اين ماه که در روايات به «شهر الله» از آن ياد شده و ماه دعا و استجابت دعاست، کليه مؤمنين را دعا کنيد و اگر ما جزء آنان باشيم، پس مشمول آن دعاها قرار ميگيريم.
موضوع: اندیشه
اين ماه که در روايات به «شهر الله» از آن ياد شده و ماه دعا و استجابت دعاست، کليه مؤمنين را دعا کنيد و اگر ما جزء آنان باشيم، پس مشمول آن دعاها قرار ميگيريم.
به گزارش مرجع ما به نقل از پایگاه معظم له، حضرت آيت الله العظمی صانعی(مدظله العالی) در آخرين جلسه درس خارج فقه خود در تاريخ 5/3/1395 مطابق با هجدهم شعبان المعظم1437 در جمع روحانيون و طلاب علوم دينی بياناتی در خصوص ماه مبارک رمضان به شرح زير ايراد فرمودند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
با توجه به اينکه در آخر ماه شعبان هستيم و در آستانة ورود به ماه مبارک رمضان – که ماه رحمت و مغفرت الهی است- قرار داريم، چند جمله ای از باب تذکر خدمت شما عرض می کنم و در اين ماه که در روايات به «شهر الله» از آن ياد شده و ماه دعا و استجابت دعاست، کليه مؤمنين را دعا کنيد و اگر ما جزء آنان باشيم، پس مشمول آن دعاها قرار مي گيريم و اگر نباشيم، توقع شخص غلط است. ممکن است شما بگوييد چه کاري براي ما کرده اي که ما به تو دعا کنيم؟ همان گونه که عمار به خليفه دوم گفت: «ما به مؤمنين دعا مي کنيم و اگر مؤمني، مشمول دعاي ما هستي و اگر مؤمن نيستي که هيچ». چون بايد کسي کاري کرده باشد تا من به او دعا کنم. «من لم يشکر المخلوق، لم يشکر الخالق». به هر حال، من التماس دعا دارم و اين جملات را مي گويم براي اين که شما به مؤمنين دعا کنيد.
در ماه مبارک رمضان اين دعاهاي کوچک را بخوانيد و به مردم هم بگوييد بخوانند. فوري اشکال در سندش نکنيد، حالا يک دعايي است بر فرض که سند هم نداشته باشد مي گويد: «اللهم اجعل صيامی فيه صيام الصائمين و قيامی فيه قيام القائمين...»،[1] «اللهم قوّنی علی اقامة أمرک»،[2] حال يا آن ثواب هايي را که ابن عباس از رسول الله(صلی الله علیه وآله و سلم) نقل کرده اند،- اگر سندش درست باشد- به ما مي دهند و اگر هم نباشد، خدا به ما لطف مي کند، ما به آن اميد مي خوانيم که آن ثواب ها را ببريم، آن ثواب ها هم به ما داده مي شود. پس دعاهاي کوچک ماه مبارک رمضان را اشکال سندي نکنيد و تا مي توانيد دعاهاي مختصر و کوچک را پيدا کنيد و براي مردم بيان کنيد، مردم ديگر حال و حوصله دعاهاي بزرگ را ندارند، بله سابق حال و حوصله داشتند، بعد از افطار مي نشست به دعا کردن يا قرآن خواندن و دعاهاي طولاني و مفصل را مي خواند، ولي الآن ديگر حوصله آنها را ندارند، لذا بايد دعاهاي کوتاه و کوچک را پيدا کرد و به مردم معرفي کرد، اين که اين ذکر را بگوييد اين فايده را دارد. اما دعاهاي طولاني و مفصل مثل دعاي ابي حمزه ثمالي که همه اش معارف است و قرآن صاعد است را به ديگران بگوييد که مي توان بخش بخش خواند و لازم نيست همه دعا را در يک شب بخواند. درست است که زين العابدين(علیه السلام) يک شبه مي خواند، ولي شرطش يک شبه خواندن نيست، يک مقدارش را امشب مي خواند يک مقدارش را فردا شب مي خواند و يک مقدارش را پس فردا شب مي خواند و مانعي ندارد، هم کاشف الغطاء اين نظريه را دارد هم سيدنا الاستاذ امام(س) اين نظريه را دارد. هم مطابق با صناعت و قواعد است، چون توالي و يک شب خواندن در آن شرط نشده تا افراد به خواندن دعای پربار ابوحمزه ثمالی موفق بشوند و چقدر زيبا مي گويد: «خدايا! اگر مرا به جهنم ببري، دشمنانت خوشحال مي شوند، و اگر به بهشت ببري، دوستانت خوشحال مي شوند؛ پس بهتر که دوستانت خوشحال بشوند». اين گونه با خدا حرف مي زند. يا مي گويد: «خدايا! هنگامی که تک و تنها در ميان گودال قبر بر تو وارد می شوم، بر من بخشش کن و به غربت من در آن خانه تازه و نو رحم کن، به طوری که بجز تو انس نگيرم، ای آقای من». الآن کمتر مي خوانم ولي سابق ها همه اش را در يک شب مي خواندم ولي حالا ديگر موفق نيستم که جهاتي براي عدم توفيقم دارد. حالا شايد غذاها مؤثر باشد، مريضي ها مؤثر باشد؛ چون آن وقت مي گفتند در اصفهان اگر يک نفر به حاکم نفرين مي کرد، بلافاصله فردا صبح حاکم از دنيا می رفت. يا حاکمي آمد و گفتند اين طور است گفت کاری مي کنم که ديگر نفرين هايشان مستجاب نشود. گفت هر کس يک تخم مرغ بياورد. همه آوردند و تخم مرغ ها را با هم مخلوط کرد و بعد گفت بياييد برداريد، هر کس بزرگ تر را برمي داشت و هر کس تخم مرغ ديگري را برداشت و پس از آن هر چه دعا کردند، مستجاب نشد. با غذاي حرام و شبهه ناک که الحمدلله بين ماها هيچ چيز از آن نيست، سابق ها وقتي مي خواستند به مکه بروند، پول احرامشان را از کسي مي گرفتند که وجوهات به او مي دادند. در محل ما يک حاجي داشتيم به نام حاج محمد علي قاسمي که نزد آقاي درچه اي رفته و حساب کرده بود. مرحوم درچه اي اين طور بود که]وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ[،[3] را مراعات مي کرد ... دوباره برگشته بود نزد مرحوم درچه اي و ايشان پرسيده بود: چه شده که دوباره آمده ايد؟ گفته بود: «آقا پول لباس احرام را به من بدهيد که پول حلال باشد». حالا هم اين طور است که ما آخوندها، البته خودم را مي گويم که اگر واقعاً پول لباس احرام را از من بگيرد، آيا پول حلال و طيب و طاهر را از من مي گيرد يا نه؟ به هر حال، اين جهت را بايد به افراد ياد داد و تذکر داد. همان طور که تذکر مي دهيم که قرآن را بخوانند، بايد تذکر داد که دعاهاي طولاني و مفصل را هم بخوانند.
برخي از مسلمانان چه در گذشته و چه امروز خيلی خوب فکر می کردند و خوب عمل می کردند خيلي زاهد بودند و زاهدند. در قديم آخوندها مقيد بودند، تعبد و تنسک داشتند. اصلاً آخوندي يعني تعبد و تنسک؛ يعني دينداري. اگر مردم به ما احترام مي گذارند، براي اين است که اسوه و الگو باشيم والا خيلي از دانشمندان به بشريت و انسان ها خدمت مي کنند يا خيلي از دانشمندان ممکن است به روح انسان ها خدمت کنند، چرا مجلس آنها مجلس فرشتگان نيست؟ براي اين که آنها اسوه نيستند، به خاطر اسوه بودنمان است، والا به صرف لباس که سبب نمي شود ما محترم بشويم يا دانستن اينکه تمسک به عام در شبهه مفهوميه، محل اشکال است يا تمسک به عام در شبهه مصداقيه چنين و چنان است، ارزش نمي آورد، بلکه ارزش به اين است که ما اسوه و الگو براي جامعه باشيم. بنده وقتي به اتفاق اخوي به اصفهان آمديم مرحوم آسيد محمدباقر ابطحي -که از ارکان علماي اصفهان بود- همان روز اول براي شب ما را دعوت کرد با اين که من يک بچه دهاتي بودم و مرحوم والد من هم يک روحاني ده بود، اما روي علاقه اي که به او و به روحانيت داشت، ما را دعوت کرد. ما به منزلشان رفتيم که منزل بزرگي در اصفهان بود و خوب يادم هست چند تا پسر داشت که همه در همان خانه زندگي مي کردند. وقتي سفره انداختند و غذا را آوردند، يکي از اين بچه ها به عموی خود گفت: آقا عمو. مرحوم آسيد محمد باقر„ فرمود: بيا اينجا. گفت: نگو آقا عمو! پرسيد پس چه بگويم؟ فرمود: بگو حاج آقا عموجان، وقتي مي خواهي اسمش را ببري، کلمه «جان» و «حاج آقا» را به آن اضافه کن با احترام بگو. حالا ما قوم و خويش ها را که هيچ، بيگانه ها را هم با بي احترامي نام مي بريم و فکر نمي کنيم که ماه رمضان بايد به بيگانه ها رحم کرد. پيغمبر اول ماه مبارک رمضان که مي شد، حسب روايتي که سيد در اقبال دارد «مسند» هم نقل کرده، اول ماه مبارک رمضان تمام اسرايش را آزاد مي کرد؛ همه بنده ها را آزاد مي کرد. امام زين العابدين(علیه السلام) بنده ها را تا ماه رمضان نگاه مي داشت و در ماه رمضان، همه غلام ها را آزاد مي کرد، عيد روزه که مي شد، غلام مي خريد. بنده چه مي کنم؟ بنده همه را غلام مي کنم، به جاي اين که ماه رمضان آزاد کنم، تلاش مي کنم با دروغ، نيرنگ و عوام فريبي، همه را در ماه رمضان غلام خود کنم! در ماه رمضان و ظلم؟ در ماه رمضان و بدگويي از افراد؟ در ماه رمضان و بي احترامي نسبت به مسلمان ها؟ «من اهان لی ولياً فقد بارزنی بالمحاربة»،[4] اين حديث قدسي است، و مي گويند فرق حديث قدسي با قرآن در اين است که قرآن با وحي به وسيله جبرئيل آمده و حديث قدسي خودش بر پيغمبر اسلام نازل شده است. آخر «مجمع البحرين» فرق بين حديث قدسي و قرآن را بيان مي کند. حالا ماه رمضان که ماه خداست و ما مهمان خدا هستيم، آن وقت در آنجا ظلم کنيم؟ اذيت کنيم؟ به افراد صدمه بزنيم؟ افراد را گرفتار کنيم؟ بدانيم در هميشه روي يک پايه نمي چرخد؛ يک روزي ظالم فرياد مي زند، اما کسي به دادش نمي رسد. ]فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا[،[5] کجا رفتند ظلمة؟ «اين الظلمة و ابناء الظلمة»؟ پادشاهاني که ظلم و ستم مي کردند، کجا رفتند؟ قدرتمندان ستمگر کجا رفتند؟ نمي خواهم بگويم من و تو به جامعه ستم مي کنيم، می گويم حداقل به همسايه مان ظلم نکنيم؛ حداقل به فرزندانمان ظلم نکنيم. والا حاکمان و قدرتمندان که نه دستمان به آنها مي رسد و نه ما را قابل مي دانند، آنها خودشان مستقل هستند و هر طور مي خواهند، عمل مي کنند و هيچ کسي سؤال و جوابي هم ندارد. البته روزي سؤال و جواب دارند. ]وَلاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ[،[6]مي خواهد حرف بزند، مي گويد مي خواهم حرف بزنم. اصلاً به او اجازه نمي دهند چون مي خواهد دروغ بگويد، اينجا که دروغ گفته، آنجا هم دروغ، اينجا که اهل نفاق بوده، آنجا هم نفاق، ]الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم[،[7] يک روز آنها مي آيند شهادت مي دهند. در دعاي کميل مي خوانيد «کرام الکاتبين» يعني آنهايي که به تو اطلاع مي دهند ]خدا[، اينها کرام اند، بزرگان اند؛ نه آدم های مجهول الهويه، دروغگو، بدجنس و پست. انسان در هر شريطی نبايد دروغ بگويد. يادتان هست که چند سال قبل گفتم دروغ نگوييم، به مردم بگوييد در «جامع الأخبار» آمده است که اگر مسلمانی دروغی بگويد، يک بوی بد از دهانش خارج می شود که هفتاد هزار فرشته لعنتش می کنند،[8] بگوييد دروغ بد است، جزو گناهان کبيره است، از جانب هرکسی باشد، بد است، دروغ بدبختی می آورد، نابسامانی می آورد، اگر آدم دروغ بگويد، از جرگه اهل ايمان بيرون می رود. يک حملاتي به ما شد که چرا اين طور مي گويي، بگذاريد بگويند. خوب خسته که شدند، اما يک روزي ]وَلاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ[. يک روزي، آتشي انسان را مي گيرد که قلوب انسان را مي سوزاند ]نَارُ اللهِ الْمُوقَدَةُ*الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَةِ[،[9] ديده ايد وقتی آدم در يک جا خجالت مي کشد، چطور مي سوزد و ناراحت است؟ حالا اين نمونه اي است از آتش آنجا که قلب را مي سوزاند، جان را مي سوزاند؛ روبه رو مي رود، آتش است؛ سمت راست مي رود، آتش است؛ سمت چپ مي رود، آتش است؛ پشت سر مي رود، آتش است، چون اينجا هميشه آتش از دهانش درآمده؛ هميشه تمسک به ظلم و ستم کرده؛ هميشه بي احترامي کرده است. خوب آنجا هم همين است، آنجا انعکاس اعمال اينجاست، بلکه به فرموده سيدنا الاستاذ امام(س) و فلاسفه بزرگ، ما از همين جا بهشت را آماده مي کنيم و به آنجا مي رويم؛ از همين جا جهنم را آماده مي کنيم و به آنجا مي رويم. اين جهنمي که اينجا ما را مي سوزاند، حجاب جلويش است و کم هم مي سوزاند، ولي آنجا ديگر حجابي نيست و مي سوزاند تا قلب انسان آتش مي گيرد. گفتند مرحوم حاج ميرزا احمد مدرس به يکي از بزرگان که نمي خواهم اسمش را ببرم، گفت آقا اين قانون سربازی را برداريد، چون اين قانون در همه جا مشکل است، مخصوصاً در مملکت ما و در بهترين دوران جواني به سربازي مي رود. خوب اگر جنگ باشد که خود مردم بدون سربازي هم مي روند. امام در «کشف الاسرار» گفته سربازي در اسلام چطور است. به او گفت شما سربازي را برداريد. لا اله الا الله که قدرت چه مي کند! با آدم هاي خوب چه مي کند! گفت شنيده ام شما لمعه خوب مي گوييد، شما همان درس لمعه تان را بگوييد. يعني وارد اين مسائل نشويد! بعد که از دنيا رفت در مدرسه نيم آورد دوازده بار نماز بر او خوانده شد؛ يعني هر يک از مجتهدين بزرگ اصفهان با مأمومينشان مي آمدند به مدرسه و چون براي همه جا نداشت، نماز ميت مي خواندند و مي رفتند. در حال احتضار، يک طرفش مرحوم آسيد محمدباقر درچه اي استاد آيت الله بروجردي نشسته بود و يک طرفش مرحوم آخوند گزي صاحب عنوان الکلام، آدم بسيار موجّه و موقّر و عالمي بود. آن وقت رو مي کرد به طرف چپ، حمله مي کرد و عصباني مي شد، رو مي کرد به سمت راست و خوشحال مي شد. به آسيد محمدباقر گفتند اين محتضر چه کار مي کند؟ گفت به طرف چپ که رو می کند، شياطين عديله را مي راند و به طرف راست که رو مي کند، با فرشتگان سر و کار دارد و با آنها صحبت مي کند.
خدايا! ماه رمضان را برای ما ماه عبادت، طاعت و بندگی خودت قرار بده. خدايا! ماه رمضان را در روز قيامت از دست ما راضي قرار بده. خدايا! قرآن، احکام اسلام، نبي اسلام و ائمه معصومين(علیهم السلام) را از دست ما راضي قرار بده. خدايا! به ما توفيق بده به قدر توانمان اعمال ماه خدا و شهر ضيافت الله را انجام بدهيم.
------------------------------------------------------
اشاره: حضرت آیت الله العظمی صانعی(دام ظله) بر طبق یک سنت همیشگی معمولاً در پایان ماه شعبان و با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان، در جمع روحانیون و طلاب علوم دینی سخنان مبسوطی ایراد نمودهاند. با عنایت به اینکه این مطالب در بردارندة نکات مهم و ارزنده در خصوص ماه پر فضیلت رمضان که ماه «عبادت و خودسازی» است و در جهت اصلاح نفس و تزکیه درون به انسان مساعدت میدهد، درصدد برآمدیم بخشی از این سخنان که شامل چندین توصیه در ارتباط با ماه رمضان میباشد را به مردم عزیز و روزه داران بزرگوار عرضه بداریم.
1. ماه برکت، رحمت و مغفرت؛ مدتي است مرسوم شده دهههاي ماه رمضان را «دهه رحمت»، «دهه برکت» و «دهه مغفرت» ناميدهاند. بنده تصور ميکردم با توجه به خطبه شعبانيه اين گونه نامگذاري شده است. «قد اقبل اليکم شهرالله بالبرکة والرحمة والمغفره»،[10] ولي امروز اصول کافي را مطالعه ميکردم ديدم اصلاً خود پيغمبر(ص) ماه مبارک رمضان را اين گونه تقسيم فرموده که ماه رمضان، ماه برکت، رحمت و مغفرت است.
«خطب رسول الله(ص) الناس في آخر جمعة من شعبان فحمدالله و أثني عليه»،[11] اين روايت با آن حديث معروفي که محدث قمي در مفاتيح[12] ترجمهاش را نقل کرده است، يک مقدار تفاوت دارد. «ايها الناس! انه قد اظلّکم شهر فيه ليلة خيرٌ من الف شهر و هو شهر رمضان، فرض الله صيامه و جعل قيام ليلة فيه بتطوّع الصلاة کتطوّع الصلاة سبعين ليلة فيما سواه من الشهور»، يک شب نماز مستحب خواندن و با نماز مستحبي شب ماه مبارک رمضان را بسر بردن، برابر با هفتاد شب در غير ماه مبارک رمضان است. دقت کنيد عدد سبعين غالباً مبالغه است نه صرف عدد، بلکه بعضي گفتهاند، عدد سبع هم مبالغه است. البته من نميتوانم به سبع جازم بشوم که براي مبالغه است، پس معنايش آن است که ثواب زيادي دارد. «و جعل لمن تطوّع فيه بخصلة من خصال الخير و البر کأجر من أدّي فريضة من فرائض الله عزّوجل»، يک عمل مستحبي در ماه مبارک رمضان، ثواب عمل واجب در غير ماه مبارک رمضان را دارد. «و من أدّي فيه فريضة من فرائض الله کان کمن أدّي سبعين فريضة من فرائض الله فيما سواه من الشهور»، يک نماز واجب در ماه رمضان، برابر با هفتاد نماز واجب در بقيه ماههاست. يک جواب سلام در ماه مبارک رمضان برابر با هفتاد جواب سلام در بقيه ماههاست. بنابراين هر عمل واجبي برابر با هفتاد عمل در بقيه ماههاست. بعد فرمود: «و هو شهر الصبر و انّ الصبر ثوابه الجنّة و شهر المواساة و هو شهر يزيد الله في رزق المؤمن فيه»، در ماه مبارک رمضان خدا روزيها را زياد ميکند، «و من فطّر فيه مؤمناً صائماً کان له بذلک عندالله عتق رقبة و مغفرة لذنوبه فيما مضي»، و کسي که افطاري ميدهد ثواب آزاد کردن بنده و آمرزش گناهان گذشته را دارد.
ميفرمايد: «و هو شهر اوّله رحمة و اوسطه مغفرة و آخره الاجابة و العتق من النّار»،[13] دهه اوّل اين ماه، دهه رحمت است، دهه وسطي آن، دهه آمرزش است و دهه آخرش، دهه اجابت و عتق از نار (رهايي از آتش) است.
2.ثواب ميهماني؛ افطاري و ميهماني با هم تساوي مصداقي ندارند، گاهي ممکن است انسان به کسي افطاري بدهد، امّا به او ميهماني ندهد. آيت الله بروجردي… نيمه ماه مبارک رمضان مبلغي پول به عنوان افطاري ميدادند، خوب اين افطاري است، ممکن است شما مقداري مواد غذايي تهيه کنيد و به منزل خويشاوندان و دوستانتان محترمانه تحويل دهيد، اين افطاري هست، ولي ميهماني نيست، ميهماني به اين صورت است که شما اشخاص را به خانه خودتان دعوت ميکنيد و در خانه غذا را طبخ ميکنيد، و اگر چنانچه غذا را از مهمان خانه و يا جاي ديگري تهيه ميکنيد، مقداري از وسايل غذا را در خانه خودتان تهيه کنيد و چيزهايي که براي يک سفره نياز هست، تهيه کنيد و سفره بيندازيد و از ميهمانان پذيرايي کنيد، اين نحوه پذيرايي از ميهمان در منزل را ميهماني ميگويند. حال اگر کسي هم افطاري بدهد و هم ميهماني «مجمع العنوانين» است. حالا که مجمع العنوانين شد، قاعدتاً دو تا ثواب دارد. درباره ميهماني ميگويند ثواب آزاد کردن بنده را دارد.
روايات ضيافت[14] را نگاه کنيد. شخصي خدمت امام صادق(علیه السلام) رسيد. حضرت فرمود: آيا هر روز يک بنده آزاد ميکني؟ عرض کرد، من نميتوانم هر روز يک بنده بخرم و آزاد کنم؟ امام(علیه السلام) فرمود: ميهماني دادن به يک نفر، ثواب آزاد کردن يک بنده را دارد. راوي سائل خوبي بوده، اينها بزرگواريهايي است که پيشينيان داشتهاند. عرض کرد: آقا اگر اين شخص پولدار هم باشد، وضع مالياش هم خوب باشد، باز همين ثواب را دارد؟ حضرت فرمود: بله، غني و ثروتمند هم از ميهماني خوشش ميآيد. به هر حال خوشحال ميشود که يک بار همسرش زحمت طبخ غذا را نکشد. باتفاق خانوادهاش دعوتش کنيد خيلي بهتر است. شايد در بيشتر موارد افراد ناگزير باشند از غذاي آماده يا غذاي رستوران استفاده کنند، يا فرصت اينکه در خانه غذاي خوب و کاملي تهيه کنند را نداشتند، وقتي شما يک غذاي سنتي و مقوّي تهيه ميکنيد و يک سفره زيبا مياندازيد، اين براي ميهمان خيلي لذت بخش است. حضرت فرمود: آري، غني و ثروتمند هم به ميهماني نياز دارد و همين ثوابي که براي ميهماني هست، در نامه عمل او نوشته ميشود. اين موضوع بيانگر سعه نظر و وسعت ديدگاه اسلام است.
3. ارزش انفاق به خويشاوندان و نزديکان؛ خوب است اينجا به يک روايت ديگر که همين چند روز قبل مطالعه کردم (در باب المعروف کتاب وافي)[15] اشاره کنم. مردي به محضر رسول الله(صلی الله علیه واله و سلم) آمد و عرض کرد: يا رسول الله! دو دينار دارم، اين دو دينار را بگيريد و خرج مرکب جنگ کنيد. حضرت(ص) فرمود: پدر و مادر داري؟ عرض کرد: آري، فرمود: اين پول را به پدر و مادرت بده. رفت به پدر و مادرش داد. روزي ديگر آمد باز دو دينار آورد خدمت پيامبر(ص) تحويل بدهد تا خرج مرکب جنگ کند. ]به مرکب جنگ عنايت داشت.[ حضرت(ص) فرمود: اولاد داري؟ عرض کرد: آري، اولاد دارم. فرمود به فرزندانت بده. رفت و به فرزندانش داد. روز سوم مجدداً محضر رسول الله(ص) آمد و دو دينار آورد تا خرج مرکب جنگ کند. پيغمبر(ص) فرمود: همسر داري؟ عرض کرد: آري، يا رسول الله، همسر دارم. فرمود: برو دو دينار را به همسرت بده. او همين کار را کرد. روز چهارم آمد خدمت پيامبر(ص) و دو دينار آورد تا خرج مرکب جنگ کند. حضرت(ص) فرمود: آيا در منزل کارگر و خادم داري؟ عرض کرد: آري، حضرت فرمود: دو دينار را به او بده. اين مرتبه هم دو دينار را به خادم خود داد. روز پنجم آمد خدمت پيامبر(ص) دو دينار آورد تا خرج مرکب جنگ کند. پيغمبر(ص) از او گرفت. امّا رسول الله(ص) يک جمله گفت و اين بيانگر ظرافت آيين اسلام و سعه صدر رسول گرامي اسلام، نشاط، پويايي و جاودانگي اين مکتب است، حضرت بلافاصله يک جمله به او گفت، فرمود: امّا بدان اين دو دينار از آن دو دينارها افضل نيست. اين تعبير چقدر زيباست. يعني آن مبالغي که آوردي و من به تو گفتم به والدينت، فرزندانت، همسرت و خادمت بده، اين دو دينار از آنها افضل نيست.
4. معناي وصيت به ثلث؛ وقتي ماه رمضان براي تبليغ ميرويد براي مردم اين نکته را تذکر دهيد اينکه ميگويند وصيت به ثلث، اين يک حکم مستحب اسلامي است، تصور نکنيد اسلام مستحب کرده هر کسي به ثلث مال خود وصيت کند، به گونهاي که اگر شخصي وصيت به ثلث نکرد، عمل مستحبي را ترک نموده است. خير، اسلام وصيت به خير و برّ را مستحب ميداند. اين نظر اسلام است. منتها نسبت به عائله خودش و اعضاي خانوادهاش. فرضاً يک کسي همه دارايياش يک خانه کوچک 60 يا 70 متري است با چندين فرزند و نوه. حالا بيايد بگويد من دو دانگ اين خانه را وصيت به ثلث کردم. اصلاً اين وصيت نميخواهد. خير و برّ اين شخص زن و بچهاش هستند، اين آن دو ديناري است که بايد به زن و فرزندانش بدهد. اين اصلاً چيزي ندارد که بخواهد وصيت کند. وصيت به خير مستحب است. بايد شخص بداند که اگر از اين اموال چيزي کم شود، آيا زن و فرزندانش را گرفتار ميکند؟ دو دانگ از يک خانه مشاع، مشکلات ايجاد ميکند و ما اين مشکلات را در سؤالاتي که مردم براي ما ارسال ميکنند، ملاحظه ميکنيم. آيا واقعاً اين خير و برّ است؟ آيا اين برّ و احسان است؟ شخصي تمام دارايي نقد او دويست هزار تومان است، هزينه غسل، کفن و قبر او بيش از اين مبلغ است، ميگويد، ثلث اين پول را به فلان مرجع بدهيد. ملاحظه کنيد هزينه تدفين او هم نميشود، ميخواهد ثلث آن را هم وصيت کند. آيا اين خير است که شخص ثلث همين مقدار ناچيز را وصيت کند؟ بايد شخص وصيت کننده بداند وضع زندگياش چگونه است، وضع آنهايي که بعد از او ميمانند چگونه است؟ اگر ميخواهد وصيت کند، به اقتضاي وضعيتي که دارد وصيت کند. روايات باب الوصية بالثلث[16] را ملاحظه کنيد. يک جا ميگويد؟ وصيت به ربع[17]، يک جا ميگويد: وصيت به خمس.[18] يک جا اميرالمؤمنين4[19] ميفرمايد: خدا به خمس راضي شده تو ميخواهي بيش از خمس وصيت کني؟ بعد محدثين روايات را جمع کردهاند، گفتهاند: اين استحباب يختلف باختلاف الافراد و باختلاف الحالات. يک کسي وصيت کرده بود به ثلث اموالش، ـ حدود بيست سال قبل ـ يک ميليارد تومان ثروت و دارايي او بود و ثلث آن سيصد ميليون تومان ميشد. اين وصيت به ثلث خوبي بود. براي اينکه به هر حال هفتصد ميليون تومان براي فرزندانش باقي ميماند، هر چه ميخواستند هزينه و خرج زندگي کنند داشتند. وصيت به خير را ميگوييم مستحب، نه واجب. بنابراين سعي کنيد با بيان شيوا اين مطالب را براي مردم توضيح دهيد و ظرافت و نکته سنجي اسلام و سعه نظر اسلامي را به آنان يادآوري نماييد.
5. افطاري دادن به قدر توان؛ «قيل يا رسولالله: ليس کلّنا يقدر علي ان يفطر صائماً»،[20] هر کدام از ما توانايي نداريم که يک شخص روزهدار را افطاري بدهيم، «فقال: انّ الله کريم يعطي هذا الثواب لمن لم يقدر الّا علي مذقة»، خداوند، بزرگوار است، اگر کسي ولو بقدر يک چشيدن آب، به همين مقدار هم نميتواند به مسلمان افطاري بدهد، خداوند ثواب افطاري را در نامهي عملش مينويسد. «من لبن يفطّر بها صائماً، او شربة من ماء عذب»، نوشاندن از شير يا آب گوارا، «أو تمرات لا يقدر علي اکثر من ذلک»، چند عدد خرما، به هر تعداد که ميتواند بدهد. البته مرحوم آيت الله حاج شيخ جعفر شوشتري(رحمة الله علیه) در سخنرانيهاي خودش سخت انتقاد ميکرد از آن افرادي که ميآمدند در مساجد و يک مقدار خرما ميآوردند و به هر شخص روزهدار يک خرما ميدادند، تا ثواب افطاري را ببرند. مرحوم آقا شيخ جعفر در آن وقت ميگفت: اين يک عدد خرما براي کسي است که توانايي دادن افطاري به افراد را ندارد، وگرنه اگر من بتوانم يک افطاري بدهم، ولو با يک وعده نان و پنير، با يک ظرف آبگوشت، با يک ظرف ماست، اين يک عدد خرما دادن ثواب افطاري را ندارد. بعضي از افراد از اين احاديث سوء استفاده ميکنند. آن وقتها هم اين طور بود، برخي آدمها که ميخواستند خودشان را در جامعه و اذهان عموم مردم خوب جلوه بدهند که ما افطاري ميدهيم، يک کيلو خرما ميگرفتند، بين پنجاه نفر هر کدام يک عدد خرما ميدادند. بعد هم ميگفتند ما پنجاه نفر را افطاري داديم و ثواب افطاري پنجاه نفر را بدست آورديم! بايد بدانيم اين براي کسي است که توانايي لازم براي يک وعده افطاري کامل را ندارد و خداوند نخواسته براي کساني که توانايي مالي خوبي ندارند و قادر نيستند، از اين فيض محروم بمانند.
6. چهار خصلت ضروري؛ «و لا غني بکم عن اربع خصال»،[21] چهار خصلت است که شما به آن احتياج داريد، و هيچ کس از اين چهار خصلت بي نياز نيست: «خصلتين ترضون الله بهما»، دو تا خصلت است که خدا را بدان راضي ميکنيد، «و خصلتين لا غني بکم عنهما»، همچنين دو تا خصلت ديگر است که شما از آنها بي نياز نيستيد، «فأما اللتان ترضون الله عزَّوجلّ بهما: فشهادة ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و اما اللّتان لا غني بکم عنهما فتسألون الله فيه»، يعني در ماه مبارک رمضان، «حوائجکم و الجنّة»، هم حاجتهايتان را بخواهيد، (به هر حال عافيت و تندرستي، خانه، زندگي و فرزند صالح، اينکه آدم ملّا و با تقوا باشد تا بتواند به جامعه خدمت کند)، هم بهشت را بخواهيد، «و تسألون العافية و تعوذون به من النار»، عافيت، تندرستي، سعادت و خوشبختي از خداوند بخواهيد، نکته جالب توجه اين است که اولياء الله، صلحا و بزرگان دين به ما آموختند از خدا چه بخواهيم، آموزههاي ديني به ما ياد ميدهد، نه اينکه حالا ماه رمضان که ماه استجابت دعاست، شخص از خدا بخواهد که مرگ مرا برسان، خدايا! مرا بکش، خدايا! تا ميتواني به من سختي و دشواري در زندگي بده. واضح است که ما مرد تحمل اذيت، آزار، سختي و دشواري در زندگي نيستيم.
در روايت[22] هست مردي آمد کنار خانه خدا، زين العابدين(علیه السلام) اهل دعاست، اعلم دعاست، حضرت از او پرسيد: از خدا چه خواستي؟ عرض کرد: از خدا خواستم به من مشکلات بدهد، صبر هم بدهد. حضرت ناراحت شد، گفت: تو مگر ميتواني مشکلات را تحمل کني که ميگويي به من صبر بده. عرض کرد: چه بخواهم؟ حضرت گفت: عافيت و تندرستي بخواه، سعادت و خوشبختي بخواه. هميشه از خداوند عافيت و سلامتي بخواهيد، يعني روح آدم آرام باشد، روان آدم سلامت باشد، هر وضعيت و شرايط سخت و دشواري پيش آمد، غصّه نخورد، ناراحتي اعصاب نداشته باشد، مجبور نباشد داروي اعصاب و روان مصرف کند، نخواهد دائماً قرص خواب مصرف کند، ناراحتي قلبي نداشته باشد، شما ملاحظه کنيد آنهايي که صحت و عافيت دارند، سالهاي طولاني زندگي ميکنند و اصلاً مشکل و بيماري قلبي پيدا نميکنند. وقتي پزشک، قلب آيتالله بروجردي… را معاينه کرده بود تعجب کرده بود که در اين سن، قلب ايشان کاملاً منظم و سالم فعاليت ميکند. پس بدانيم از خداوند عافيت و تندرستي را بخواهيم.
7. اهل معروف در آخرت؛ در روايات دارد: «اهل المعروف فی الدنيا، هم اهل المعروف فی الآخرة»،[23] اين تعبير زيبايي دارد. نظر و ديدگاه اسلام و افق فکري آن وسيع است، تنگ نظري در آن نيست، تحجر در آن وجود ندارد. تحقير و ذلت در آن راه ندارد. اين مطالبي که بعضي از افراد متحجر به نام اسلام و تفکر اسلامي عرضه ميکنند که آدم بايد سرش را پايين بيندازد، شلخته و بي نظم باشد! اينها درست نيست. روايت ميگويد: «اهل المعروف فی الدنيا، هم اهل المعروف فی الآخرة»، آنهايي که اينجا اهل خدمت هستند، آخرت هم اهل خدمت و شناخته شده هستند. شما که ماه رمضان منبر ميرويد، به دين و امور ديني مردم خدمت ميکنيد، روز قيامت هم خدمتگزار مردم هستيد، به مردم خدمت ميکنيد. اينجا خوبي داريد، آنجا هم خوبي داريد. هر کسي در دنيا در هر پست، مقام و سمتي به مردم خدمت ميکند، روز قيامت هم به او ميگويند: اينجا اهل خوبي و اهل خدمت بوديد، آنجا هم ميگويند: بياييد اهل خدمت و احسان باشيد. اگر اينجا دست و دل باز هستيد و در بعد معنوي و مادي به مردم خدمت ميکنيد، آنجا هم در بعد معنوي و مادي خدمت ميکنيد. راوي سؤال کرد: در جهان آخرت افراد چگونه اهل معروف هستند، مگر آنجا همه به کمال نرسيدهاند، اهل معروف به چه معناست؟ شما ميفرماييد: «اهل المعروف فی الدنيا، هم اهل المعروف فی الاخرة»، در روايت[24] دارد که بوسيله بوي خوشي که از لباسهايشان استشمام ميشود، شناخته ميشوند، همه متوجه ميشوند اينها در دنيا خدمتگزار مردم بودهاند. آقايان روحانيون و طلابي که با تقوا هستند، با فضيلت هستند يا در ماه مبارک رمضان به نقاط مختلف رفتهاند و با تبليغ دين به مردم خدمت کردهاند، يا در حوزه ماندهاند و به حوزه خدمت ميکنند. در روايتي ديگر دارد که حضرت فرمود:[25] اينهايي که در دنيا اهل خوبي و احسان و خدمت به مردم هستند، به خوبي معروف هستند، روز قيامت به آنها ميگويند: خداوند از همه گناهانتان گذشت، حسنات خود را به هر کسي ميخواهيد، ببخشيد. بعد از آنکه آنها حسناتشان را به ديگران بخشيدند و بين آنها تقسيم کردند، چه ميشود؟ از روايات ديگر چنين بدست ميآيد که دوباره خداوند چندين برابر به آنها ميبخشد. براي اينکه آنجا هم اهل احسان و نيکي شدهاند، خداوند چندين برابر به آنها عطا ميکند.
در باب شأن و منزلت ائمه معصومين(علیهم السلام) شما ميخوانيد: «و عادتکم الاحسان و سجيتکم الکرم و شأنکم الحق و الصدق و الرفق»،[26]اصلاً عادت و رويه و فطرت و سرشت شما، کرامت و بزرگواري و آقايي است، اصلاً طينت و سرشت شما، کرامت و آقايي است. بنابراين اينجا که بزرگوار و آقاست، روز قيامت هم آقاست.
8. حرمت مردم از ديدگاه اسلام؛ يکي از امور ديني که به عنوان تبليغ معالم ديني هست اينکه در ماه مبارک رمضان، زندگي ائمه(ع)، خلقيات، مناقب و فضايل، شأن و منزلت آن بزرگواران را براي مردم بازگو کنيد هم از مسائل اخلاقي صحبت کنيد و هم احکام اسلام را براي مردم بيان کنيد. اسلام دين رفق و مدارا، حُسن خلق، حلم و بردباري، عدالت و انصاف است. شما حداقل اين آيه زکات را براي مردم شرح دهيد. امروز روزي است که ما بايد اين مسائل را براي مردم توضيح دهيم.(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ).[27] بعضي[28] دعاي پيغمبر(ص) براي زکات دهنده را واجب دانستهاند، دعاي حاکم و کسي که زکات را ميگيرد، واجب است. گفتهاند: اگر به کسي زکات دادند، واجب است در حق زکات دهنده دعا کند. قرآن به پيغمبر(ص) ميگويد زکات را بگير، نه از راه غلبه و قهر، چون عبادت است جنبه قهر و غلبه ندارد. بگير، يعني وقتي به تو ميدهند، تو قبول کن. اموالشان تطهير ميشود، رشد پيدا ميکند، برکت پيدا ميکند. در حق آنها دعا کن. (إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ). به پيغمبر(ص) ميگويد: وقتي يک واجب مالي را ميگيري، در گرفتن واجب مالي هم دعا کن. آئين اسلام داراي ظرافتها و لطافتهاي زيبايي است که شما اين عواطف و مهرباني را در اديان ديگر نميبينيد. آن بخشنامه اميرالمؤمنين[29] را مطالعه کنيد، فرمود: اگر رفتيد سراغ آنها براي دريافت زکات، گفتند بابت زکات بدهکار نيستند، از آنها قبول کن. اين قابل تغيير هم نيست، من قبلاً تصور ميکردم قابل تغيير است، خير، قابل تغيير نيست. اين قانون الهي است که اميرالمؤمنين(علیه السلام) براي ما بيان ميکند. بخشنامه حکومتي نيست. اگر بخشنامه حکومتي هم باشد، براي تمام حکام اسلامي لازم الاجرا است، قابل تغيير نيست. وقتي گفت: بدهکار نيستم، از او قبول کن. در باب زکات، مستحب است زکات را به آقايان فقها بدهند، براي اينکه ميگويند: شما به مصاديق آن آگاه هستيد. امّا همين فقها[30] نظرشان اين است که اگر خواستيد زکات را به فقهاي جامعالشرايط بدهيد و او غير امين است، به او زکات ندهيد. فقيه جامعالشرايط بايد عادل باشد، حالا چطور ميشود که فقيه جامعالشرايط غير امين باشد. شهيد ثاني[31] و ديگران اين گونه توضيح ميدهند که فقيه غير امين براي خودش کلاه شرعي درست ميکند و هنگامي که زکات را ميخواهد تقسيم کند، به قول صاحب جواهر[32] يک مقدار از آن را به همسرش ميدهد، ميگويد او احتياج دارد، و او هم يک محتاج است، بخشي از آن را به برادرش ميدهد که او هم محتاج است. همه اين موارد هم با موازين شرعي انجام ميشود، امّا از اطرافيان خودش خارج نميشود و شامل اشخاص ديگر نميشود. فقها نظرشان اين است که اگر فقيه جامعالشرايط غير امين است، زکات خود را به او ندهيد.
9. منع بنيهاشم از تصدي و عامليت صدقات؛ وقتي آية زکات نازل شد(إنّما الصّدقاتُ لِلفقراء والمساکين)،[33] وقتي در ادامه آيه ميفرمايد: (والعاملين عليها)، وسائل را نگاه کنيد، روايات را ملاحظه کنيد، روايت صحيحه هم هست. يک عدهاي از اقوام و خويشاوندان پيغمبر(ص) آمدند محضر رسولالله(ص) ، يا رسولالله! ما ميخواهيم عامل صدقات بشويم. تا اينها گفتند ما ميخواهيم عامل صدقات بشويم. حضرت(ص) فرمود: زکات بر شماها حرام است، روز قيامت من شما را بر ديگران مقدم ميدارم چون از طرف خودم ميخواهم بدهم، امّا الآن زکات بر شما حرام است، «حرم الله الزکاة علي بني هاشم»،[34] اصل، ريشه و شأن حرمت زکات بر سادات و بنيهاشم و ذراري حضرت زهرا: همين است. چرا اينجا پيغمبر(ص) فرمود: اين چه خصوصيتي داشت؟ براي اينکه اقوام و خويشاوندان پيغمبر ملاحظه کردند پيامبر(ص) به پست و مقام نائل آمده است، لذا بهتر است خودشان که ممکن است آدمهاي خوبي هم باشند، عامل صدقات بشوند، ولي نکته مهم اينجا بود که امکان داشت به شخصيت و وجاهت پيامبر(ص) خدشه وارد شود، قطع نظر از اينکه نميتوانند خودشان را کنترل کنند، ممکن است به هر حال يک وقت بد بشوند، حيله به کار برند، در اين صورت اسلام مورد اتهام قرار ميگرفت، به جايگاه و شخصيت اجتماعي پيامبر(ص) صدمه و آسيب وارد ميشد، همه ميگفتند رسول الله(ص) اقوام و خويشاوندان خودش را متصدي دريافت ماليات قرار داده، آنها هم گرفتند، بردند و خوردند و به مردم ظلم کردند، اين چه پيامبري است که گفتهاند براي همه عالميان رحمت است. بنابراين اصل حکمت و شأن حرمت زکات براي بنيهاشم اين بود و براي اطرافيان رسول الله حرام شد. به پيامبر(ص) ميگويد اقوام و خويشاوندان شما نبايد عامل زکات باشند، زکات را به ديگران بده. براي اينکه نگويند پيغمبر قوم و خويش خودش را بر سر کار آورده است. اگر هم آدمهاي خوبي بودند و زکات را ميآوردند و تحويل ميدادند، شايسته نبود که پيامبر(ص) اين مسئوليتها و پستها را به اقوام و خويشان خودش بسپارد. چون اين مسئوليتها و مقامات براي اسلام است و به همه مسلمين تعلق دارد، نه اقوام و خويشاوندان خودش و نکته ديگر اينکه پيامبر(ص) متهم نشود.
انشاءالله خداوند متعال به همه ما توفيق درک و فهم قرآن و سخنان پيامبر(ص) و اهل بيت(علیهم السلام) و عمل به آنها را عطا فرمايد تا در وهله اول خودمان بفهميم و متوجه شويم و سپس آنها را به مردم عرضه کنيم و براي آنان توضيح دهيم و تبيين کنيم تا مردم بزرگوار در اين ماه پر فضيلت که ماه نزول قرآن و ماه رحمت و مغفرت الهي است بتوانند از فيوضات معنوي اين ماه بهرهمند شوند.
------------------------------------
[1]. دعای روز اول ماه رمضان.
[2]. دعای روز چهارم ماه رمضان.
[3]. توبه، آيه103.
[4]. کافی، ج2، کتاب الأيمان و الکفر، باب من آذی المسلمين و أحتقرهم، ح8.
[5]. نمل، آيه52.
[6]. مرسلات، آيه36
[7]. يس، آيه65.
[8]. الْمُؤْمِنُ إِذَا كَذَبَ مِنْ غَيْرِ عُذْرٍ لَعَنَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ خَرَجَ مِنْ قَلْبِهِ نَتْنٌ حَتَّى يَبْلُغَ الْعَرْشَ وَ يَلْعَنُهُ حَمَلَةُ الْعَرْش (بحارالانوار، ج69، ص263، به نقل از: جامع الاخبار) در روایت دیگر آمده: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَكَيْنِ: هَلْ يَعْلَمَانِ بِالذَّنْبِ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ يَفْعَلَهُ «11»، أَوِ الْحَسَنَةِ؟ فَقَالَ: «رِيحُ الْكَنِيفِ وَ رِيحُ «12» الطِّيبِ «13» سَوَاءٌ؟» قُلْتُ «14»: لَا، قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا هَمَّ بِالْحَسَنَةِ، خَرَجَ نَفَسُهُ طَيِّبَ الرِّيحِ، فَقَالَ صَاحِبُ الْيَمِينِ لِصَاحِبِ الشِّمَالِ: قِفْ «15»، فَإِنَّه قَدْ «1» هَمَّ بِالْحَسَنَة إِذَا هَمَّ بِالسَّيِّئَةِ، خَرَجَ نَفَسُهُ مُنْتِنَ «5» الرِّيحِ، فَيَقُولُ صَاحِبُ الشِّمَالِ لِصَاحِبِ الْيَمِينِ: قِفْ، فَإِنَّهُ قَدْ هَمَّ بِالسَّيِّئَة، فَإِذَا هُوَ فَعَلَهَا کَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ وَاَثْبَتَهَا عَلَیْهِ؛ از امام کاظم(علیه السلام) پرسیدم دو ملک نویسنده اعمال از کجا میدانند کاری که بنده میخواهد انجام دهد، حسنه یا سیئه هست؟ امام فرمود: آیا بوی کثافت با بوی عطر یکسان است؟ هرگاه بنده تصمیم به انجام کار خوبی میگیرد، نفسش معطر میشود و نویسنده خوبیها به نویسنده بدیها میگوید: دست بدار که او تصمیم به خوبی گرفته است و هر گاه تصمیم به انجام گناهی بگیرد، نفس او متعفن میشود و نویسنده بدیها به نویسنده خوبیها میگوید: دست بدار که این تصمیم به گناه گرفته است، پس به محض اینکه آن عمل را انجام داد، زبانش قلم و آب دهانش مرکب میشود و آن عمل را بر ضرر او ثبت میکند. (کافی، ج2، ص429)
[9]. همزه، آيه6و7.
[10] . وسائل الشیعة، ج 10، ص 313، أبواب احکام شهر رمضان، باب 18، ح 20.
[11] . الکافی، ج 4، ص 66، باب فضل شهر رمضان، ح 4.
[12] . مفاتیح الجنان، فضیلت ماه رمضان.
[13] . الکافی، ج 4، ص 67.
[14] . وسائل الشیعة، ج 24، ص 302، ابواب آداب المائدة، باب 29، ح 3.
[15] . الوافی، ج 10، ص 439، ح 9842.
[16] . وسائلالشیعة، ج 19، ص 275ـ 267، کتاب الوصایا، باب 8 ـ11.
[17] . همان، ص 269، کتابالوصایا، باب9، ح1.
[18] . همان، ح2.
[19] . همان، ص 270، کتابالوصایا، باب 9، ح3.
[20]. الکافی، ج 4، ص 66، باب فضل شهر رمضان، ح4.
[21]. ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ج 1، ص 66.
[22] . دعوات الراوندی، ص 114، ح261.
[23] . وسائل الشیعة، ج16، ص 292ـ 288، أبواب فعل المعروف، باب 1، ح10 و 17 و 24؛ ص 304 ـ 303، باب 6، ح1 و 5 ـ 7.
[24] . همان، ص 304، أبواب فعل المعروف، باب 6، ح4.
[25] . همان، باب 7، ح6.
[26]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
[27]. توبه، آیه 103.
[28]. جواهر الکلام، ج15، ص453.
[29]. نهج البلاغه، ص 326، وصیت 25.
[30]. جواهرالکلام، ج 15، ص 425.
[31]. مسالک الافهام، ج 1، ص 427.
[32]. جواهرالکلام، ج 15، ص 425.
[33]. توبه، آیه 60.
[34]. جواهرالکلام، ج 15، ص 335و 406؛ وسائل الشیعة، ج 9، ص 268، أبواب لمستحقین للزکاة، باب 29.