موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی
فصل هشتم:
پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم
قبل از مبعوث شدن پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مردم دنيا و به ويژه جزيرةالعرب در ضلالت و گمراهى بودند. سيهروزى، بدبختى، جهل و نادانى و آلودگىهاى گوناگون معنوى در آن عصر تمام جهان را فرا گرفته بود. اين وضع نابسامان بر كسى پوشيده نبود تا اين كه خداوند نعمت بزرگى را كه ارزش منت نهادن بر مردم داشت به آنها ارزانى كرد و آن بعثت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم بود؛ پيامبرى كه از جنس خود مردم بود، نه از جنس ملائكه، تا بتواند احتياجات و نيازمندىهاى انسانها را دقيقا درك كند، و دردها و مشكلات آنها را لمس نمايد. او به مقام پيامبرى برگزيده شد در حالى كه سه برنامه مهم را سرلوحه كارهاى خود قرار داده بود:
1 ـ آيات پروردگار را بر مردم تلاوت مىكرد و گوشهاى آنها را با كلام خداوند آشنا مىساخت.
2 ـ فضائل اخلاقى و ارزشهاى انسانى را در جان و روح آنها پرورش مىداد و آنها را تربيت مىكرد و از پليديهاى شرك و عقايد باطل و خرافى و خصلتهاى زشت حيوانى پاك مىساخت تا آماده تعليم كتاب الهى و
(65)
حكمت و دانش واقعى شوند.
3 ـ به آنها حكمت و دانش مىآموخت، زيرا جهل منشأ تاريكى و گمراهى روح است.(1)
رسولاكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم برنامه خويش را از «امّالقرى» يعنى اصل و مادر آباديهاى حجاز كه شهر «مكه» است آغاز نمود. نخست مأمور تبليغ بستگان نزديك خويش گرديد تا آنها را به راه راست هدايت نمايد و با اين كار هسته ابتدايى اسلام محكم گردد، آنگاه مأموريت تبليغ ديگران را پيدا كرد، و پس از محكم گرديدن پايههاى اسلام مأمور انذار و تبليغ جهانيان شد و بر اين اساس نامههايى به سران بزرگ جهان آن روز نوشته و «كسراها» و «قيصرها» را به اسلام دعوت نمود.
بهراستى وجود پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم رحمت و نعمتى بود از جانب خداوند براى همه جهانيان، زيرا او عهدهدار نشر آيينى شد كه سبب نجات همه انسانهاست. حال اگر گروهى از اين رحمت بىپايان خداوند استفاده نمىكنند مربوط به خودشان است و تأثيرى در عمومى بودن اين رحمت ندارد. به هر حال در دنياى امروز كه فساد و تباهى و ظلم و بيدادگرى و نسلكشى از در و ديوار آن مىبارد و آتش جنگها از هر سوى آن شعلهور است، در دنيايى كه جهل، فساد اخلاق، خيانت، استبداد و تبعيض هزاران آشفتگى و نابسامانى آفريده، در چنين جهانى مفهوم «رَحْمَةٌ لِلْعالَمين» بودن پيامبر از هر زمانى آشكارتر است؛ چه رحمتى بالاتر از اين كه وى با آوردن برنامهاى كامل كه عمل به آن نقطه پايان اين
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ برگرفته از سوره آل عمران(3): آيه164.
(66)
بدبختىها و سيه روزىهاست انسانها را به سوى خوشبختى دو جهان راهنمايى كند.
چه غم ديوار امت را كه دارد چون تو پشتيبان چه باك از موج بحر(1) آن را كه باشد نوح كشتيبان(2)
تمام تلاش و كوشش پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم براى هدايت انسانها به طرف پروردگار بود و در اين راه هيچ مزد و پاداشى طلب نمىكرد، بلكه هدايت مردم را اجر خويش قرار مىداد؛ چرا كه هدايت امت اجر معنوى فوقالعادهاى براى او داشت.
گوشهاى از زندگينامه پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم
حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم در 17 ربيعالاول در شهر مكه به دنيا آمد، همان سالى كه ماجراى «اصحاب فيل» اتفاق افتاد و «ابرهه» فرمانرواى يمن با سپاهى بزرگ و فيل جنگى براى خراب نمودن «كعبه» به مكه آمد ولى به عذاب الهى دچار شد و همراه با سپاهش توسط پرندگانى كه بر آنان سنگ پرتاب كردند نابود شدند.
نام پدر حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم «عبداللّه» و مادرش «آمنه» بود. پدرش قبل از تولد او از دنيا رفت و پدربزرگش حضرت «عبدالمطلب» عهدهدار اداره زندگى او شد. شش سال بيش نداشت كه مادرش آمنه نيز از دنيا رفت. در هشت سالگى پدربزرگ خويش عبدالمطلب را نيز از دست داد و
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ بَحْر: دريا.
2 ـ گلستان،ديباچه.
(67)
عمويش حضرت «ابوطالب» اداره زندگى او را به دوش گرفت. در سن 25 سالگى با حضرت «خديجه» ازدواج كرد.
از كودكى با ادب، راستگو و درستكار بود و به همين جهت به او «محمد امين» مىگفتند. چهل سال در ميان مردم با صداقت و امانت و بزرگوارى زندگى كرد، در اين مدت هرگز دروغ و خيانت از او ديده نشد و ستمى بر كسى روا نداشت. هر سال مدتى به كوه «حراء» مىرفت و با تأمل در آثار قدرت خداوند او را پرستش مىنمود، تا اين كه در سن 40 سالگى در روز 27 ماه رجب به پيامبرى برگزيده و مبعوث شد. پس از مبعوث شدن به پيامبرى، مدت 13 سال در مكه به سر برد و در اين مدت پنهان و آشكار مردم را به خداپرستى و اسلام دعوت نمود. مشركين در اين مدت دست به آزار و شكنجه مسلمانان و رسول خدا زدند، به طورى كه حضرت مجبور شد به شهر «يثرب» كه بعدا «مدينةالنبى» نام گرفت هجرت و مسافرت كند و در آنجا بناى حكومت جهانى اسلامى را پىريزى نمايد؛ مدت 10 سال حضرت در آن شهر زندگى كرد و به تبليغ و ارشاد مردم مشغول بود؛ حوادث گوناگون تلخ و شيرين و جنگها و پيروزيهايى در اين ده سال اتفاق افتاد، پس از گذشت 63 سال از عمر شريفشان در 28 ماه صفر سال 11 هجرى اين جهان را بدرود گفته، به ديار ابدى شتافتند.
هرچند موفقيت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم با كمك پروردگار بود ولى يكى از مهمترين عوامل آن جاذبه اخلاقى ايشان بود. آن چنان صفات پسنديده انسانى و مكارم اخلاقى در او جمع شده بود كه دشمنان سرسخت را
(68)
تحت تأثير قرار مىداد و به تسليم وامىداشت و دوستان را سخت مجذوب مىساخت. اگر بگوييم يكى از معجزات پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم اخلاق نيكوى وى بود سخنى به حق گفتهايم. برخى از ويژگىهاى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم كه از امام حسين عليهالسلام براى ما نقل گرديده، بدين قرار است: «رفتار پيامبر با همنشينان خود چنين بود كه دائما خوشرو و خندان و ملايم و نرمخو بود؛ هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بد زبان، عيبجو، مديحهگر و چاپلوس نبود؛ هيچ كس از او مأيوس نمىشد و هر كس به در خانه او مىآمد نوميد باز نمىگشت. سه چيز را از خود دور كرده بود: مجادله و كشمكش در سخن، پرگوئى، و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود. و سه امر را در حق مردم انجام نمىداد و از خود دور كرده بود: كسى را مذمت و سرزنش نمىنمود و از لغزشها و عيوب پنهانى مردم جستجو نمىكرد؛ هرگز سخن نمىگفت مگر در امورى كه اميد ثواب الهى داشت، آن قدر سخنانش نفوذ داشت كه در هنگام سخن گفتنش همه سكوت مىكردند، هرگاه فرد غريب و ناآگاهى با وى با خشونت سخن مىگفت و درخواستى مىنمود حضرت تحمل مىكرد، به يارانش مىفرمود هرگاه كسى را ديديد كه حاجتى دارد به او عطا كنيد؛ و هرگز كلام كسى را قطع نمىكرد تا سخنش پايان گيرد.»(1)
بله، اگر او مردم را به بندگى خدا دعوت مىكرد، خود بيش از همه عبادت مىنمود؛ اگر از كارى باز مىداشت، خود قبل از همه از آن خوددارى مىكرد. آزارش مىدادند اندرز مىداد، ناسزايش مىگفتند
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ بحار الانوار،ج16،ص148-153،حديث4.
(69)
براى آنها دعا مىكرد، بر بدنش سنگ مىزدند و خاكستر داغ بر سرش مىريختند و او براى هدايت آنها دست دعا به درگاه خدا برمىداشت. بسيار متواضع بود به طورى كه روى زمين مىنشست و روى زمين غذا مىخورد و كارهاى خانه را خودش انجام مىداد؛ مثلاً گاهى درب خانه را خودش بر روى افراد باز مىكرد، گوسفند را خودش مىدوشيد، چون خدمتكار او از گرداندن آسياب دستى كه در آن زمان در خانهها وجود داشت خسته مىشد آن حضرت او را كمك مىكرد؛ هيچ گاه براى امور دنيوى خشمناك نشد و غضب او فقط براى خدا بود؛ با فقرا و طبقه افتاده همغذا مىشد، و افراد صالح و دانشمند را احترام مىنمود؛ در خوراك و پوشاك بين خود و خدمتكارانش فرقى نمىگذاشت، به هر كه مىرسيد سلام مىكرد، و در هر مجلس كه مىنشست به ياد خدا بود، بيشتر رو به قبله مىنشست؛ اگر كسى براى انجام كارى به او احتياج داشت زود حركت مىكرد و به دنبال كار او مىرفت؛ ميهمان را احترام مىكرد و گاهى عبا و رداى خود را روى زمين مىانداخت تا ميهمان روى آن بنشيند. روزى شخصى در حال سخن گفتن با آن حضرت به واسطه عظمت وى مىلرزيد، حضرت فرمودند: چرا از من مىترسى، من كه پادشاه نيستم.
به راستى كه او اسوه و الگوى كامل اخلاق و انسانيت براى بشر بود؛ آن گونه كه خود فرموده بود: «من به پيامبرى مبعوث شدم تا فضائل اخلاقى را تكامل بخشيده، به نقطه اوج خود برسانم.»(1) آيا بالاتر از اين گذشت و مردانگى وجود دارد كه وقتى مشركين جنايتكار ـ كه ساليان دراز
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ بحارالانوار،ج16،ص210 ـ بيقهى،السنن الكبرى،ج10،ص192.
(70)
هرچه در توان داشتند بر ضد اسلام و شخص پيامبر به كار گرفتند ـ در فتح مكه در چنگال مسلمانان گرفتار شدند، حضرت بر خلاف تمام محاسبات دشمنان و دوستان، فرمان عفو عمومى آنها را صادر نموده، تمام بدكاريهاى آنها را به دست فراموشى سپرد!؟ آرى او اين گونه بود كه خدايش فرمود: «وَاِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»(1) يعنى: به راستى تو داراى اخلاق برجسته و عظيمى هستى.
در اين جا مناسب است براى ترسيم روح بلند پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و تواضع او به طورى كه خود را در رديف ديگران مىديد و حتى با آنها مزاح و شوخى مىنمود، لطيفهاى از آن حضرت براى شما بيان نمايم: روزى زنى در حالى كه غمگين به نظر مىرسيد نزد حضرت صلىاللهعليهوآلهوسلم آمد، او پيغامى از طرف شوهرش آورده بود، حضرت فرمود: شوهرت را مىشناسم او همان شخصى نيست كه در چشمش سفيدى هست؟ زن گفت: نه خدا نكند، او هرچه هست اين عيب را ندارد؛ حضرت تبسم نموده و فرمودند: من عيب او را نگفتم، همه مردم در چشمشان سفيدى هست و سفيدى چشم همه از سياهى آن بيشتر است؛ آن زن به همراه حاضران خنديدند و زن از آن حال غمزدگى بيرون آمد.
راههاى شناسايى پيامبرى حضرت محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم
پرسش: راههايى كه براى شناسايى پيامبران گفته شد، آيا در مورد پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم هم وجود دارد؟
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ سوره قلم(68): آيه4.
(71)
پاسخ: بله؛ يكى از اين راهها مژده و تصديق پيامبران قبل از حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم نسبت به پيامبرى اوست و حضرت عيسى عليهالسلام از آمدن پيامبرى به نام «احمد» خبر داده است كه در قرآن اين بشارت از او نقل شده است(1).
مسأله ديگر وجود معجزه است. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اگرچه به درخواست عدهاى بهانهجو كه قصد پذيرش حق را نداشتند و تقاضاى معجزه مىنمودند پاسخى نمىدادند، اما در مواردى كه براى اثبات حقيقتِ دعوت وى از او مطالبه معجزه مىشد معجزهاى توسط وى انجام مىگرفت، پاره شدن ماه به دو قسمت يكى از اين معجزات است، اما مهمترين معجزه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم كه مخصوص زمان خاصى نيست و تا ابد براى همه نسلها وجود دارد كتاب «قرآن» است، معجزات پيامبران پيشين، خود زبان نداشت و لازم بود كه آن پيامبران به همراه معجزات خود باشند، اما قرآن يك معجزه گوياست كه نياز به معرفى ندارد و پس از گذشت قرنها از وفات پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم همانند زمان حيات او به دعوت خود ادامه مىدهد، هم دين است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون. معجزات پيامبران گذشته و حتى معجزات ديگر پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم غير از قرآن، در زمان و مكان مشخصى و در برابر عده خاصى انجام مىگرفت؛ مثلاً سخن گفتن حضرت مسيح عليهالسلام در گهواره و زنده كردن مردگان توسط وى همه در زمان و مكان خاص و در برابر ديدگان اشخاص معيّنى بوده است؛ ولى حقّانيت قرآن بستگى به زمان و مكان ندارد و به
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ سوره صفّ(61): آيه6.
(72)
همان صورتى كه در 1400 سال قبل در محيط تاريك «حجاز» تجلى كرد، امروز نيز بر ما نورافشانى مىكند؛ بلكه با گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش امكاناتى براى ما فراهم شده است كه بتوانيم استفاده بيشترى از آن ببريم.
نكته مهم آن كه: امور خارقالعادهاى كه از پيامبران به عنوان گواه صدق آنها ديده شده معمولاً جنبه جسمانى دارد، مانند شفاى بيماران غير قابل علاج، ولى الفاظ قرآن كه از همين حروف و كلمات معمولى تركيب يافته و در اعماق جان انسان نفوذ كرده، روح انسان را صيقل مىدهد، معجزهاى است كه با مغزها و انديشه و احساسات انسان سروكار دارد. بديهى است كه برترى چنين معجزهاى بر معجزات جسمانى احتياج به توضيح ندارد. قرنهاست كه اين كتاب از مخالفان خود درخواست مقابله به مثل نموده و گفته است هر كه مىتواند مثل اين كتاب را يا ده سوره مثل اين كتاب را و يا لااقل سورهاى مثل سورههاى اين كتاب را بياورد، اما كسى نتوانسته چنين عملى را انجام دهد، با اين كه در مكه و مدينه مسيحيان و يهوديان سرسخت و متعصبى بودند كه براى تضعيف مسلمانان از هر فرصتى استفاده مىكردند و همچنين منافقانى كه در بين مسلمانان وجود داشتند و براى از بين بردن اسلام از هيچ كارى دريغ نمىكردند، اما آنها دست به چنين كارى نزدهاند، بر عكس با شنيدن آيات زيبا و شيواى اين كتاب عدهاى از دانشمندان يهودى و مسيحى به اسلام گرويدند.
آنچه باعث شگفتى انسان مىگردد آن است كه آورنده اين كتاب فردى است «اُمّى» كه در مكتب خانه و مدرسه درس نخوانده و از محضر
(73)
استادى استفاده ننموده است.نگار(1) من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه(2) مسألهآموز صد مدرّس شد(3)
تاريخ، اسامى عده محدودى را كه براى مقابله با قرآن برخاستهاند ضبط كرده است؛ يكى از اين افراد «مُسَيْلَمه كذّاب» از مردم «يَمامه» است كه در سال يازدهم يا دوازدهم هجرى ادعاى پيامبرى نمود. او آياتى در مقابل قرآن آورده كه بيشتر جنبه تفريحى و سرگرمى دارد، ترجمه يكى از سورههاى اختراعيش را اين جا ذكر مىكنيم:
«اى قورباغه دختر قورباغه، آنچه مىخواهى صدا كن، نيمى از تو در آب و نيمى ديگر در گِل است، نه آب را گِلآلود مىكنى و نه كسى را از آب خوردن باز مىدارى.»(4)
با گذشت زمان هر روز عظمت اين كتاب آسمانى براى جهانيان بهتر روشن مىشود؛ از «ويل دورانت» تاريخنگار معروف در وصف اين كتاب چنين نقل شده كه مىگويد: «قرآن در مسلمانان آنچنان عزّت نفس و عدالت و تقوا به وجود آورده كه در هيچ يك از مناطق جهان شبيه و نظير نداشته است.»(5)
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ معشوق.
2 ـ اشاره و حركت چشم و ابرو از روى ناز.
3 ـ ديوان حافظ،غزليات،شماره167.
4 ـ ابن كثير،البدايه والنهايه،ج6،ص359 ـ طبرى،تاريخ الامم والملوك،ج2،ص506.
5 ـ تفسير نمونه،ج1،ص137و138.
(74)