موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی
فصل دوم:
اصول دين و تقويت باورهاى دينى
همانطور كه در مبحث «سخنى با خوانندگان» گفتيم، بالاترين مرحلهاى كه در انسان وجود دارد مرحله تفكر و انديشه اوست. آدمى موجودى است داراى فكر و خرد كه با خود مىانديشد: من كه هستم؟ چرا به دنيا آمدهام؟ آفريننده اين جهان كيست؟ جهان به كدام سو مىرود؟ عاقبت امر من چه مىشود؟ آيا انسان بيهوده آفريده شده است؟ آيا من در اين جهان وظيفه و تكليفى دارم؟
نه شكوفهاى، نه برگى، نه ثمر، نه سايه دارم همه حيرتم كه دهقان ز چه روى كِشت ما را
اين موجود خردمند تا آن هنگام كه پاسخ قانعكنندهاى براى سؤالاتش پيدا نكند متحير و سرگردان خواهد بود. هر مسلك و مذهبى خواه ناخواه داراى نوعى نگرش و بينش درباره هستى است كه تعيين كننده نوع برداشت و تكيهگاه فكرى آن مكتب به شمار مىرود و بر اساس آن به پاسخگويى به پرسشهاى پيرامون خود مىپردازد؛ در اصطلاح به اين نوع نگرش و برداشت، «جهان بينى» مىگويند. در هر مذهب و آيينى مطالبى
(28)
بنيادى و ريشهاى وجود دارد كه خميرمايه و ركن اصلى آن مذهب به شمار مىرود و با فروريختن آن پايهها اصل آن مذهب نيز ويران مىگردد. دين اسلام هم داراى مسايلى بنيادى و ريشهاى است كه اركان اصلى اين دين به حساب مىآيند، و بر هر فرد مسلمانى لازم است كه نسبت به اين اصول زيربنايى آگاهى لازم و كافى پيدا كند و با دليل و برهان به آنها معتقد گردد. اين امور اساسى كه مورد قبولِ همه مسلمانها ـ چه شيعه و چه سنى ـ بوده و همگى به آنها اعتقاد دارند، سه اصل «توحيد»، «نبوت» و «معاد» مىباشد.
علاوه بر اين سه اصل ما شيعيان به دو اصل ديگر به نام «عدل» و «امامت» معتقد هستيم.
اصل عدل آن گونه كه ما شيعيان بدان معتقد هستيم مورد نظر همه گروههاى سنىمذهب نيست، بلكه عدهاى از آنها نظرشان در معناى عدل خداوند با ما شيعيان متفاوت است و امامت هم به آن معنايى كه ما مىگوييم و بعد مفصّل راجع به آن گفتگو مىكنيم، فقط مخصوص شيعه است.
البته در اسلام غير از اصولى كه ذكر شد امورى وجود دارد كه از آنها به «فروع دين» تعبير مىشود كه عبارتند از: 1 ـ نماز، 2 ـ روزه، 3 ـ خمس، 4 ـ زكات، 5 ـ حج، 6 ـ جهاد، 7 ـ امر به معروف، 8 ـ نهى از منكر، 9 ـ تَولّى (يعنى دوست داشتن دوستان خدا)، 10 ـ تَبرّى (يعنى دشمن داشتن دشمنان خدا و بيزارى از آنها).
تفاوت اساسى بين اصول دين و فروع دين در اين است كه اعتقاد به
(29)
اصول دين بايد همراه با دليل و برهان باشد. هركس موظف است در پديدههاى هستى تفكر نموده، با رجوع به عقل و فطرت خود، مقدمات ايمان و اعتقاد صحيح را فراهم نمايد؛ به عبارت ديگر، اصول دين امورى هستند تحقيقى نه تقليدى. اما در فروع دين انسان مىتواند با مراجعه به كارشناس و تقليد از او وظيفهاش را در آن امور انجام دهد؛ مثلاً آيا در قنوت نماز انسان مىتواند دعاى فارسى بخواند يا خير؟ خوردن گوشت راسو يا فلان پرنده حلال است يا نه؟ در اين موارد با مراجعه به مرجع و كارشناس امور فقهى مىتواند به وظيفهاش آگاه گردد؛ اما پاسخ اين سؤال كه آيا خدايى به عنوان آفريننده اين جهان وجود دارد يا خير يا اين سؤال كه آيا آفريننده يكى است يا شريك هم دارد، و... را بايد با تحقيق و جستجو و مطالعه در جهان هستى به دست آورده، به آنها اعتقاد و باور پيدا كند.
راههاى تقويت باورهاى دينى
يك فرد مسلمان بايد پايههاى مذهبى و ستونهاى دينى خود را به گونهاى محكم و قوى كند كه اگر عقايدش از ناحيه مخالفين مورد حمله قرار گرفت توان مقاومت را داشته باشد و بتواند با دليلهاى محكم و قطعى از عقيدهاش دفاع كند.
در اين جا مناسب است به پارهاى از راههاى تقويت باورهاى دينى و اعتقادات مذهبى اشاره نماييم:
راه اول: تفكر عميق در جهان آفرينش و پديدههاى هستى است. انسان
(30)
بايد ابتدا سعى كند خود را بشناسد، به نيروهاى موجود در ذات خودش آگاهى كافى پيدا كند، به ساختمان پيچيده ظاهرى خود يعنى جسمش نظرى بيفكند و ظرافتهاى موجود در روح خويش و وجدان و فطرتش را مدّ نظر قرار دهد، در اين صورت است كه به راحتى يقين و باور به خداى هستىبخش پيدا مىكند. در اين زمينه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مىفرمايند: «مَنْ عَرفَ نَفْسَه فَقدْ عَرَفَ رَبَّه»(1) يعنى: آن كس كه خود را شناخت بهيقين خدايش را خواهد شناخت.
قرآن مجيد در موارد متعدد تأكيد ويژهاى بر توجه انسانها نسبت به ساختمان مخلوقات دارد، گاهى مىگويد: «آيا به ساختمان وجودى شتر توجهى نمىكنند كه چگونه آفريده شده، وهمچنين به آسمان كه چگونه برافراشته شده و به كوهها كه چگونه در جاى خود قرار گرفته و به زمين كه چگونه گسترده و هموار شده نمىنگرند؟»(2) و در جايى ديگر مىفرمايد: «بهدرستى كه در آفرينش زمين و آسمان نشانههايى براى مؤمنين، و در آفرينش خودتان و ساير جانوران كه خداوند آنان را در زمين پراكنده ساخته نشانههايى براى باوركنندگان، و در رفت و آمد شب و روز و تفاوت آنها و در رزق (بارانى) كه خداوند از آسمان مىفرستد و زمين مرده را با آن زنده مىنمايد و در وزش بادها نشانههايى براى خردمندان وجود دارد»(3).
راه دوم: مطالعه كتابهاى گوناگونى است كه درباره جهان آفرينش
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ بحار الانوار،ج2،ص32،حديث22.
2 ـ سوره غاشيه(88): آيات17 - 20.
3 ـ سوره جاثيه(45): آيات3 - 5.
(31)
وموجودات مختلف به نگارش درآمده است. انسان با مطالعه كتابهاى علمى در زمينههاى گوناگون همچون گياهشناسى، ستارهشناسى، وضعيت جانوران خشكى و دريايى و... مىتواند اطلاعات مفيدى راجع به محيط اطرافش پيدا كند و با انديشه در آن موجودات و مخلوقات و قوانين حاكم بر هر كدام به وجود دستى غيبى كه هستى بخش هر كدام از آنهاست پى ببرد.
به علاوه كتابهايى در زمينه خودِ اصول اعتقادات نوشته شده كه در آنها سعى شده است اين اصول با برهان و استدلال ثابت گردد، مثل كتابهاى كلامى و فلسفى. هر كس به فراخور فهم خود مىتواند از اين كتابها جهت استحكام بخشيدن به باورهاى خود در زمينه اصول اعتقادات استفاده نمايد.
راه سوم: گفتگوى حضورى با انديشمندان و خردمندان صاحب نظر در زمينه مسائل اعتقادى است كه به واسطه اين كار انسان به ضعفهاى خود پىبرده، در جهت اصلاح آنها گام برمىدارد.
راه چهارم: استمداد از خداوند و درخواست هدايت از اوست. هرچه انسان با خدا رابطه و انس بيشترى برقرار كند، بيشتر به او نزديك شده و او را بهتر خواهد شناخت و ترديدهايش برطرف خواهد شد.
تا كه از جانب معشوق نباشد كششى كوشش عاشق بيچاره به جايى نرسد
ياد و ذكر خداوند عامل مؤثرى است براى ريشهدار شدن اعتقاد به او و خوشبختى ابدى.
(32)
پرسش: اگر همه افراد بخواهند عمر خويش را به مطالعه و تحقيق در زمينه اصول اعتقادات بگذرانند امور جامعه فلج گرديده و ديگر كسى به كار ديگرى نمىرسد؛ با اين وصف اگر افراد بخواهند اصول اعتقاديشان تقليدى نباشد بلكه همراه با تحقيق باشد، چه كارى بايد انجام دهند؟
پاسخ: منظور ما اين نبود كه همه بايد دانشمند كلامى يا فيلسوف شوند؛ بلكه ما گفتيم ايمان ما نبايد جنبه شعارى داشته باشد كه با ايجاد كوچكترين اشكال و شبههاى نسبت به يكى از مسائل عقيدتى دست از همه چيز شسته و تسليم اشكالكنندگان شويم؛ و اين كار براى هر فردى ميسّر است. ممكن است انسان از يك حادثه ساده كه در محيط اطرافش اتفاق مىافتد بتواند دليلى بر حقانيت اعتقادش پيدا كند. داستان پيرزن فرتوتى كه در حال ريسندگى با چرخ دستى كوچك خود بود بيانگر اين مطلب است، وقتى شخصى به او گفت: اى پيرزن تو چگونه خدايت را شناختهاى و پى به وجود وى بردهاى، بلافاصله دست از چرخ نخريسى خود برداشت و به دنبال آن چرخ از حركت باز ايستاد، پيرزن فرتوت به سخن آمد و گفت: اين چرخ دستى كوچك و ساده محتاج به دستان منِ پيرزن است تا بتواند حركت كند، چگونه اين جهان باعظمت به آفريدگارى توانا نياز ندارد!؟
(33)