آيت الله سيدمحمد موسوي بجنوردي كه علوم ديني و دروس حوزوي را در محضر استاداني چون آیتالله العظمی خویی، آیتالله العظمی میرزا سیدحسن بجنوردی، امام خمینی(ره) و ديگر بزرگان فرا گرفته است و سابقه عضويت در شورای عالی قضایی در سال هاي ابتدايي انقلاب ا
موضوع: فقهی
*برخی معتقد هستند اضافه كردن قيد اسلامي يا غربي به حقوق بشر تحت عنوان "حقوق بشر اسلامي" يا "حقوق بشر غربي" درست نيست زيرا حقوق بشر، موضوعي متعلق به همه انسان ها در هر موقعيت جغرافيايي و با هر دين و آييني است؛ نظر شما در اين مورد چيست؟ این کار تا چه اندازه مفيد است و چقدر اثر منفي دارد؟
اگر انسان بعد حيواني نداشت، خود همواره تعالي بود؛ حرص، طمع، غضب، شهوت، حسد و... همه اين صفات متعلق به بعد حيواني ماست.
موسوي بجنوردي: در حقوق بشر، انسان حقوقي طبيعي دارد؛ گاهي در اين مورد از ديد خدامحوري و وقتي ديگر از بعد جامعه شناسي و مردم بدون در نظر گرفتن خدامحوري بحث مي شود. در بحث از حقوق بشر ديد خدا محوري در ميان آيات قرآن مشاهده مي شود "ولقد كرمنا بني آدم..."؛ اين واژه-بني آدم-به جز اين مورد يعني "ولقد كرمنا بني آدم" در هيچ كجاي قرآن به كار نرفته است كه منظور بني آدم است با حذف جنسيت، دين، مذهب، نژاد، زبان و همه تعيناتي كه انسان مي تواند داشته باشد و خود انسان به ما هو انسان كرامت ذاتي دارد. از اين آيه و كرامت ذاتي داشتن اين موجود مي توان بهترين حقوق بشر را استخراج كرد. به عقيده من مي توان چهل و شش ماده اي كه در اعلاميه حقوق بشر وجود دارد تا حدود صد و بيست مورد افزايش داد زيرا كمبود هايي در آن وجود دارد كه با استناد به اين آيه مي توان به آن افزود.
*پس موافق هستيد كه قيد اسلامي را به آن اضافه كنيم و با افزايش حقوقي كه اشاره کردید حقوق بشر اسلامي را داشته باشيم؟
موسوي بجنوردي: بله چون من مي خواهم از قيد "خدامحوري" بحث كنم. در نگاه از زاويه ما ديگري بحث به گونه اي ديگر است اما در خدامحوري تحت اين عنوان كه همه ما خدا و دين خدا را قبول داريم و "ان الدين عندالله الاسلام"؛ دين در نزد خدا اسلام است و اينكه متاسفانه اديان ديگر در حال حاضر آن طور كه بايد باشد، نيست و الي ماشا الله در آن تحريف صورت گرفته است موضوع مطرح مي شود. آنچه مي توان گفت هيچ تحريفي در آن صورت نگرفته، قرآن است كه آن نيز يكي از معجزات است. از ديد اسلام و خدامحوري، انسان حقوق بسياري دارد يعني مي توان با تكيه به آيه "ولقد كرمنا بني آدم"، در ابعاد مختلف براي انسان با حذف همه تعينات، حقوقي در نظر گرفت. در واژه بني آدم، همه تعيناتي كه انسان را به جهت خاصي جلوه مي دهد حذف شده است و براي اين موجود كرامت ذاتي قايل مي شود و همانطور كه گفتم مي توان اين آيه را خرد كرد و در موارد بسياري به مراتب بيش از اعلاميه حقوق بشر به نحو کامل براي انسان، حقوقي قايل شد.
انسان، ارزشي دارد كه اين ارزش بايد در ابعاد مختلف حفظ شود؛ اين ارزش درون خود آزادي فردي، اجتماعي، عقيده و همه چيز دارد چون انسان تكوينا آزاد است و خداوند انسان را مختار خلق كرده است
*طبق گفته های شما اسلام نه تنها اعلاميه حقوق بشر را مي پذيرد بلكه مي توان با استناد به آيه "ولقد كرمنا بني آدم" مواد ديگري نيز بر حقوق فعلي افزود؛ تاكيد بيشتر حقوق بشري كه امروز در جهان مطرح است بر آزادي هاي فردي و اجتماعي است، حقوق بشر اسلامي بر كدام حق بشري تاكيد بيشتري دارد؟
موسوي بجنوردي: كرامت ذاتي انسان. انسان، ارزشي دارد كه اين ارزش بايد در ابعاد مختلف حفظ شود؛ اين ارزش درون خود آزادي فردي، اجتماعي، عقيده و همه چيز دارد چون انسان تكوينا آزاد است و خداوند انسان را مختار خلق كرده است؛ "اين كه گويي اين كنم يا آن كنم//خود دليل اختيار است اي صنم." خداوند انسان را آزاد در انديشه و اختيار عقيده آفريده است و در انديشه هيچ تحميلي به انسان وجود ندارد. به همين انسان تعليماتي داده شده است كه همواره بايد بشنود و بهترين را گزينش كند، اين تحميل نيست بلكه با آزادي انتخاب مي كند؛ ديدگاه خدامحوري اين طور است. بهترين، مدرن ترين و دموكراتيك ترين حكومت آن است كه موانع آزادي را از انسان بردارد وگرنه خداوند انسان را آزاد خلق كرده است. بعضي ها مي گويند ما به ملت آزادي داديم، شما چه كاره هستيد كه آزادي دهيد؟ آزادي را خدا داده است.
بشر امروز در پذيرش خدا مساله اي ندارد، همه به اينجا رسيده اند كه خالقي بايد وجود داشته باشد، مشكل امروز اين است كه آيا دين امري ضروري است يا انسان مي تواند با عقل و فطرت امور خويش را بگذراند؟شيعه مي گويد درست است كه انسان فطرت و عقل و به اصطلاح رسول باطني دارد اما در معرض دل مشغولي هايي قرار دارد كه سبب انحراف او مي شود. اين نكته بسيار قابل اهميت است كه انسان در كنار داشتن عقل و فطرت و بهره مندي از نفس رحماني از بعد حيواني نيز برخوردار است و تمام غرايز حيواني را به نحو كامل دارد. ايجاد حقوقي تحت عنوان حقوق بشر براي كنترل جنبه حيوانيت انسان است. اگر انسان بعد حيواني نداشت، خود همواره تعالي بود؛ حرص، طمع، غضب، شهوت، حسد و... همه اين صفات متعلق به بعد حيواني ماست.
خداوند در قرآن در رابطه با انسان مي فرمايد "لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم؛ ما انسان را از عالي ترين سرشت خلق كرديم " كه اين عالي ترين سرشت همان نفس مجرد از ماده است. سپس ادامه مي دهد "ثم رددناه اسفل سافلين"بعد آن روح انسان را كه مجرد از ماده بود به عالم ناسوت و طبيعت آورديم و در قفس بدن زنداني شد؛ "مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك// چندروزي قفسي ساخته اند از بدنم". پس از آمدن در قفس بدن است كه انسان دستخوش ماديات مي شود و جنگ مستمر بين آن نفس رحماني مجرد از ماده و ماديات حيواني آغاز شد. قرآن در رابطه با انساني كه بعد حيوانيت خويش را دنبال مي كند تعبير بسيار زيبايي دارد و مي فرمايد "اولئك كالانعام بل هم اضل" يعني اينطور انسان ها همانند چارپايانند بلكه گمراه تر. چون حيوان، عقل مجرد ندارد؛ هر چه هست همان غرايز حيواني است اما تو كنار حيوانيت خود نفس ناطقه داري. اگر اين انسان با ويژگي هاي ياد شده اسير حيوانيت خود نشود و انسانيت خود را تعالي دهد به جايي مي رسد كه مي گويد "ثم دني فتدلي و كان قاب قوسين او ادني" آنجايي كه جبرئيل كه ملك اعظم است مي گويد حد تكامل وجودي من تمام شد. جبرييل محدود است اما انسان مي تواند فراتر رود. انسان كامل كيست؟ رسول الله، ائمه اطهار. آنها رسيدند به جايي كه هيچ كس نمي تواند. دين و بايد و نبايد هاي آن نيز عمدتا براي رهايي انسان از اين حيوانيت آمده است و تكامل انسان از همين مبارزه نتيجه مي شود. به دليل همين تكامل و مبارزه است كه انسان از ملك اشرف است؛ ملاي رومي مي گويد:
از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم ز حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم من ز مردن کم شدم؟
لحظه ی دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پرّان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
يعني از ملائكه به مراتب بالاتر و افضل مي شود. تمام همت انبيا براي رهنمون كردن انسان به آن چيزي است كه عقل و فطرت او مي گويد.
هيچ گاه بين دين و عقل و بين دين و فطرت تقابل وجود ندارد. همه تعاليم دين در مسير عقلانيت و فطرت ماست؛ " کل ما حکم به العقل حکم به الشرع " محال است شرع مخالف با حكم عقل باشد. اگر در جايي حكم عقل برخلاف روايتي بود بايد آن را توجيه كرد، اگر توجيه نشد و مخالف يك حكم عقلي مسلم بود، آن روايت از اعتبار ساقط مي شود چون معصوم هيچ گاه خلاف حكم عقل سخن نمي گويد.
باز هم تاكيد مي كنم به اعتقاد من بايد در اعلاميه حقوق بشر به مراتب، حقوق ديگري نيز براي انسان قايل شد؛ البته با در نظر گرفتن خدامحوري و انسان را تنها به عنوان يك موجود مادي نديدن.
*شما تاكيد مي كنيد كه اعلاميه حقوق بشر تناقض و تضادي با دين اسلام ندارد حتي به نظر شما ناقص است و با نگاه خدامحور مي توان روي آن كار و حقوق بسياري را به آن اضافه كرد؛ فقه شيعه چه جايگاهي براي اين مساله قايل است؟ تا چه اندازه بر روي آن مطالعه شده و چقدر بايد بيشتر از اين كار شود؟
موسوي بجنوردي: امتياز فقه شيعه اين است كه حكم عقل را جزو منابع تشريع مي داند؛ متاسفانه اهل تسنن حكم عقل را جزو منابع نمي دانند و اين مساله بسيار مهمي است. امروز حرف اول را حكم عقل مي زند و ارزش انسان به حكم عقل است. چه طور مي توان حكم عقل را كه اساس انسان هست از منابع تشريع جدا كرد؟ آن گاه مسايلي را منابع تشريع قرار مي دهند كه ظني و گماني است در حالي كه حكم عقل هميشه انسان را به كمال مطلق رهنمون مي كند و به آن حقيقت مي رساند. دين جلوي آلايش فطرت و انحراف عقل را مي گيرد؛ عقلي كه به امور مادي آلايش پيدا نكرده است همواره انسان را به سوي مدينه فاضله هدايت مي كند در نتيجه دين براي بشر امري ضروري و لطفي از طرف خداوند است . دين تحميل نيست بلكه بشر را به سوي هماني كه عقلانيت و فطرت مي گويد هدايت مي كند و موانع آزادي را از انسان بر مي دارد.
* دين، قواعد را به صورت كلي بيان كرده است و اين فقها هستند كه در مسايل جزيي با استنباط خود، احكام را به دست مي آورند. مثلا در رابطه با حقوقي كه اسلام براي زنان در نظر گرفته درست است در مواردي مانند معافيت از جهاد، نفقه اي كه براي زن قايل مي شود و چند مورد اندك ديگر مي توان گفت به نفع زنان است اما در نگاهي كلي و از بيرون به اين احكام موارد متعددي از تناقض بين آنها و اصل كرامت انساني كه بارها بر آن اشاره و تاكيد داشتيد، وجود دارد. به عنوان مثال ديه زن نصف ديه مرد است، شهادت زنان كه در موارد بسياري پذيرفته نيست يا بايد حتما در كنار شهادت مردان اعتبار پيدا كند يا احكام طلاق و موارد بسيار ديگر. مي خواهم بگويم چنين احكامي در موضوعات مختلف، به ويژه در رابطه با حقوق زنان وجود دارد كه اين برداشت به نوعی تبعيض جنسيتي را حاکی است. چه طور مي توان در اين مورد توضيح داد؟
موسوي بجنوردي: اول يك نكته را عرض كنم كه فقه مساوي با دين نيست. فقه استنباط فقهاست و بر اساس عقايد شيعه، ما جزو مخطئه هستيم يعني "والمجتهد قد يصيب وقد يخطئ"؛ اين طور نيست كه هر چه مجتهد فتوا داد مطابق با واقع و حكم خداست، مجتهد نيز خطا مي كند بنابراين هيچ وقت فقه را مساوي با دين نگيريد. به عنوان مثال احكام مربوط به حقوق زن را كه اشاره كرديد از مسايل اختلافي است، مثلا من اعتقاداتي در مورد زن دارم كه بسياري از فقها ندارند؛ به اعتقاد من زن هيچ تفاوتي با مرد ندارد زيرا هر دو انسان و در حقوق انساني هر دو برابر هستند. در قرآن گفته شده است "لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم"؛ زن و مرد هر دو انسان هستند. به اعتبار تكاليف، گاهي حقوق آنها متفاوت است مثلا زن، مسووليت اقتصادي در خانه ندارد و صرفا مصرف كننده است اما مرد مسووليت اقتصادي دارد و نفقه به عهده اوست. رفتن فردي از خانواده كه مسووليت اقتصادي دارد ضربه بيشتري به خانواده مي زند يا آن كه خودش مصرف كننده است؟مشخص است، رفتن آن كه مسووليت اقتصادي دارد. اين كه ديه مرد را دو برابر زن در نظر گرفته اند به اين معنا نيست كه مرد افضل از زن است بلكه به دليل مسووليت اقتصادي مرد در خانواده است.
در اسلام سه ملاك مشخص مي كند چه كسي افضل است. ملاك اول براساس آيه "هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون"، علم و دانش است؛ زن يا مرد، هر كه دانش دارد از طرف ديگر افضل است. دومين ملاك با توجه به آيه " ان اكرمكم عند الله اتقيكم"، تقواست، هر كه- زن يا مرد- تقوايش بيشتر باشد افضل است. مورد سوم "فضل الله المجاهدين علي القاعدين"، مبارزه با نفس، جهاد اكبر است مي خواهد زن باشد يا مرد. بنابراين ملاك فضيلت در اسلام اصلا ارتباطي به جنسيت ندارد و مربوط به انسانيت است. در بعد انسانيت نيز فرقي بين زن و مرد نيست؛ آن كه علم، تقوا و جهاد با نفس بيشتري دارد، جدا از زن يا مرد بودن، بر ديگري افضل است. آن اهل تسنن و اشاعره هستند كه اعتقاد دارند هر چه فقيه گفت حكم خداست؛ اگر هم چند تا باشند حكم خدا تعدد پيدا مي كند. شيعه معتقد است، حكم خدا تنها يكي است. علاوه بر آن آن چه فقيه مي گويد ممكن است مطابق يا مخالف با واقع باشد. در بحث، هميشه در فقه باز است و نبايد گفت فقه، آن را گفت و ديگر نمي توان در مورد آن گفت وگو كرد.
* تناقضات مشاهده شده بين فقه اسلامي و حقوق بشر كه به برخي از آنها از جمله حقوق زنان اشاره شد و مواردي از اين دست؛ آیا اين تناقضات به ضعف عملكرد فقه اسلامي برمي گردد؟ در اين زمينه چه كاري می توان انجام داد؟ آیا اين وظيفه بر دوش فقهاي ماست؟
موسوي بجنوردي: فقها بايد كار كنند. مثلا يكي از مسايل جديد كه امروزه مطرح است اين است كه قانون مدني مي گويد"رياست در خانواده از خصايص مرد است"؛ بنده اين را قبول ندارم. در خانواده رياست نداريم. اين قانون را از آيه " الرجال قوامون علی النساء..."مي گيرند در حالي كه اصلا قوام به معناي يقومون است نه قيمومت؛ اين برداشت كه رياست با مرد است. به اعتقاد من برداشت غلط و اشتباهی است و معناي صحيح يعني «الرجال يقومون به امور نسا» در مسايل اقتصادي و مديريت اقتصادي را مطرح مي كند و مي گويد "مديريت اقتصادي در خانواده با مرد است." چرا؟ چون نفقه و مسووليت اقتصادي با اوست. به عنوان مثال اگر دو نفر با هم به سفر روند و يكي مخارج ديگري را تامين كند، كاملا طبيعي است كه مديريت اقتصادي با فرد تهيه كننده مخارج باشد. اينكه گفته مي شود "الرجال قوامون علي النساء" يعني الرجال يقومون به امور نسا؛سپس گفته شده " بما فضل الله بعضهم علی بعض" فضيلت در اينجا به معناي افضل بودن نيست بلكه يعني مرد امتيازاتي دارد زيرا كار مي كند و "بما انفقوا من اموالهم "، نفقه هم مي دهد پس مديريت اقتصادي خانواده با مرد است و اين به اين معنا نيست كه رياست با اوست. باب گفت وگو را در فقه نبايد بست، بحث هميشه آزاد است. در اين مدت قوانين بسياري پس از بحث و گفت وگو در آن مورد تغيير كرده است مثلا افراد زيادي مي گفتند" زن نمي تواند قاضي شود" يا "زن از شوهر خود، زمين ارث نمي برد" كه با تلاش هاي بسيار اين موارد اصلاح شد.
*نياز به توسعه اين نگاه يعني اعتقاد به آزاد بودن بحث در فقه در ميان فقها و در جامعه احساس مي شود. فقهايي كه با این دیدگاه موافقند، يعني به پويايي اجتهاد معتقدند تعداد كمي هستند يا زياد اند؟
موسوي بجنوردي: من تعداد را نمي دانم، همين قدر مي دانم كه خيلي كم هستند. فقه واقعا فلسفه عملي اسلام است. امام حرف مهمي زدند كه گفتند "عنصر زمان و مكان در اجتهاد دخالت دارد" يعني به دليل اين كه جامعه بشريت در حال تطور است مجتهد بايد زمان و مكان خود را همواره در نظر بگيرد. طرز تفكر من نمي تواند متعلق به 1400 سال پيش باشد، در آن زمان شرايط آن طور ايجاب مي كرد اما امروز، جامعه رشد كرده است، اسلام نيز دين جهاني است و از حيث جغرافيا و زمان محدود نيست. بنابراين طرز تفكر ما بايد به گونه اي باشد كه خود را از حيث زمان و مكان محدود نكنيم. فقها بايد طوري حرف بزنند و فتوا دهند كه در آمريكا، اروپا و ايران قابل اجرا باشد؛ نبايد تنها با عينك ايران نگاه كرد و فتوا داد بلكه بايد با عينك دنيا نگاه كنند چون دين اسلام از حيث جغرافيا محدود به هيچ كجا نيست.
*ديدگاه امام خميني به عنوان كسي كه نگاه سياسي شيعه را بنيان گذاری کرد، نسبت به آزادي هاي فردي و آزادي هاي سياسي، چگونه بود؟
موسوي بجنوردي: اكثر صحبت هاي من برگرفته از سخنان امام خميني است؛ امام باب انديشه را كاملا باز كرد و يك آزادي در اجتهاد و استنباط داد. همين حرف ايشان كه ذكر كردم مساله بسيار مهمي است كه عنصر زمان و مكان در اجتهاد دخالت دارد يعني بايد با در نظر گرفتن زمان و مكان اجتهاد كرد نه اين كه چشمها را بسته و خود را از زمان و مكان جدا كنند.
*چرا در كشورهاي اسلامي در مورد حقوق بشر خيلي ضعيف عمل مي شود؟
بجنوردي:دليل دارد. امروز فقه شيعه پويايي دارد. اين پويايي به اين دليل است كه ما عقل را جزو منابع تشريع مي دانيم و بسته فكر نمي كنيم. در ارتباطاتي كه با بعضي از اهل سنت دارم مي بينم آهسته آهسته برخي از آنها نيز به اين مسايل مي پردازند مثلا يكي از آنها كه در قاهره بود رساله دكتري خود را با موضوع "العقل عند الاماميه الاثني عشريه" برداشت و به بغداد آمد. من هم آن وقت در نجف و جزو اساتيد مشاورش بودم. تمام حرف هاي شيعه را در حكم عقل بسيار زيبا نوشته بود؛ نوشته هاي او سرمشقي براي عده اي از آنها مي شود. امروزه ديد اهل تسنن نيز مانند اول نيست و دارند به فقه شيعه نزديك مي شوند زيرا دنيا در حال تحول و ترقي است و نمي توان نشست و مانند 1000سال پيش فكر كرد؛ آن زمان اقتضائات خود را داشته است و امروز اقتضائات خود.
منبع : شفقنا