صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اندیشه >>
مرجع ما | علامه طباطبائی و نظریه تفکیک وحی و رأی / محمد سروش محلاتی
بازدید این صفحه: 9042          تاریخ انتشار: 1392/8/29 ساعت: 09:28:46
علامه طباطبائی و نظریه تفکیک وحی و رأی / محمد سروش محلاتی

بیست و چهارم آبان ماه سالروز درگذشت علّامه طباطبایی و روز بزرگداشت آن مفسر کبیر بود. علّامه از نوادر این دوره است که متأسفانه پس از گذشت سه دهه زوایای فکری او هنوز ناشناخته مانده است.

موضوع: فقه
نویسنده: حجة الاسلام محمد سروش محلاتی

علامه طباطبائی و نظریه تفکیک وحی و رأی

مقدمه

بیست و چهارم آبان ماه سالروز درگذشت علّامه طباطبایی و روز بزرگداشت آن مفسر کبیر بود. علّامه از نوادر این دوره است که متأسفانه پس از گذشت سه دهه زوایای فکری او هنوز ناشناخته مانده است. صفحه حوزه همواره بررسی زوایای فکری ایشان را جزء رسالت های خود می دانسته و هرساله تلاش کرده است برخی از ابعاد آن را مورد بررسی قرار دهد. امسال نیز برای انجام این وظیفه در خدمت یکی از اساتید حوزه علمیه قم، زاویه دیگر از اندیشه های آن عالم ربّانی را به بحث گذاشته ایم:

  *در آستانه 24 آبان ماه و سالگرد رحلت علّامه طباطبائی قرار داریم، لذا علاقه داریم که یکی از بحث های مبنائی و اصولی ایشان را از زبان شما بشنویم و درباره آن گفتگو کنیم، فکر می کنم شما برای موضوع قلمرو وحی که در برخی از درس ها و مقالاتتان هم مطرح کرده اید، آمادگی داشته باشید. علّامه در این باره چه دیدگاهی داشت؟

ج: بسم الله الرحمن الرحیم، حضرت علّامه طباطبائی در زمینه مباحث بنیادین اسلامی، نکات بکر و عمیق زیادی را مطرح کرده اند که متأسفانه هنوز بعد از گذشت سه دهه، بسیاری از آن ها، مورد باز شناسائی و کنکاش قرار نگرفته است، فقط برخی از آن نکات در آثار شهید مطهری تعقیب شده، ولی اکثر آن ها هم چنان مغفول است، بهرحال بحث قلمرو وحی هم یکی از آن هاست.

مسأله جدی در این باره این است که غیر از قرآن کریم که قطعا وحی است، آیا دیگر سخنان رسول خدا و دستورات و تصمیمات حضرت هم به استناد وحی صورت گرفته ویا ممکن است برخی از آن ها مثل نماز و اذان از راه وحی دریافت شده باشد، و برخی دیگر به خصوص در مسائل اجتماعی، نظر خود حضرت باشد؟

غالب علما، قلمرو وحی راخیلی وسیع می دانند و همه تصمیمات حضرت را به وحی متصل می کنند، ولی علّامه طباطبائی در این باره نظر متفاوتی دارد.

*یعنی علمای دیگر، تصمیمات مدیریتی پیامبر در دوران مدینه را مستند به وحی می دانند و معنقدند پیوسته جبرئیل به حضرت القا می کرده است؟

ج: برای شما مثالی عرض کنم تا نظر فقها روشن شود، در فقه بحثی تحت عنوان اقطاع وجود دارد و مطرح شده که پیامبر حق دارد بخشی از منابع طبیعی را برای بهره بردای در اختیار برخی از افراد یا گروه ها قرار دهد، از بیانات صاحب جواهر استفاده می شود که ایشان تصمیم گیری در چنین مواردی از قبیل این که چه مرتعی در اختیار چه کسی برای چه مدتی قرار داده شود، این ها هم با وحی صورت گرفته است، ایشان این موضوع را به ائمه علیهم السلام هم تعمیم داده اند و اجتهاد و رأی در تشخیص موضوعات خارجه ـ و نه احکام شرعیه ـ را نسبت به پیامبر و ائمه انکار می کنند و می گویند: الامام علیه السلام عندنا لا ینطق عن الهوی و ان هو الّا وحی یوحی، و بعد اضافه می کند که در این موضوعات هم ائمه بر اساس علم به مصالح و اقعیه، نظر داده اند. (جواهر الکلام، ج38، ص103)

*پس مبنای علما در این باره همان آیه لاینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی است که هم تأثیر هوی و هوس را برکلام پیامبر نفی می کند و هم هر سخن پیامبر را وحی الهی می داند، مرحوم آقای طباطبائی چطور این آیه را معنی می کند؟

ج: از نظر علّامه این آیه که در سوره والنجم نازل شده است به قرینه آن که درمقام نفی و رد سخنان مشرکان است که پیامبر را دروغگو می دانستند و اصل رسالت و وحی را قبول نمی کردند، در صدد دفاع از پیامبر است که او اهل افترا به خداوند نیست و آن چه را که در دعوت به اسلام و یا تلاوت آیات قرآن ارائه می کند، به استناد وحی است. از نظر ایشان این آیه چنان اطلاقی ندارد که همه سخنان پیامبر را شامل شود و همگی را مستند به وحی بداند.

*به این مطلب در تفسیر المیزان تصریح کرده اند؟

ج: بله، هم در جلد نوزدهم تفسیر المیزان در ذیل همان آیه مطرح نموده اند و هم در مصاحباتی که مرحوم حسینی طهرانی با ایشان داشته اند آمده است. آقای حسینی طهرانی پرسیده اند که آیا مفاد آیه وما ینطق عن الهوی این است که تمام کلمات رسول خدا وحی بوده یا آیاتی که حضرت به عنوان قرآن تلاوت فرموده، وحی بوده است؟ و علّامه در آن جا هم فرموده اند ان هو الّا وحی یوحی علّمه شدید القوی، راجع به قرآن کریم است. این مصاحبات به نام مهر تابان چاپ و منتشر شده است.

*این نظر تفسیری علّامه در بین علمای شیعه سابقه هم داشته و یا اختصاص به ایشان دارد؟

ج: اختصاص به ایشان ندارد، ولی بالاخره چنین نظری با فضای کلی نظرات رایج، هم خوانی ندارد و در گذشته هم تا آنجائی که بنده فعلا به یاد دارم، شیخ طوسی هم در تفسیر تبیان چنین نظری دارد و ان هو الّا وحی یوحی را اینگونه معنی کرده است: ای لیس الذی یتلوه علیکم من القرآن الاوحی اوحاه الله الیه، ولی پس از ایشان، طبرسی در مجمع البیان، این عبارت را اصلاح کرده و تغییر داده است، بهرحال شاید افراد دیگری هم تحت تأثیر شیخ الطائفه این نظر را پذیرفته باشد.

*همان طور که شما هم اشاره کردید، با توجه به این که ممکن است برخی از سخنان و دستورات پیامبر که عینا در قرآن هم نیامده مثل جزئیات احکام نماز یا حج، مستند به وحی باشد، پس چطور می شود وحی را از غیر وحی در سخنان حضرت جدا کرد؟ منظورم این است که از کجا تشخیص بدهیم که حکمی وحی است یا وحی نیست؟

ج: علّامه هم مثل بقیه علما، سه شأن و سه مسئولیت برای پیامبر قائل است، یکی بیان احکام الهی که از حق تعالی دریافت می کند و به مردم ارائه می کند، و دیگری شأن رهبری و زعامت و مدیریت مسلمان ها که همان ولایت است، و سوم هم شأن قضاوت و فصل خصومت و رسیدگی به دعاوی. علّامه قلمرو دوم و سوم را خارج از وحی می داند و نظرات رسول خدا را دراین دو قلمرو «رأیِ» حضرت می داند، نه «وحیِ» خداوند. بار ها علّامه در بحث های خود، در این گونه موارد، از واژه رأی در برابر وحی استفاده می کند.

روشن ترین بحث ایشان در این باره در همان جلد چهارم تفسیر المیزان است که میفرماید پیامبر دارای دو حیثیّت و دو جایگاه متفاوت است، اول آنکه بر طبق وحی تفصیل احکام را ارائه می کند: "تبین للناس ما نزّل الیهم " و حیثیّت دوم مربوط به ارائه نظر و رأی خود حضرت است. که مربوط به ولایت حضرت در حکومت و قضاوت می باشد. عین عبارت ایشان را برایتان می خوانم: والحیثیته الثانیه: ما یراه من صواب الرأی و هو الذی یرتبط بولایته الحکومه و القضاء، قال الله تعالی لتحکم بین الناس و هو الذی کان (ص) یحکم به فی عزائم الامور.

پس پیامبر در دو قلمرو نظر خودش را و تشخیص و رأی خودش را اعلام و اعمال می کرده است، یکی در احکام قضائی که برطبق ظاهر حکم می کرده، یعنی طبق موازین قضا مثل بیّنه و قسم که قضات دیگر هم قضاوت می کردند، نه براساس واقع و نفس الامر، و دیگر هم در مسائل مهم اداره جامعه مثل تصمیم به جنگ یا صلح، این ها هم وحی نبود است.

*به نظر شما این تفکیک و جداسازی چه ثمره و فایده ای دارد؟ بهرحال مسلمانان موظفند که به دستورات پیامبر عمل کنند چه متّخذ از وحی باشد، چه نظر خود حضرت باشد، چون ما اطاعت از پیامبر را هم مثل اطاعت از خدا واجب می دانیم: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول.

ج: همین طور است، ولی یک تفاوت مهم وجود دارد، تفاوت این است که احکام مستند به وحی که بخش اول است، به طور کلی غیر قابل تغییر است و ابدی است و نسخ ناپذیر است، یعنی هیچ یک از ائمه معصومین هم نمی توانند تغییری در قسمت اول که احکام وحیانی است به وجود بیاورند، کما این که این بخش با ارتحال رسول خدا، به پایان رسیده و قابل افزایش حکم جدیدی نیست، علّامه با این که تصریح می کند اولی الامر در قرآن همان پیشوایان معصوم اند، ولی تأکید می کند که آن ها در هر درجه و مقامی هم که باشند، دخالتی در احکام الهی ندارند: لیس اولی الامر هؤلاء کائنین من کانوا ان یضعفوا حکما جدیدا و لا ان ینسخوا حکما ثابتا.

ولی در بخش دوم که مربوط به رأی پیامبر است، رأی اولی الامر هم دارای اعتبار است، و از این نظر رأی آن ها تفاوتی با رأی پیامبر ندارد، لذا همان طور که بر حسب مصلحت زمان و تغییر شرایط پیامبر می تواند حکمش را تغییر دهد، اولی الامر هم می تواند این کار را بکند، اولوا الامر امتداد شخصیت حقوقی پیامبر در ولایت بر جامعه است و از همان اختیارات برخوردار است، لذا دست آن ها برای اضافه کردن حکم جدید و یا تغییر حکم گذشته باز است. پس به نظر علّامه، نظرات پیامبر در حوزه ولایت ، «صلاح دید» خود حضرت است و اگرچه لازم الاجراست، ولی در طول زمان از سوی پیشوای صالح ـ و حداقل پیشوای معصوم ـ امکان تغییر آن وجود دارد.

*با توجه به این تحلیل، آیا می توان گفت که بخشی از دین ثابت و بخشی دیگر متغیّر است؟

ج: علّامه این تعبیر را نمی پسندد، ایشان ثابت و متغیر را در احکام قبول دارد، و مقسم آن را احکام می داند که گاه ثابت است و گاه متغیّر، ولی علّامه، اساسا آن چه را در قلمرو رأی پیامبر قرار دارد و مبتنی بر تصمیم گیری ایشان است، جزء دین نمی داند، در تعریف ایشان در دین، دین همان احکام ثابت است که مستند به وحی است، نه آن که مقام دارای صلاحیت برای جعل احکام حکومتی، با جعل آن ها، دائما به دین بیافزاید و قلمرو دین را افزایش دهد، علّامه این مطلب را قبول ندارد، ایشان در مقاله اسلام و نیاز های انسان معاصر فرموده اند: مقررات قابل تغییر که به حسب مصالح مختلف زمان ها و مکان ها اختلاف پیدا می کند و منوط به نظر پیامبر اسلام و جانشینان و منصوبین از طرف اوست، به حسب اصطلاح دین احکام و شرایع آسمانی محسوب نمی شود و دین نامیده نشده است. پس به نظر علّامه دین همان چارچوب ثابت احکام است.

*در مورد احکام مستند به وحی، قهرا پیامبر فقط دریافت کننده است و در جعل و تشریع آن ها دخالتی ندارد، ولی در قسمت دوم احکام که پیامبر جعل می کند و به اصطلاح «رأی» حضرت است، آیا روند و روال خاصی برای جعل حکم وجود دارد یا پیامبر شخصا تصمیم می گیرد و به اجرا می گذارد؟

ج: حضرت علّامه، این قسمت را مشمول ادلّه شور و نظرخواهی می داند، یعنی پیامبر برای رسیدن به «رأی» از آراء و نظرات دیگران استفاده می کند و در نهایت تصمیم گیری با اوست، ولی در «وحی»، اساسا جایی برای مشورت وجود ندارد. دستور قرآن به پیامبر که مشورت کند، مربوط به همین موضوعاتی است که پیامبر باید تصمیم بگیرد و رأی حضرت ملاک است. علّامه در گفتگو با پروفسور هانری کرین برخی نکات را در این باره مطرح کرده و در آن جا فرموده است که احکام پیامبر در امور عامه، (یعنی همان مصالح کلی جامعه) پس از مشورت با یاران صادر می شد و ربطی به وحی نداشت . به کتاب رسالت تشیع در دنیای امروز مراجعه بفرمائید.

*آقای طباطبایی چطور احکام الهی را ثابت و احکام دیگر را قابل تغییر می داند؟

ج: جواب آن روشن است، وقتی دین کامل می شود، یعنی پرونده آن بسته شده است و امکان تغییر در آن وجود ندارد، البته قبل از تمامیّت دین، تغییر حکم به وسیله نسخ حکم امکان پذیر است، ولی وقتی که وحی به پایان رسید، یعنی رسول خدا از دنیا رفت، این مسأله منتفی است،برخلاف دستورات صادره از خود پیامبر، که این دستورات ناظر به شرایط و اوضاع و احوال است، و وقتی شرایط تغییر کند، قهرا حکم هم تغییر می کند. البته برخی از بزرگان مثل حضرت امام خمینی به ثبات احکام ولائی پیامبر مثل لاضرر قائل هستند و آن ها را دائمی می دانند، ولی علّامه چنین نظری ندارد و در همان گفتگو های با کرین، ایشان تصریح کرده که احکام حکومتی رسول خدا، قابلیت تغییر و تبدیل دارد.

*مسأله عصمت در اینگونه احکام که پیامبر صادر می کند و به جایگاه ولایت ایشان مربوط است، چه می شود آیا باید امکان خطا و اشتباه را هم منتفی بدانیم؟

ج: به خاطر ندارم علامه در این باره به صراحت مطلبی فرموده باشند، ولی از مجموع مباحث ایشان می توان استنباط کرد که نظرشان چیست، علامه عصمت را در سه قلمرو مطرح کرده و از آن دفاع کرده، اول در اخذ و دریافت وحی، و دوم در بیان و ارائه آن، و سوم در عمل کردن بر طبق دستورات الهی، پیامبر در هیچ یک از این سه حوزه دچار سهو و اشتباه نمی شود، تا چه رسد به اینکه عمداً خلافی مرتکب شود. علامه چارچوب عصمت را همین می داند و بس. که لازمه ی آن بیرون بودن احکام ولایی حضرت، از قلمرو عصمت است:عین تعبیر ایشان در جلد دوم المیزان که تحت عنوان عصمت انبیاء بحث کرده اند این است: ان العصمه علی ثلاثة اقسام : العصمه عن الخطا فی تلقی الوحی، و العصمه عن الخطا فی التبیلغ و الرسالة، و العصمه عن المعصیة ، ایشان در جای دیگر هم فرموده است که عصمت در قلمرو دین و شریعت است: المصونیة عن الخطا فی امر الدین و الشریعه، و قبلاً عرض کردم که ایششان احکام حکومتی را جزء دین و شریعت نمی داند. در این باره نظر صریح تری هم در باب احکام قضائی پیامبر در جلد پنجم دارند که پیامبر تحت تأثیر هوای نفس حکم نمی کند،این بدان معناست که حکم مطابق با قواعد ظاهری است، نه اینکه حکم مطابق با واقع است، بیان دیگر علامه این است که عصمت «فقط» مربوط به حکم الله است، و در شیوه های مخلف زندگی ، عصمت وجود ندارد: انما العصمة فیما یرجع الی الی حکم الله دون ما یرجع الی السلائق و طرق الحیاه علی اختلافها. مورد دیگر که می توان نظر علامه را در این باره استنباط کرد بحثی است که در ذیل آیه : عفا الله عنک لم اذنت لهم و در نقد کلام صاحب المنار آورده است. المنار هم عصمت را اختصاص به اخذ و تبلیغ وحی و عمل به آن می دهد و علامه وقتی حرف های دیگراو را کاملاً نقد می کند، این قسمت را مسکوت می گذارد و بر آن حاشیه ای ندارد. در ذیل آیه «ثم اجتباه ربّه فتاب علیه و هدی» هم ، نظریه عصمت گسترده در اوامر مولوی و ارشادی، و در امور دینی و دنیوی را نقد کرده و نظر اختصاص به امور دینی را تقویت کرده است.

 * این نظرات علامه طباطبائی را می توان نظراتی در جهت عرفی کردن دین دانست؟

 ج: بنده نه با این تعبیر موافقم، و نه این تلقی را قبول دارم، نسبت به آراء بزرگان کمال احتیاط را باید داشته باشیم و به خصوص از به کار بردن واژه های مبهم و چند پهلو که قابل تفسیرهای مختلف است پرهیز کنیم. علامه آنچه را که در قلمرو دین می داند، نسبت به آن ها بسیار سخت گیر و انعطاف ناپذیر است. در این قسمت، اصلاً اجازه و ورود مصلحت سنجی را نمی دهد ایشان در همان بحث های کربن مطرح کرده است شأنی را که اهل سنت برای خلفای خود قائل اند که آن ها حق دارند بر مبنای مصلحت در نصوص دینی، تصرف کنند، این شأن را پیامبر هم ندارد، پیامبر تسلیم حکم خداست و بس. ولی در آنچه که در قلمرو اختیارات ولایت قرار دارد، مصلحت را بنای تصمیم گیری می داند و آن را «رأی بشری» می داند و بس و طبعاً قداست وحی را برای آن قائل نیست. و در همین قسمت دوم است که برای علامه قابل قبول است که چون به مصالح زندگی مردم و اوضاع و احوال زمانه مربوط می شود،پیامبر هم اطلاعاتی مشابه اطلاعات مردم دارد و ممکن است حضرت، اطلاعات خود را با مشورت با مردم تکمیل کند، لذا بر حسب نقلی که شاگرد برجسته و قابل اعتماد ایشان، حضرت اقای حسن زاده در کتاب ممد الهمم از علامه دارند، علامه روایت نبوی : "انتم اعلم بامور دیناکم" را قبول داشته است، در حالی که بسیاری از علمای شیعه آن را منکرند و با شأن رسول خدا سازگار می دانند، علامه بر اساس مبانی خود می تواند بپذیرد که مردم در تشخیص مصالح دنیوی زندگی خود از قبیل کشاورزی یا دامداری یا پزشکی آگاه تر از پیامبرباشند. البته افضلیت پیامبر و امام یک مبنای مسلم است .

 * از همکاری شما در پاسخ به سؤالاتمان متشکریم

 ج: بنده هم سپاسگذارم و در پایان تأکید می کنم که مرحوم علامه طباطبائی ، در لابه لای بحث های خود، نکات مهم فراوانی را به اجمال و با اشاره مطرح کرده اند، خوشبختانه تفکر فلسفی وتفکر تفسیری ایشان توسط شاگرد انشان دنبال شده و تا حد زیادی معرفی و تبیین شده است ولی تفکر اجتماعی علامه، هنوز در حجاب است، ای کاش در محیط حوزه و دانشگاه پژوهش های مستقلی درباره ی اشاراتی که ایشان در این مباحث مطرح کرده اند، انجام می گرفت، آنچه بنده در اینجا عرض کردم، صرفاً در حد تذکر نسبت به برخی از اشارات علامه بود که به آن ها برخورد کرده بودم و گاهی آن ها را ثبت می کردم، و بهرحال این مباحث، باید در یک فضای تحقیقی کاملاً آزاد مورد کامل و جامع مورد بررسی قرار گیرد، و بنده در این گفتگو در صدد چنین کاری نبودم. موفق باشید.

 

منبع : روزنامه جمهوری

کد خبر: 1392829492
1392/8/29

آخرین مطالب
1392/9/20: دولت و ابزارهای الزام به شریعت / محمد سروش محلاتی / شش بخش
1392/4/31: نگاهی گذرا به تاریخ فقه سیاسی شیعه / حجة الاسلام مرتضی اشراقی
1392/3/20: توصیه های حضرت آیت الله وحید خراسانی به مراقبت بر انس با ثقلین
پر بازدید
1391/10/20: آیت الله العظمی وحید خراسانی و نقد فلسفه و عرفان
1392/2/9: سلفیه چیست و به چه کسی سلفی می گویند؟ / قسمت اول
1393/2/24: به بیمار لاعلاجی که می خواهد بمیرد می شود اجازه داد تا بمیرد / مصطفی محقق داماد
1392/2/18: تعادل حقوق زن ومرد در فقه شیعه
1392/7/23: فقها می توانند به عنوان حکم ثانوی، ازدواج سرپرست و فرزندخوانده را ممنوع اعلام کنند
آخرین مطالب
1393/6/3: پاسخ به یک شبهه؛ آیا پیامبران از عصمت خارج می‌شوند؟ / آیت الله سبحانی
1393/5/27: پاسخ 3 محقق علوم قرآني و مترجم  به پرسش های مرجع ما
1393/2/27: آنچه توقع داشته ایم، محقق نشد / موسوی بجنوردی
1393/2/24: به بیمار لاعلاجی که می خواهد بمیرد می شود اجازه داد تا بمیرد / مصطفی محقق داماد
1392/7/23: فقها می توانند به عنوان حکم ثانوی، ازدواج سرپرست و فرزندخوانده را ممنوع اعلام کنند
بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن