بازدید این صفحه: 3655 تاریخ انتشار: 1392/1/24 ساعت: 11:08:49
حضرت آیت الله العظمی مظاهری
حق تعالی برای نجات از گمراهی، همۀ بندگان، حتی فرعون را یاری می کند
استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّسسرّه»، وقتی این مطلب را بیان میکردند، جملۀ شیرینی داشتند و میفرمودند: خدا سفارش فرعون را به حضرت موسی کرد: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى»
موضوع: پیام
حضرت آیت الله العظمی مظاهری در ادامه درس اخلاق خود که در مسجد حکیم اصفهان برگزار شد طی سخنانی ضمن اشاره به موضوع جهاد با نفس، به تشریح مراتب سقوط و انحطاط انسان پرداخت.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیتالله العظمی مظاهری، ایشان با بیان اینکه انسان دارای دو بُعد مهم یکی بُعد ملکوتی به نام روح و دیگری بُعد ناسوتی به نام جسم میباشد، افزودند: اگر در جنگ درون انسان، بُعد ناسوتی بر بُعد ملکوتی غلبه کند و بر آن پیروز شود، آنگاه روح را مَرکب خود میکند و برآن سوار میشود و به سقوط میکشاند. متن کامل سخنان مرجع تقلید در پی می آید.
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی» در این جلسه ضمن اشاره به موضوع جهاد با نفس، به تشریح مراتب سقوط و انحطاط انسان میپردازیم.
جمع ضدّین در وجود انسان
همانطور که در جلسۀ قبل بیان شد، انسان دارای دو بُعد مهم است: یکی بُعد ملکوتی به نام روح و دیگری بُعد ناسوتی به نام جسم. این دو بُعد گرچه با هم متضاد هستند، امّا به گونهای خارق العاده با هم ترکیب و عجین شدهاند. نحوۀ ترکیب بین روح و جسم را هم کسی جز خداوند متعال نمیداند. توجّه به این مطلب بسیار مهم است که کلیّۀ کمالات بُعد معنوی، برای بُعد ناسوتی، اَلَم است و کلیّۀ لذّات جسمی، برای بُعد معنوی اَلَم و سختی به حساب میآید. به تعبیر دیگر، در وجود انسان، ضدّین جمع شدهاند و از آثار خارجی این دو بُعد، متوجّه میشویم که روح و جسم، دو امر وجوبی در وجود انسان، اما ضدّ یکدیگر هستند.
گرچه دو بعد متضاد در انسان گِرد آمدهاند، امَا بین آنها، جنگی همیشگی و مهم در جریان است. این جنگ درونی، از هر جنگی، مهمتر و سود یا ضررش هم بیشتر است.
نتیجۀ شکست بُعد ملکوتی
اگر در جنگ درون انسان بُعد ناسوتی بر بُعد ملکوتی غلبه کند و بر آن پیروز شود، آنگاه روح را مَرکب خود میکند و برآن سوار میشود و به سقوط میکشاند. وقتی چنین شد، انسان سقوط عجیبی میکند و به جایگاه و مرتبهای میرسد که پستتر از آن قابل تصور نیست. این سقوط برای کسی رخ میدهد که عقل دارد، امّا تعقّل ندارد؛ کسی که فکر دارد، ولی تفکّر ندارد.
به عبارت دیگر، چنین سقوط سختی، نصیب انسانی میشود که روح او مقهور و منکوب شده و جسم یا بعد حیوانی او، روح او را کور، کر و نفهم کرده و در حقیقت، بُعد ملکوتی را تابع خود کرده است. بعد حیوانی، به واسطۀ عقل و استخدام نابجای قوّۀ تعقّل، شیطنتبازی و سیاستبازی میکند. برخی به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میگفتند: معاویه عجب عاقل است! آن حضرت میفرمود: نگویید عجب عاقلی است، بلکه بگویید چه شیطانی است! عقل خودش را مقهور کرده و به وسیلۀ آن عقل مقهور شده، شیطنت میکند.
در واقع، بُعد ملکوتی که باید انسان را به جایگاه رفیعی برساند که ملائکه بر او نازل شوند و ناظر او باشند، شکست میخورد و خود تابع بُعد ناسوتی میشود و انسان را به پستترین و نازلترین جایگاهها میرساند که به جای ملائکه، شیاطین بر او وارد میشوند. در هر صورت، این انسان است که میتواند با همّت، اراده و انتخاب خودش، تابع بُعد ناسوتی یا تابع بُعد ملکوتی شود و به پستترین رتبهها یا رفیعترین و بلندترین جایگاهها دست یابد.
نتیجۀ پیروزی بُعد ملکوتی
اگر در جنگ درونی انسان، روح و بُعد ملکوتی پیروز شود، آدمی به مقامی میرسد که میتواند با دو رکعت نماز، به سوی عالم ملکوت عروج کند. چنین انسانی در نماز خود، با خواندن حمد و سوره و سایر اذکار، مییابد که در حال گفتگو با خدای سبحان است و این یابیدن، از علم و دانستن برتر و والاتر است. این نمازگزار، هنگام انجام افعال نماز، خود را منقمر در رحمت الهی میبیند و مییابد که مورد توجّه پروردگار عالم است.
اگر نفس امّاره، جسم و بهطور کلّی بعد ناسوتی انسان، بُراق و مرکَبی برای روح و بُعد ملکوتی او شود، نماز، یک عروج الهی برای اوست و شخص میتواند بگوید بالاترین معراجها را در طول شبانه روز دارد؛ خصوصاً در دل شب، با نماز شب، بالاترین لذّتها را میبرد و به مقام قرب الهی دست مییابد. این انسان، هیچگاه از نماز خسته نمیشود و دوست ندارد نمازش تمام شود. در مقام معنوی و عروج عرفانی، توقّف ندارد و در دنیا، برزخ و حتّی عالم آخرت، لحظه به لحظه رو به کمال است. بهشت برای او توقّفگاه نیست و چیزی که در ذهنش خطور نمیکند، نعمتهای بهشتی است. تا خدا خدایی میکند، منقمر در عالم وحدت است، استکمال دارد و لحظه به لحظه در حال پیشرفت و حرکت به سوی قرب خداوند است. مقام قرب الهی انتها ندارد و عروج معنوی انسان نیز بیانتهاست. چنانکه رسول اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در معراج، به جایگاهی رسیدند که قرآن کریم میفرماید: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى، فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[1]
در روایات آمده است که چنین انسانهایی، در بهشت نیز لحظه به لحظه سعۀ وجودی پیدا میکنند و با هر نظر رحمت الهی، صدها قدم ارتقاء معنوی مییابند.[2]
خدای سبحان، انسان را برای این عروج ملکوتی خلق فرموده است. پروردگار حکیم، انسان را خلق نکرده که به جهنّم ببرد یا صد سال مانند کرم در پیلۀ دنیا بماند و پس از رنجها، مشقّتها و غمها و غصّههای زندگی دنیوی، همهچیز نابود شود؛ مسلّماً اینگونه نیست، زیرا چنین عقیدهای منجر به اعتقاد به لغو بودن خلقت میشود، در حالی که آفرینش هستی، لغو نیست. به تعبیر قرآن کریم، همۀ عالَم وجود، برای انسان خلق شده است: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»[3]
مگر نمیبینید که دنیا با تمام نعمتهای آن، برای انسان خلق شده است و انسان برای خدا؟ «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی»[4]
اینکه خداوند متعال انسان را برای خود خلق کرده است، یعنی باید معراج دائمی داشته باشد و همیشه و در هر حال، به سوی خداوند متعال در حرکت باشد. در دنیا با عبادت مخصوصاً نماز، عروج کند و در بهشت، با منقمر شدن در عالم وحدت به حرکت خود ادامه دهد و برای قرب هرچه بیشتر به سوی خدای سبحان، پرواز کند. گرچه در دنیا نتوانیم تصویر و معنای دقیق و درستی از پرواز به سوی خداوند داشته باشیم، اما بالأخره طبق همان برداشتی که داریم، باید بدانیم که میتوانیم اوج بگیریم.
درک ماهیّت عروج معنوی انسان
ماهیّت عروج معنوی انسان و کیفیّت پرواز او به سوی خداوند تعالی، قابل توصیف و درک همگانی نیست. اما همین مقدار میتوان فهمید که تا خدا، خدایی میکند، انسان نیز به سوی او در حال پرواز است. پروازش هم پرواز عادی مثل هواپیما و موشک و حتی مثل پرتاب کرۀ زمین و کهکشانها نیست، بلکه برتر و پیچیدهتر از اینگونه حرکتها است.
در زمانهای گذشته، کسی تصوّر نمیکرد که روزی انسان بتواند در آسمان پرواز کند، اما امروزه قدرت علمی بشر به جایی رسیده که با هواپیما و موشک میتواند در هر دقیقه چندصد کیلومتر راه طی کند. پیش از این کسی تصوّر نمیکرد خورشید نیز حرکت داشته باشد، امَا کم کم متوجّه شدند خورشید نیز به دنیال ستارهای دیگر در حرکت است. برخی از این حقایق را قرآن کریم هزار و چهارصد سال پیش بیان فرموده است. مثلاً در مورد حرکت خورشیدی میفرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها»[5]
به قدری این سرعت سرسام آور و عجیب است که تا سالها، علوم تجربی و تلسکوپهای دقیق آنها، قادر به درک این حرکت نبود؛ لذا بیان میکردند که خورشید ثابت است! اما امروزه فهمیدهاند که خورشید در حرکت عجیبی، به دنبال ستارۀ وگا و با یک حرکت مارپیچی در میان کهکشانها در حال حرکت است و مقصد آن معلوم نیست. قرآن کریم میفرماید: خورشید به جایی میرود که خداوند متعال بخواهد. علم، انتهای این حرکت را نمیداند. به قول انیشتین فضا «لایتناهی» است. انیشتین میگوید: دو چیز نامتناهی است: یکی فضا و یکی هم انسان.
حرکت به سوی خدا، مختصّ انسان
نکتۀ حائز اهمیّت در این مبحث، آن است که انسان بر خلاف سایر موجودات و به خصوص بر خلاف منظومۀ شمسی، به سوی خداوند متعال در حرکت است و این حرکت، مختصّ انسان است. منظومۀ شمسی حرکت دارد، امّا به سوی مسیر بیانتهایی در فضا حرکت میکند. انسان نیز حرکت دارد، امّا حرکت او قابل قیاس با حرکت سایر موجودات نیست، زیرا انسان برای خدا خلق شده و به سوی او در حرکت است.
قرآن کریم راجع به حرکت منظومۀ شمسی میفرماید: «لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَـا»، امّا راجع به حرکت انسان چنین بیانی ندارد، بلکه میفرماید: «وصتنعتک لنفسی»، یعنی تو را برای خودم خلق کردم و در جای دیگر میفرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه»[6] یعنی ای انسان، تو به سوی خدا در حرکتی، آن هم چه حرکتی! و سرانجام حرکت تو لقای الهی است.
همچنین حرکت انسان به سوی خداوند متعال، از حرکت خورشید به دنبال ستارۀ وگا و حرکت منظومۀ شمسی، بیشتر و پرسرعتتر است.
نقش امداد الهی در صعود انسان
اگر انسان قدر خود را بشناسد و برای تکامل روحی و حرکت به سوی حق تعالی تلاش کند، خداوند متعال نیز در این راه پر فراز و نشیب، او را یاری میکند و در پرتو عنایات ویژه و امدادهای غیبی خداوند، در جنگ درونی بر نفس امّاره و بعد حیوانی پیروز میشود. علاوه بر فطرت، وجدان اخلاقی و عقل، که پیامبران درونی برای هدایت انسان هستند، پیامبران برونی نیز به کمک انسان آمدهاند تا او را در سیر به سوی خدای سبحان یاری دهند. پیامبران برون، مانند انبیای عظام و ائمّۀ اطهار«سلاماللهعلیهم» برای نیل به این مقصود، بسیار تلاش کردهاند. روحانیّت و بزرگان دین نیز با تبعیّت از سیرۀ انبیاء و اولیاء، در راه هدایت انسانها و توجّه و بیداری آنها، بسیار تلاش کرده و میکنند. در عالم تکوین، پیامبران درونی، یعنی فطرت، وجدان اخلاقی و عقل، وظیفۀ راهنمایی انسان را بر عهده دارند و در عالم تشریع، پیامبران برونی، یعنی رسولان الهی و ائمّه و مبلّغان دینی، این وظیفۀ مهم را برعهده دارند.
قرآن کریم پس از بیان داستان تولّد حضرت موسی«علیهالسّلام» و سختیهای رندگی ایشان تا زمانی که به رسالت مبعوث شد، میفرماید: خداوند متعال به موسی وحی فرستاد که به سوی فرعون برود و او را هدایت کند: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»[7]
استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّسسرّه»، وقتی این مطلب را بیان میکردند، جملۀ شیرینی داشتند و میفرمودند: خدا سفارش فرعون را به حضرت موسی کرد: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى»[8] به تعبیر دیگر، خداوند تعالی دوست دارد فرعون آدم شود و از سقوط و انحراف نجات پیدا کند و از این جهت سفارش میفرماید که با عصبانیت و تندی با او برخورد نکنید، بلکه با مهربانی و تلطف با او حرف بزنید! یعنی حق تعالی برای نجات از گمراهی، همۀ بندگان، حتی فرعون را یاری میکند.
نقش انسان در سقوط و گمراهی خود
همانطور که بیان شد، امداد الهی نقش ویژهای در صعود انسان دارد. به عبارت دیگر، حق تعالی به صورت تکوینی و تشریعی به انسان کمک میکند تا در حرکت و پرواز خود به سوی ملکوت موفق شود. امّا بسیاری از آدمیان با اختیار و ارادۀ خود، نه تنها صعود نمیکنند، بلکه دچار سقوط میگردند.
نکتهای که توجه جدّی میطلبد، این است که خداوند متعال در سقوط انسان نقشی ندارد و به عبارت دیگر، خدا کسی را به سقوط نمیکشاند، بلکه خود انسان موجب سقوط خودش میشود. حتی اینکه قرآن کریم میفرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»[9] به این معنا نیست که خداوند باعث سقوط انسان میشود و کسی را به ضلالت میکشاند، بلکه معنایش همان است که مرحوم طبرسى«رحمةاللهعلیه» در مجمع البیان معنى مىکند و مىفرماید: وقتى کسی سنگى را در دامنه کوه رها کند، دیگر لازم نیست هل داده شود، بلکه خود به خود تا ته دره مى غلتد و ذره ذره مى شود. ضلالت خداوند نیز اینگونه است که اگر خداوند متعال، دست عنایت خود را از سر کسی بردارد و فقط رهایش کند، او به اعماق ضلالت سقوط خواهد کرد.
گاهی برخی از جوانان سؤال میکنند که ما برای چه خلق شدهایم و به این دنیا آمدهایم؟! در پاسخ باید گفت: اگر کسی در مسیر آدمیّت گام بردارد و به عبارت دیگر، آدم شود، خود به خود خواهد فهمید برای چه به دنیا آمده است؟ میفهمد که خدا او را برای خود خلق کرده و او در حال حرکت به سوی خداست. اگر در زندگی، هدف و مقصود کسی خدای متعال شد، در هرلحظه کمال و رشد معنوی پیدا میکند که به دنیا و آنچه در دنیا است، ارزش دارد.
البته بر عکس این حرکت نیز وجود دارد. اگر انسانی در زندگی به جای صعود، سقوط کند، نزول و سقوط او انتها نخواهد داشت. در جلسۀ قبل بیان شد که در آیۀ امانت، خداوند متعال میفرماید: ما امانت خود را بر عالم وجود عرضه داشتیم و عالم وجود نتوانست پذیرای آن باشد، امّا انسان لیاقت داشت و آن را پذیرفت. استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی«ره» میفرمودند: منظور از امانت در این آیه، اختیار انسان است. قرآن کریم، انسان را مذمت میکند و میفرماید: این انسان نسبت به خودش بسیار جاهل و ظالم است؛ زیرا به واسطۀ امانت الهی میتوانست به مقامات والای معنوی و به جایگاهی بسیار نیکو برسد، امّا متأسّفانه سقوط میکند.
مراتب سقوط و انحطاط انسان
سقوط انسان، بسیار عجیب است. از کم شروع میشود و اما معلوم است که نفس اماره و هوی و هوس و شیطان درون و برون به کم قانع نیستند و انسان را به انحطاط هرچه بیشتر سوق میدهند. بنابراین سقوط و تباهی انسان، مراتبی دارد که در ادامه به شرح آن میپردازیم.
مرتبۀ اوّل: انجام گناه
در مرتبۀ اول سقوط، انسان فقط مرتکب یک یا چند گناه میشود. العیاذبالله دروغ میگوید، تهمت میزند، غیبت میکند، چشم چرانی و بی عفتی و لاابالیگری میکند و... . پروردگار عالم، باب توبه را برای این افراد باز گذاشته که اگر به راستی دست از سقوط و حرکت نزولی خود بردارند و جدّا توبه کنند، نه تنها جلوی سقوط آنها را میگیرد، بلکه به تعبیر قرآن کریم، به جایگاه اوّل خود برمیگرداند و آنها شروع به رشد و تعالی میکند: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[10] یا در روایات فرمودهاند:«التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ»[11]
توبه، انسان را از سقوط و انحطاط بیشتر باز میدارد. در واقع، توبه دست آدمی را میگیرد و او را از سقوط نجات میبخشد.
مرتبۀ دوّم: عادت به گناه
اگر گناهکار توبه نکند، وارد مرحلۀ بعد سقوط میشود، یعنی گناه خود را تکرار میکند و در سرازیری گناه واقع میشود و گناه برای او به صورت یک عادت درمیآید؛ مانند بسیاری از افراد که دورغ گفتن، فحش دادن، تهمت و شایعهپراکنی، چشمچرانی و بیعفّتی و... عادت آنهاست. به پیرمردی میگفتند چشم چرانی نکن، زیرا در روز قیامت تو را کور میکنند. میگفت: به خدا قسم میخواهم، امّا نمیشود.
وقتی گناه برای انسان عادت شد، حال توبه نیز پیدا نمیکند. کم پیدا میشود کسی عادت به گناه داشته باشد و حال توبه پیدا کند. گاهی از اوقات مانند شبهای قدر نیز اگر حال توبه و انابهای به دست میآورد، به خاطر حوائجی است که دارد. مثلاً بیحجاب و بدحجاب است یا عادت به دروغ، غیبت و تهمت دارد یا کم کاری و کم فروشی دارد، امّا چون همسر میخواهد، قرض دارد یا مریض است و مریض دارد و نظایر آن، به مسجد میرود و گریه و زاری هم میکند. این حالات گرچه خوب است و در زندگی انسان اثر میگذارد، امّا اگر گریه و توبۀ واقعی و به خاطر ندامت از گناه نباشد، توبهای نیست که بتواند او را از سقوط باز دارد و به سوی خدا برگرداند. توبه، یعنی خجالت زدگی از گناه و سقوط و بیحیایی که در پیشگاه خداوند داشته است. ولی به هر حال با همۀ این اوصاف، اگر توبۀ واقعی برای کسی پیدا شود، گناه هرچه فراوان و بزرگ باشد، اگر بتواند توبه کند، از سقوط نجات مییابد و میتواند حرکت صعودی خود را شروع کند.
نقش توبۀ واقعی در جلوگیری از سقوط
ابى بصیر نقل مىکند که شخصى در همسایگى من زندگى مىکرد که آدم بسیار فاسد و فاجرى بود. اکثر اوقات از خانهاش صداى لهو و لعب به گوش مىرسید و اراذل و اوباش در آن خانه رفت و آمد داشتند. وقتى به او متذکّر مىشدم، مىگفت: «انَا رَجُلٌ مُبْتَلًی وَ أَنْتَ رَجُلٌ مُعَافًی»؛ یعنى من مردى مبتلا به گناه هستم و تو مرد آزادى هستى. این شخص در خاطر من بود. تا زمانى که به دیدار امام صادق«سلاماللهعلیه» شرفیاب شدم و قضیه را خدمت آن حضرت نقل کردم. امام صادق«سلاماللهعلیه»به من فرمودند: سلام مرا به همسایهات برسان و بگو اگر دست از گناه برداشتى، بهشت از آن توست و من هم ضامن آن مىشوم. وقتى از سفر برگشتم، آن همسایه به دیدن من آمد و در زمانى که خانه خلوت شد و هر دو تنها شدیم، فرصت را غنیمت شمردم و پیغام امام «سلاماللهعلیه» را به او رساندم. او از اینکه مورد توجّه امام صادق«سلاماللهعلیه» قرار گرفته بود، بسیار خوشحال شد و از آن به بعد به طور کلى تغییر یافت.
پس از چندى بیمار شد، براى عیادت او به منزلش رفتم. دیدم دم مرگ است. به من گفت مولایم امام صادق«سلاماللهعلیه» به عهد خویش وفا کرد، منظورش این بود که دارد بهشت را مىبیند و کمى بعد از دنیا رفت.[12]
این حالات گرچه کم اتّفاق میافتد، امّا وجود دارد. نمیخواهم بگویم کسی مأیوس شود، زیرا یأس از رحمت خداوند رحمان، در سر حدّ کفر است و گناه از هر گناهی بالاتر،یأس از رحمت خداست: «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»[13]
امّا توجه به این مطلب برای کسانی که به گناه عادت کردهاند، بسیار لازم و ضروری است که اگر گناه به صورت عادت درآید، درک مقام توبه به راحتی امکانپذیر نیست. مثلاً اگر خانم لاابالی در حجاب باشد و این گناه برای او عادت شده باشد، هر روز حرفهای نامربوطی دربارۀ نحوۀ حجاب میزند و هیچگاه به فکر توبه از رفتار خود نمیافتد. اگر هم در ماه رمضان و شبهای قدر دعایی بخواند و حتّی گریهای کند، برای گرفتاری دنیایی خود است. یا مردی که غیبت میکند، تهمت میزند، گرانفروشی میکند و فسق و فجور عادت او شده است، به راحتی توبه نمیکند، اگر هم در مناسبتی راز و نیاز کند و توبه نماید، برای رفع گرفتاریهای مادی و مشکلات دنیایی خود، کرده است.
عاقبت شوم عادت به گناه
وقتی انسان به گناه خود عادت کند، آن گناه و آثار وضعی آن، هنگاه احتضار، در برزخ و در قیامت هم همراه اوست. افراد گناهکار و به خصوص افراد دروغگو، هنگام مرگ، طبق عادت همیشگی خود، به جای اینکه توبه کنند و از خداوند متعال عذرخواهی کنند، به خداوند دروغ میگویند! قرآن کریم نقل میکند که برخی از افراد فاسق و فاجر، میگویند: خدایا ما را برگردان تا آدم خوبی شویم. امّا آنها دروغ میگویند: «إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»[14]
در لحظات سخت مرگ نیز اگر کسی به راستی توبه کند، خدای رحمان توبۀ او را قبول میکند،[15] امّا مشکل از آنجا ناشی میشود که این افراد، در گفتار خود صادق نیستند و طبق عادت همیشگی، این بار نیز به خداوند متعال دورغ میگویند! توبۀ هنگام مرگ پذیرفتنی است، امّا به شرطی که دروغ نباشد. با مشاهدۀ سکرات موت، وقتی فرد به دروغ و برای نجات، از خداوند میخواهد توبۀ او را قبول کند، پروردگار عالم دروغ او را نمیپذیرد و چون سختیهای مرگ را میچشد، نعوذبالله، با دشمنی خداوند رحمان از دنیا میرود.
مرتبۀ دوّم سقوط، یعنی عادت به گناه، بسیار خطرناک است، زیرا عادت به گناه، کم کم حال دعا، توبه و راز و نیاز با خداوند متعال را از انسان میگیرد. همچنین مداومت بر گناه، موجب نزول خشم و غضب الهی بر جامعه میشود که در روایات، پیامدهای ناگواری برای آن برشمرده شده است.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در حدیثی میفرمایند: «اگر خداوند بر امّتى خشم کند و عذاب بر آنان فرود نفرستد، نرخهاى آنان گران میشود، عمرهاى آنان کوتاه و بازرگانانشان بىسود و میوههاشان بىبرکت میگردد و نهرهاشان کم آب و باران به موقع نمیآید و بدخواهترین افراد اجتماع بر آنان حکومت میکنند.»[16]
وقتی گناه عادت یک اجتماع شود، بدبختی و بیبرکتی به سوی امور دنیوی آن جامعه سرازیر میشود و پس از آن، آخرت بدتری در انتظار آنان خواهد بود.
مرتبۀ سوّم و چهارم و پنجم این سقوط بسیار با اهمیّتتر است و باید به آن توجّه بیشتری شود که در جلسات بعد به آن پرداخته میشود.
پینوشتها
1. نجم، 8 و 9
2. ر.ک: ارشادالقلوب، ج 1، ص 200
3. لقمان، 20
4. طه، 41
5. یس، 38
6. انشقاق،6
7. طه، 24
8. طه، 44
9. فاطر، 8
10. فرقان، 70
11. الکافی، ج 2، ص 435
12. الکافى، ج 1، ص 474
13. یوسف، 87
14. مؤمنون، 100
15. ر.ک: سیر و سلوک، توبه، ص 56 تا 61
16. الخصال، ج 2، ص 360
منبع : جماران
کد خبر: 13921243091
1392/1/24
|