچنين در برخى از روايات از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند: «خداوند با غضبِ فاطمه غضبناك و با رضايت او راضى مىگردد.»(2)
حضرت فاطمه عليهاالسلام به تمام معنا از مقام ولايت اميرالمؤمنين عليهالسلام دفاع
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ بحار الانوار،ج43،ص23،حديث17؛همچنين قريب همين مضمون با الفاظ گوناگون در كتابهاى اهل سنت نقل شده است. براى نمونه مراجعه شود به: كنز العمال،ج12،ص107-112، ارقام 34215و34222و34241و34243و34244.
2 ـ بحار الانوار،ج43،ص19،حديث2و4 ـ كنز العمّال،ج12،ص111،ارقام34237و34238.
(97)
كرد و در حقيقت در همين راه جان خود را نثار نمود. بعد از رحلت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم حضرت على عليهالسلام مدت 25 سال خانهنشين بود. در سال 35 هجرى مردم با او به عنوان زمامدار مسلمانان بيعت كردند. مدت خلافت حضرت پنج سال طول كشيد و در ماه رمضان سال 40 هجرى در سن 63 سالگى در مسجد كوفه به شهادت رسيد. مرقد مطهر آن امام در شهر «نجف» كه يكى از شهرهاى كشور عراق است، قرار دارد. لقب آن حضرت «اميرالمؤمنين» و كنيهاش «ابوالحسن» است. كتاب شريف «نهج البلاغه» مجموعهاى از سخنرانىها، نامهها و حكمتهاى آن امام عزيز است كه توسط سيد رضى رحمهالله جمع آورى گرديده است.
2 ـ حضرت امام حسن عليهالسلام
در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى به دنيا آمد. مادرش «حضرت فاطمه زهراء عليهاالسلام » و پدرش «حضرت على عليهالسلام » بود. وى نخستين فرزند اين خانواده مىباشد. يكى از القاب مشهور آن حضرت «مجتبى» و كنيهاش «ابومحمد» است. حضرت هفت سال از دوران كودكى خود را كنار پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم گذراند و سپس سى سال در كنار پدرش حضرت على عليهالسلام زندگى كرد. درسن 37 سالگى به مقام امامت رسيد و پس از ده سال زندگى پرمخاطره و سراسر حادثه در سال 50 هجرى در سن 47 سالگى مسموم و شهيد شد و در شهر «مدينه» در قبرستان «بقيع» به خاك سپرده شد.
3 ـ حضرت امام حسين عليهالسلام
روز سوم شعبان سال چهارم هجرى به دنيا آمد، و مدت 46 سال در
(98)
كنار برادرش امام حسن عليهالسلام زندگى كرد. در سال 50 هجرى و در سن 47سالگى بعد از رحلت امام حسن عليهالسلام به مقام امامت رسيد. در سال 60 هجرى به دعوت مردم كوفه براى مبارزه با حكومت يزيد كه فردى جنايتكار بود از مدينه به طرف مكه و از آنجا به طرف كوفه حركت كرد، اما مردم كوفه دست از ياريش برداشتند و حضرت و ياران و بستگانش در سرزمين كربلا در روز دهم ماه محرم (عاشورا) سال 61 هجرى توسط يزيديان به شهادت رسيدند. مرقد اين امام بزرگوار در شهر «كربلا» قرار دارد. لقب آن حضرت «سيّدالشهداء» و كنيهاش «ابوعبداللّه» است.
4 ـ حضرت على بن الحسين معروف به امام زينالعابدين عليهالسلام
در روز پنجم يا پانزدهم ماه جمادىالاولى سال 36 و يا 38 هجرى در شهر مدينه ديده به جهان گشود. پدرش «امام حسين عليهالسلام » و مادرش بنابر قولى «شهربانو» نام داشت. وى در سال 61 هجرى پس از شهادت پدرش به امامت رسيد. او فردى عابد و زاهد و رهبرى دورانديش بود. معروفترين لقبهاى وى؛ «سجّاد» يعنى زياد سجده كننده و «زينالعابدين» به معناى زينت عبادت كنندگان، و كنيهاش «ابومحمّد» مىباشد. «صحيفه سجاديه» كه مجموعهاى از دعاهاى پرمغز است از يادگارهاى آن حضرت مىباشد. وى در 25 ماه محرم سال 95 هجرى در سن 57 يا 59 سالگى توسط حكومت بنىاميه مسموم و به شهادت رسيد، قبر آن حضرت در قبرستان «بقيع» در شهر «مدينه» مىباشد.
5 ـ حضرت محمد بن على معروف به امام محمد باقر عليهالسلام
نامش «محمد»، لقب وى «باقرالعلوم» يعنى شكافنده دانشها، و كنيهاش
(99)
«ابوجعفر» مىباشد. پدرش «حضرت سجاد عليهالسلام » و مادرش «فاطمه دخترامام حسن مجتبى» بود. اول ماه رجب سال 57 هجرى در شهر «مدينه» متولد شد و در سال 95 هجرى يعنى در 38 سالگى به امامت رسيد. چون در اواخر عمر آن حضرت دستگاه بنىاميه دچار ضعف و از هم پاشيدگى شده بود، حضرت توانست با استفاده از اين فرصت، معارف و احكام اسلامى را براى مردم بيان كرده، شاگردان فراوانى تربيت نمايد. وى روز هفتم ماه ذىالحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى به شهادت رسيد و در قبرستان «بقيع» در «مدينه» به خاك سپرده شد.
6 ـ حضرت جعفر بن محمد معروف به امام جعفر صادق عليهالسلام
نام آن حضرت «جعفر» ولقب وى «صادق» و كنيهاش «ابوعبداللّه» است. پدرش «امام باقر عليهالسلام » و مادرش «امّ فَروِه» از زنان پرهيزكار آن عصر مىباشد. حضرت در 17 ربيعالاول سال 83 هجرى در «مدينه» به دنيا آمد و در سن 32 سالگى به امامت رسيد. ايشان سراسر عمر خويش را وقف تعليم و تربيت هزاران شاگرد نمود و درهاى علوم اسلامى را به روى مسلمانان گشود؛ به طورى كه نزديك به چهار هزار نفر از حضرت، حديث نقل كرده و عدهاى از آنها به مقام والايى در دانش رسيدند. «جابربنحيان» پايهگذار علم شيمى، «هشامبنحكم» دانشمند كلام و علم اصول عقايد از جمله اين افراد هستند. ايشان توسط «منصور دوانيقى» يكى از خليفههاى بنى عباس مسموم شد و روز 25 شوال سال 148 هجرى در سن 65 سالگى چشم از جهان فروبست. عمر اين امام بزرگوار در ميان امامان شيعه از همه بيشتر بوده است و به همين جهت به حضرت
(100)
«شيخ الائمه» گويند. وى در قبرستان «بقيع» در كنار پدر گراميش امام باقر و جدش امام سجاد و عمويش امام حسن مجتبى عليهمالسلام به خاك سپرده شد.
7 ـ حضرت موسى بن جعفر معروف به امام كاظم عليهالسلام
نام وى «موسى» و لقب مشهور او «كاظم» يعنى فروبرنده خشم و كنيهاش «ابوالحسن» مىباشد. پدرش «امام صادق عليهالسلام » و نام مادرش «حميده» بود. مادر حضرت زنى دانشمند بود و به دستور امام صادق عليهالسلام زنها براى يادگيرى احكام و معارف دينى به وى مراجعه مىكردند. امام هفتم در 7 صفر سال 128 هجرى در منطقه «ابواء» كه بين مكه و مدينه واقع شده به دنيا آمد و در سن 21 سالگى به امامت رسيد. حضرت مدتى از عمر شريف خود را در زندان به سربرد و در آنجا به عبادت و بندگى خدا مشغول بود. تا اين كه در 25 رجب سال 183 هجرى در سن 55 سالگى در زندان بغداد به وسيله زهرى كه مأمورين حكومت بنىعباس به حضرت دادند به شهادت رسيد و در همان شهر بغداد در قبرستان قريش كه بعدها معروف به «كاظمين» گرديد دفن شد.
8 ـ حضرت على بن موسى معروف به امام رضا عليهالسلام
نامش «على» و لقبش «رضا» و داراى كنيه «ابوالحسن» مىباشد، وى در 11 ذىالقعده سال 148 هجرى در شهر «مدينه» متولد شد. پدرش «امام كاظم عليهالسلام » و مادرش «نجمه» از بهترين زنان آن عصر مىباشد. وى در سال 183 و در سن 35 سالگى به مقام امامت رسيد. حضرت در عهد خلافت «مأمون» يكى از پادشاهان بنىعباس با اصرار و اجبار به «خراسان» آمد و وليعهدى مأمون به وى تحميل شد؛ و بالاخره مأمون
(101)
عباسى از ترس توجه مردم به آن حضرت وى را مسموم نمود و ايشان روز آخر ماه صفر سال 203 هجرى در سن 55 سالگى از دنيا رحلت نمود و در خراسان در شهر «مشهد» به خاك سپرده شد.
9 ـ حضرت محمد بن على معروف به امام محمد تقى يا امام جواد عليهالسلام
حضرت در روز دهم رجب سال 195 هجرى در منطقه «صريا» اطراف مدينه متولد شد. نامش «محمد» و از مشهورترين لقبهاى او «جواد» و «تقى» و كنيهاش «ابوجعفر» مىباشد. پدرش «امام رضا عليهالسلام » و نام مادر او «سبيكه» بود. وى در سال 203 پس از شهادت پدر بزرگوارش در سن 8 سالگى به امامت رسيد، زيرا امامت يك مقام الهى است كه از طرف خدا و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم تعيين مىشود و هيچ ارتباطى با كم و يا زياد بودن سن ندارد. آن حضرت در سال 220 هجرى روز آخر ماه ذىالقعده در سن 25 سالگى به دستور «معتصم عباسى» مسموم شد و به شهادت رسيد و در منطقه «كاظمين» بغداد كنار قبر جدّش امام موسىبن جعفر عليهماالسلام به خاك سپرده شد. اين امام بزرگوار كمترين مدت عمر را در ميان امامان شيعه داشتهاند.
10 ـ حضرت على بن محمد معروف به امام على النّقى يا امام هادى عليهالسلام
نام آن حضرت «على» و معروفترين لقبهاى او «نقى» و «هادى» و كنيهاش «ابوالحسن» مىباشد. پدرش «حضرت جواد عليهالسلام » و مادرش «سَيّده» يا «سمانه» بود. وى در 15 ذىالحجه سال 213 هجرى به دنيا آمد و در سن 7 سالگى پس از شهادت پدرش به امامت رسيد. آن حضرت مدت زيادى از دوران امامت خود را در شهر «سامراء» تحت نظر
(102)
حكومت بنىعباس سپرى نمود تا اين كه سرانجام به دست آنان مسموم شد و در سوم ماه رجب سال 254 هجرى در سن 41 سالگى از دنيا رحلت نمود و در شهر «سامراء» به خاك سپرده شد.
11 ـ حضرت حسن بن على معروف به امام حسن عسكرى عليهالسلام
آن حضرت در ماه ربيعالثانى سال 232 هجرى در «مدينه» به دنيا آمد. پدرش امام «علىالنقى عليهالسلام » و مادرش «سليل» يا «حديث» مىباشد. وى در 22 سالگى به مقام امامت رسيد و در هشتم ماه ربيعالاول سال 260 هجرى در سن 28 سالگى همچون پدران معصوم خويش توسط ستمگران مسموم شده، به شهادت رسيد و در شهر «سامراء» كنار قبر پدر ارجمند خود به خاك سپرده شد. آن حضرت به دستور حكومت بنىعباس در سن چهار سالگى همراه پدر خود از مدينه به شهر «سامراء» كه از شهرهاى عراق است منتقل شد و در آنجا تحت مراقبت حكومت قرار داشت؛ آن حضرت را بدين جهت «عسكرى» مىناميدند كه در شهر سامراء تحت نظر و مراقبت لشگر بنىعباس بود، و «عسكر» در زبان عربى به معنى «لشگر» است. وى همچنين مدتى از عمر شريف خويش را در زندان به سر برد.
12 ـ حضرت امام مهدى عليهالسلام
آن حضرت در نيمه شعبان سال 255 يا 256 هجرى قمرى در شهر «سامراء» به دنيا آمد. وى همنام پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم بوده و «مهدى، قائم، صاحبالزمان، امام عصر و حجت» از لقبهاى اوست. پدرش «امام حسن عسكرى عليهالسلام » و مادرش «نرجس» مىباشد. آن حضرت
(103)
را تا سال 260 كه پدر بزرگوارش زنده بود افراد زيادى در خانه امام حسن عسكرى عليهالسلام در حال كودكى ملاقات نموده و آثار عظمت و بزرگى و نشانههاى امامت او را ديدند. از سال 260 هجرى كه پدر ارجمندش از دنيا رفت آن حضرت از نظرها غايب شد، زيرا پادشاهان بنىعباس قصد كشتن او را داشته و براى دستگيرى وى تلاش زيادى مىنمودند. آن حضرت هماكنون زنده است و وقتى كه اوضاع عمومى جهان مساعد شود و زمينه تأسيس حكومت جهانى اسلامى فراهم گردد ظهور خواهند نمود.
(104)