حضرت آیت الله وحیدخراسانی:قدر این مشهد را بدانید،امام رضا تکه ای از وجود خاتم النبیین(ص) است
موضوع: اخبار
آیت الله العظمی وحید خراسانی در ابتدا به اهمیت زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام اشاره کرده وگفت: قدر این مشهد را بدانید. او تکه ای از وجود خاتم النبیین صلی الله علیه وآله است. علم و عمل و خُلق آن حضرت منقسم شده، یک قسمت در خراسان خوابیده است.سپس ارشادات و رهنمودهایی به طلاب نمودند.
معظم له در ادامه خطاب به شعرا فرمودند: انسانیت انسان به دو چیز است: یکی به عقل و یکی به ذوق. عقل در علم جلوه می کند و ذوق در شعر. جعفر بن عفان خدمت امام ششم آمد و در خدمت آن حضرت به شعر خواندن در مصیبت سیدالشهدا پرداخت. نص روایت این است؛ اشک ها از چشم امام صادق علیه السلام آنچنان جاری شد که محاسن غرق اشک شد. و سپس فرمود: ای جعفر! تو که به شعر خواندن در مصیبت جد من شروع کردی ، ملائکه مقربون، حمله عرش و کرسی و لوح و قلم، آنها بیشتر از ما گریه کردند. یا جعفر! هر کس تا قیامت یک شعر در مصیبت ما بگوید و یکنفر را بگریاند، همه گناهانش آمرزیده و بهشت هم برای او واجب می شود.
به گزارش مرجع ما به نقل از شفقنا در آستانه ولادت حضرت رضا(ع) آیت الله العظمی وحید خراسانی متن سخنان وی در دیدار جمعی از طلاب شهر مقدس مشهد و جمعی از شعرا که درتاریخ۲۵ مهر ۱۳۹۳ بیان داشته اند،می آید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
طلابی که از مشهد آمدند اولاً دو مطلب را بسیار قدر بدانند. اول: جوار امام هشتم که لَا یُدْرِکُ وَ لَا یُوصَفُ… قضایا سه قسم است: بعضی از قضایا هم قابل درک است و هم قابل بیان است. قسم دوم قسمی است که قابل درک هست اما بیان قاصر است، قسم سوم قسمی است که نه قابل درک است، نه قابل وصف است؛ نه می شود فهم به آن برسد و نه می شود بیان، آن مطلب را مبیّن کند. مقام امام هشتم همچو مقامی است. حدیث صحیح السند، آن هم به تصحیح شیخ الطائفه و نجاشی، حدیثی که عظمت سند را مثل شیخ انصاری درک می کند، آن هم مشتمل بر اصحاب اجماع: بزنطی ممّن أجمعت العصابه على تصحیح ما یصحّ عنه، همچو حدیثی مضمونش این است که امام فرمود:
کسی که زیارت کند علی بن موسی را، یک زیارت او برابر است با هزار حج قبول شده. آنی که عقل همه ی فقها، حکما را متحیر می کند این جمله است. حج بیت الله، آن هم حج قبول شده. اگر کسی هزار سال زندگی کند و هر سال برود به حج و آن حج هم قبول بشود، آن هزار سال و هزار حج قبول شده یک طرف، یک زیارت امام هشتم یک طرف.
وقتی این کلمه را راوی شنید، از فقها بود، گفت: یابن رسول الله! یک زیارت، هزار حج! آن هم قبول شده؟! حضرت جوابی که داد که باز ثابت می کند، نه قابل درک است و نه قابل وصف. فرمود: إِنْ کَانَ عَارِفاً بِحَقِه، فَأَلْفُ أَلْفِ حجَّه، اگر آن زیارت را با معرفت به حق علی بن موسی انجام بدهد، یک زیارت، هزار هزار حج بیت الله است.
قدر این مشهد را بدانید، این عظمت آن بقعه و بارگاه است. سَتُدْفَنُ بَضْعَهٌ مِنِّی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ، او یک تکه از وجود خاتم النبیین است. علم، عمل، خُلق منقسم شده، یک قسمت در خراسان خوابیده.
اما درس خواندن. کسی نمی داند نوکری امام زمان چه می کند؟ اگر کسی درس بخواند، موفق شود به یکی از این سه کار: یکی ازاحه شبهه، شبهاتی که اهل باطل القا می کنند در قلوب شیعه رفع کند. دوم: رد عبد آبق به مولا، یک گنهکار را در اثر تحصیل علم از گناه توبه بدهد. سوم: یک بیگانه با امام زمان را به امام زمان آشنا کند. اجر این طلبه به یکی از این سه کار، اجر صد سال، تمام ایام روزه، تمام شبها به نماز، آن هم روزه و نماز موسی بن عمران.
کار شما عاقبتش این است، منتها شرطش این است که چه جور درس بخوانید. عمده این است. اولاً: باید بدانید درسی را که می خوانید قوت روح است، غذای فکر است. همان طوری که آدم باید غذایش را مراعات کند، اول ببیند، بعد بو کند، بعد بچشد، بعد بخورد، علم را از هر کسی نمی شود گرفت، این شرط اول است. درسی که می خوانید اولاً باید بفهمید، نفهمیده نگذرید، چون اگر درسی را خواندی، نفهمیدی گذشتی، مثل کسی است که غذا بخورد و هضم نکند و سر شکمش بماند. این کلمه اولی.
کلمه دوم: هر فنی آزاد است، لا بشرط است. بخواهی طبیب بشوی یهودی، نصرانی، مجوسی طب را بخواند می شود طبیب. ریاضی را بخواند می شود ریاضیدان. فاسق باشد، فاجر باشد، وقتی خوب ریاضیات را خواند، فیزیک و شیمی را خواند، می شود استاد فن، ولی علم دین مشروط است. شرطش چیست؟ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ. کسانی به مقامات عالیه می رسند که توأم بشود تحصیلشان با تقوا. هر چه تقوا بیشتر، کمک از غیب بیشتر. شیخ انصاری هم که شد شیخ اعظم، تاج الفقهاء والمجتهدین، یکی مثل شما طلبه ها بود. چه شد که شد شیخ انصاری؟ جدّ و جهد و تقوا ضمیمه شد، شیخ انصاری بوجود آمد. افسوس! یک بیسواد حرکت کرد، رفت به بغداد. سیر علمی به جایی رسید که شد شیخ الطائفه الحقّه محمد بن الحسن الطوسی. رفت پیش شیخ مفید، در درس او شرکت کرد، بعد رسید به مقامی که گفتنی نیست. ریختند کتابخانه اش را سوزاندند، چون علَم تشیع را در بغداد چنان به زمین زد که تمام مذاهب را بیچاره کرد. عامه تحمل نیافتند، بعد بساط شیخ را از بغداد به هم زدند، حرکت کرد از بغداد، رفت به نجف. حوزه نجف را تأسیس کرد. هزار سال است چقدر مجتهد از حوزه نجف برخواسته، آن هم چه کسانی؟! صاحب جواهر! صاحب ریاض! همه این ها برکت وجود شیخ طوسی است. اگر درس بخوانید، خوب بفهمید، ضمیمه بشود تقوا، آینده تان این است.
از اینجا هم از امروز همه تان، هر کس در این مجلس هست این سفارش را عملی کند. دیگر زندگی برنمی گردد. بعضی مطالب است که اکسیر اعظم است، این ها در روایات مثل گنج پنهان است. از امروز همه تان از اول قرآن شروع کنید، به اندازه ای که وقت دارید و می توانید قرآن بخوانید. هر حرفی از دهانت درآید از کلام خدا، ده گناه محو می شود، ده حسنه ثبت می شود، ده درجه به تو می دهند. به هر حرفی! حالا آن اکسیر اعظم چیست؟ این قرآنی را که می خوانی به این نیت بخوان: پروردگارا! من این قرآن را می خوانم ، هدیه می کنم به ولی عصر صاحب الزمان. این کار را همه تان عملی کنید. چون حدیث صحیح السند است، کسی که این عمل را انجام بدهد با خود امام زمان است. کسی که با ولی وقت بود، با همه انبیا و ائمه معصومین است. این گوهرها از دست ما رفت، از هر جای ضرر برگردید نفع است.
همه تان هم که به مشهد می روید، بروید به زیارت حضرت معصومه، از کنار قبر حضرت نیت کنید، زیارت امام رضا را به نیابت از پدرش موسی بن جعفر، هنوز به خانه تان نرفته، از مرکب که پیاده شدید بروید حرم، بعد از زیارت، بالای سر دو رکعت نماز بخوانید، چون نائب پدرش هستید جور دیگر به شما نظر می کند، این عمل را هم قدر بدانید.
اما آن شعرا که آمده اند اینجا. انسان دو گوهر دارد که به آن دو، انسان است. انسانیت انسان به چشم نیست، به گوش نیست. این چشم و گوش را حیوانات هم دارند؛ انسانیت انسان به دو چیز است: یکی به عقل، یکی به ذوق. عقل در علم جلوه می کند، ذوق در شعر. آن شاعری که قدر خودش را بداند: ذوقش را در چه راه صرف کند. شعر بگوید، اما برای کی؟ یک حدیث بس تان است. خوب شعرا این حدیث را دقت کنند. مجلسی در بحار نقل می کند، کشی در رجال.
جعفر بن عفان آمد خدمت امام ششم، زید شحام گفت: من و جماعت کوفیین در محضر امام ششم نشسته بودیم. جعفر بن عفان وارد شد. خیلی حدیث بهت انگیز است. امام، رأس و رئیس مذهب، قرّبه وأدناه، چشمش به جعفر بن عفان افتاد، فرمود: بیا نزدیک. آمد، کنار حضرت نشست. فرمود: من شنیده ام تو برای جدم حسین شعر می گویی و آن شعر را هم خوب می گویی. گفت: بلی جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ، فرمود: أَنْشد شِعْراً بِالْحُسَیْنِ. شعری را انشاد کن در مصیبت جدم حسین. جعفر بن عفان قام. سر پا ایستاد و شروع کرد به شعر خواندن در مصیبت سیدالشهدا. نص روایت این است؛ اشک ها از چشم جعفر بن محمد آنچنان جاری شد که محاسن غرق اشک شد.
بعد که شعرش را خواند، امام ششم فرمود: ای جعفر تو که شروع کردی به شعر خواندن در مصیبت جد من، ملائکه مقربون، حمله عرش، کرسی، لوح، قلم، آنها بیشتر از ما گریه کردند. شعری که او خواند این بود. بعد فرمود : ای جعفر! به تو مژده بدهم…- ای شاعرها قدر خودتان را بدانید. در این راه ذوقتان را صرف کنید- فرمود: ای جعفر! شاعری که شعر بگوید در مصیبت ما، یکنفر را بگریاند، خدا بهشت را بأسرها برای او آزاد می کند و همه گناهانش را هم می آمرزد. به شعری که تو خواندی، به خواندن این شعر هم بهشت را خدا برای تو نوشت و هم همه گناهان تو بخشیده شد. بعد امام ششم فرمود: أَزِیدُکَ یَا جَعْفَرُ، زیاد کنم. کُلُ، نه تنها تو، این زیاده این است، هر کس بلااستثناء تا قیامت یک شعر در مصیبت ما بگوید و یکنفر را بگریاند، همه گناهانش آمرزیده، بهشت هم برای او واجب شده.
ماه محرم در پیش است، می دانید چه خبر است؟ عاشورا چه روزی است؟ این واقعه چه بود؟ حدیث صحیح السند است: بَکَتْ عَلَیْهِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ، چه قضیه ای بوده؟ تمام هفت آسمان بر این مصیبت گریه کرد. بعد کلام امام این است بَکَیْ عَلَیْهِ مَا یُرَى وَمَا لَا یُرَى، آنچه دیدنی است و آنچه ندیدنی است همه متفق اند بر سر بریده حسین بن علی گریه کردند. این چه مصیبتی بوده؟
ام سلمه عصر عاشورا خوابیده بود، مردم همه در مدینه از همه جا بی خبر. یک مرتبه دیدند صدای شیون از خانه پیغمبر بلند است. اهل مدینه ریختند که چه خبر شده؟ ام سلمه چه حادثه ای پیدا کرد؟ گفت: الان خواب رفته بودم ، دیدم پیغمبر سر برهنه، پا برهنه، مو پریشان مقابل من ایستاده. عقل کل، امام تمام انبیا، پا برهنه، سر برهنه. غبار آلوده، گفتم یا رسول الله چه خبر است؟ گفت: الان حسین مرا کشتند. بهت انگیز است! گفتم یا رسول الله! این گرد و خاک به سر و صورتت چیست؟ فرمود: برای اصحاب حسینم قبر می کندم. این چه روزگاری است؟ خاتم انبیاء برای غلام سیاه، قبر کنده. لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، گفتم این شیشه چیست؟ این کلمه خیلی دلسوز است. گفت خدا مرا مأمور کرد با این شیشه خون گلوی حسینم را بگیرم ببرم به عرش. معلوم می شود آن وقتی که زینب بالای بلندی دست به سر گذاشت، پیغمبر داشت خون از گلوی حسینش می گرفت. بعد فرمود، آنچه عقل را مبهوت می کند این کلمه است. امام فرمود: جدم آن شیشه خون را برد بر قائمه عرش گذاشت، آن قائمه تا قیامت می لرزد. خون او، این است. یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ- ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً،
هر سال باید این شهادت پررنگ تر شود. مردم دچار شبهه نشوند، عقل کامل بشود. امام هشتم، آن علی بن موسی، با آن مقام، فرمود: یابن شبیب إِنَ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا. زنجیر می زنند خونی می شود. سینه می زنند سیاه می شود، اما امام هشتم کیست؟ کسی است که هزارها شیخ طوسی و شیخ انصاری ارزش یک ناخن او را ندارند. همچون کسی تعبیرش این است، یابن شبیب! إِنَ یَوْمَ الْحُسَیْنِ، روز جدم امام حسین چشم های ما را مجروح کرده. حالا چقدر گریه کرده که چشم زخم شده؟
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً،
اللَّهُمَ احْشُرْنَا مَعَ الْحُسَیْنِ
وَ لَا تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ وَلِیِ الْعَصْرِ أَبَدا،
اَللّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِینَ.