بازدید این صفحه: 5058 تاریخ انتشار: 1394/9/21 ساعت: 07:32:15
صلح حدیبیه اوج دیپلماسی پیامبر بود / احمد اسلامی
استاد دانشگاه کاشان و نهج البلاغه پژوهش کاشانی « صلح حدیبیه» را «نقطه اوج دیپلماسی پیامبر» نامید و گفت:...
موضوع: اندیشه نویسنده: حجة الاسلام والمسلمین احمد اسلامی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
استاد دانشگاه کاشان و نهج البلاغه پژوهش کاشانی « صلح حدیبیه» را «نقطه اوج دیپلماسی پیامبر» نامید و گفت: حدیبیه فتح بزرگ پیامبر است، چون ایشان توانستند بعد از گذشت بیست سال، دشمن درجه اول خود یعنی ابوسفیان را به پای میز مذاکره بکشاند و گفتگو را به عنوان منطق حاکم، پیاده کند.
به گزارش خبرنگار شفقنا ازکاشان ،حجت الاسلام و المسلمین احمد اسلامی در پنجمین شب از مراسم تعزیت آفتاب که در کاشان برگزار شد، گفتگو را کارابراز پروژه پیامبر اسلام صل الله علیه و آله خواند و گفت: سیره ی پیامبر در دوره ۱۳ سال در مکه را ببینید. همه ی کارابزار پیامبر در این دوره، گفتگو است. در دوره زندگی در مدینه نیز هرچند به ظاهر نوعی نظامی گری و جنگ دیده می شود لیکن زیر پوست این نظامی گری، نوعی معنا گرائی است. یعنی پیامبر می خواهد از این تهدید، فرصت بیافریند؛ چرا که پیوسته از جنگ حذر می کنند و آنگاه که ناچار می شوند باز پیش از آغاز جنگ، راه گفتگو و اتمام حجت را در پیش می گیرند.
نهج البلاغه پژوه نام آشنای کاشان علی علیه السلام را ادامه دهنده راه پیامبر دانست و افزود: علی (ع) پیش از جنگ صفین، به دربار معاویه سفیر می فرستد برای صلح و گفتگو، و جنگ را به تأخیر می اندازد، تا حدی که سربازان ایشان به ایشان اعتراض می کنند که دلیل تأخیر چیست و مگر از معاویه می ترسی؟ علی(ع) می گوید به دلیل اینکه فرستاده ی من در شام است، من او را فرستاده ام تا مگر شامیان فرصت فکر داشته باشند. یا در آستانه ی جنگ نهروان، ابن عباس را برای مذاکره با خوارج می فرستند. امام حسین(ع) نیز از چنین ابزاری استفاده می کنند و در بحبوحه ی عاشورا، دست کم ۵ مرتبه به طور مستقیم با دشمن مذاکره می کند.
وی ادامه داد: نقطه اوج دیپلماسی پیامبر که در سوره فتح از آن به «فتح مبین» یاد می شود «صلح حدیبیه» است. حدیبیه فتح بزرگ پیامبر است، چون ایشان توانستند بعد از گذشت بیست سال، دشمن درجه اول خود یعنی ابوسفیان را به پای میز مذاکره بکشاند و گفتگو را به عنوان منطق حاکم، پیاده کند. به باور ایشان، صلحِ حدیبیه نه امر تحمیل شده به پیامبر، بلکه راهبرد پیامبر بود.
حجت الاسلام و المسلیمن اسلامی با ارائه بحث «هستی شناسی رسالت» توضیح داد: ماهیت رسالت، «دعوت» است. پیامبران داعیِ الی الله بوده اند. البته دعوت نه از نوع آنچه ما از آن به «صدور» تعبیر می کنیم و در تعابیری مثل صدور اسلام یا انقلاب مورد استفاده قرار می دهیم. به عنوان نمونه آیه ۱۰۸ سوره یوسف که می فرماید: «بگو این راه من است، بر ستون آگاهی به سوی خدا دعوت کن». همچنین آیات ۴۰ تا ۴۲ سوره غافر آن جا که می فرماید: دعوت می کنم شما را به نجات.
وی در توضیح کلمه «نجات» گفت: کلمه نجات در ادبیات قرآنی واژه بسیار فاخر است و می توان گفت یکی از اخلاقی ترین واژه ها است. هنوز واژه ای در ادبیات فارسی به عنوان معادل برای آن پیدا نکرده ام. خیلی مختصر باید عرض کنم نجات یعنی آنکه خودت را در قله ای از معنا قرار بدهی که مین های دنیای کثرت و واقعیت نتواند به تو گزندی برساند.
این استاد نهج البللاغه ادامه داد: تا انسانی آزاد نباشد نمی تواند حیات را نوش کند و نجات را در آغوش کشد و اگر بخواهم از قرآن برای این مطلب قرینه ای بیاورم اشاره می کنم به آیه ۱۵۷ سوره اعراف. اگر بخواهیم این آیه را تصویر سازی کنیم می توانیم بگوئیم گوئی انسان ها تحت لایه های کفر و جهالت و خرافات چون فنر فشرده شده اند و پیامبران می آیند تا این بارهای سنگین را بردارند تا آدمی بتواند قد بکشد و رشد پیدا کند. یا آیه ۶۴ سوره آل عمران که می فرماید: « قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم، ألّا نعبد الّا الله و لا یتخذنا بعضنا بعضاً اربابا من دون الله». در این آیه اهل کتاب را به دو «کلمه» دعوت می کند: هویت توحیدی و توحید هویت. یعنی انسان نباید زلفِ خود را با «شخص» گره بزند، بلکه او بایستی بر مدار هویتِ توحیدی و نفیِ رابطه ربوبیت با بندگان، زندگی کند. و این ممکن نخواهد شد تا توحید را با گوهرِ آزادی لمس کند.
او آزادسازی انسان را به شکوفایی گوهر عقلانیت او دانست و گفت: در خطبه اول نهج البلاغه، امیرالمومنین علیه السلام در بحث از کارویژه ی رسالت، سه مفهوم را به استخدام می گیرد: رجعت به فطرت خویش، یادآوری نعمت فراموش شده ای به نام خود، و سوم آنکه انبیاء آمدند تا روان و درون مردم را شیار و شخم بزنند تا آدمی بتواند به نوعی از خودشکوفائی و عقلانیت برسد.
اسلامی عقلانیت را به خودانگیختگی و خودشیاری دانست و توضیح داد: پس باید گفت که تربیت همواره نبایستی مترتب و متوقف بر حضور یک عامل بیرونی باشد، بلکه انسان باید بتواند خودش را تربیت کند. بر همین اساس است که علی(ع) می فرماید: خدا رحمت کند کسی را که تفکر می کند تا به بصیرت و روشنی و رشد برسد. یعنی در بیان علی (ع) علامت توسعه ی شخصیت انسان آن است که تفکر کند و بیندیشد، دائماً در ورزشِ عقلانی باشد. این یعنی تو به میزانی «می ارزی» که «می ورزی»؛ و خروجیِ تفکر نیز بصیرت است.
او سپس به معناشناسی عنوان ولاء پرداخت و توضیح داد: ولاءِ رسالت و امامت، ولاءِ استیلاء، رقّیّت و بندگی نیست بلکه ولاءِ آزادی است. در قرآن چندین بار به این موضوع اشاره شده است. به عنوان نمونه می توان به آیه ۴۵ سوره قاف، آیه ۴۷ سوره انعام، آیه ۹۹ سوره یونس اشاره کرد که در این آیات خداوند به پیامبر می فرماید تو بر مردم جبروت نداری، تو حفیظ بر مردم نیستی، تو وکیل مردم نیستی. از نگاه علامه طباطبایی، حفیظ به معنای مدیریت حیاتِ تکوینی انسان است؛ یعنی ای پیامبر تو مسئول مدیریت امور دینی مردم نیستی. به نظر من، مولانا بهترین تفسیر و فهم را از «ولایت» داشته است، آن جا که می گوید:«کیست مولا، آن که آزادت کند / بند رقّیّت ز پایت وا کند/چون به آزادی نبوت هادی است / مؤمنان را ز انبیا آزادی است/ای گروه مؤمنان شادی کنید / همچو سرو و سوسن آزادی کنید»
این پژوهشگر دینی گفتمان پیامبر را گفتمان اخلاق خواند و گفت: پیامبر هدف خود را از رسالت، اتمام مکارم اخلاقی می داند؛ لذا شریعت را باید با تراز اخلاق سنجید. و در قرآن هم در بیشتر آیاتی که به آیات احکام مشهور هستند، در پایان آیه به نتیجه آن تأکید شده است. در واقع خروجی شریعت عبارت است از اخلاق. مثلا نماز را برای جلوگیری از فحشا و منکر، و روزه را برای کسب تقوا بیان می کند. و تقوا یعنی خود کنترلی و خود سالاری.
او در توضیح رسالت پیامبر گفت: پروژه پیامبر، سه محور دارد: محورِ نخست آن است که انسان، خود فرمان، خود اتکا و خود سالار باشد. این همان چیزی است که امیرالمومنین علی(ع) نیز به آن تأکید می کند. آنجا که (کلمات قصار، شماره ۱) می فرماید: در هنگامِ فتنه چون شتربچه باش، نه کمری دارد که بر آن بار حمل کنند و نه سینه ای دارد تا از آن شیری بدوشند. در یک کلام منظور حضرت آن است که آنگونه باش تا نه بتوانند استعمارت کنند و نه بتوانند استثمارت کنند. یعنی آدم ِ خودت باش!
محور دوم پروژه پیامبر، پرورش شهروند عقلانی است. در سیره امام علی داریم، وقتی حضرت متوجه می شود شخصی در پی او ست و با او ملازم است وی را از این کار نهی می کند و به وی می گوید این کار تو دو آفت دارد، اول آنکه برای من کبر می آورد و دوم آنکه تو را ذلیل و خوار می کند. یا سخن ارزشمندی از امام صادق(ع) داریم که می فرماید بهترین دوست من کسی است که عیب های من را به من هدیه بدهد. یا علی(ع)، در بحرانی ترین شرایط در میانه های جنگ صفین، می گوید که من هر چه بزرگ باشم، فوق نقد و بی نیاز از آن نیستم. همه این موارد مؤیّد آن است که راهبرد پیامبر و ائمه ما، پرورش شهروند عقلانی است.
محور سوم این پروژه ایجادِ یک جامعه ای است که در آن به میزان تن هائی که وجود دارد، «سر» وجود داشته باشد، تفکر وجود داشته باشد و همه این تن ها، در فرآیند تصمیم گیری اجتماعی، نقش موثری ایفا کنند.
حجت الاسلام و المسلمین اسلامی ادامه داد: دعوت پیامبر، معنا گرایانه بوده است. به بیان ایشان منطق پیامبر، منطق عشق و سلام و صلح است. چون سپهر اندیشه ما خشونت است صلح و سلام را هم به خشونت معنا می کنیم. قرآن می فرماید: «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما». عرف مردم از این آیه این پیام را برداشت می کند که در صورت مواجهه با فردی جاهل، بایستی با بی اعتنائی و کم توجهی از وی عبور کنیم و این در حالی است که پیش از این فراز، در آیه از عبارت «مرّو بالّغوا مرّوا کراماً» سخن به میان می آید یعنی با برخورد لغو بقیه، کریمانه برخورد کردن. این بدان معناست که در مواجهه با جاهل هم رویکرد ما باید رویکرد سلامت و صلح باشد و نه حقارت. منطق حضرت علی هم گفتگو است. علی در آستانه همه جنگها که بر او تحمیل شد خبره ترین آدمهای خود را می فرستد تا از طریق مذاکره با رهبران دشمن جنگ را تعطیل کند و برخورد را به حداقل برساند. استراتژی پیامبر گفتگو است و نهج البلاغه نشان می دهد که حضرت علی برای گفتگو با معاویه هم سفیر می فرستد تا جایی که علی را زیر سوال بردند و گفتند آیا ترسیدی؟ البته وقتی جنگ را تحمیل می کنند علی دفاع می کند و در نهروان هم ابن عباس را می فرستد و منطق امام حسن هم صلح را برگزید و امام حسین هم در روز عاشورا گفتگو می کند. او از جنگ نمی ترسد اما منطق او منطق جنگ نیست.شما در ادبیات حضرت هیچ واژه خشنی را نمی بینید.
کد خبر: 13949214517
1394/9/21
|