يكي از پيروزيهاي بسيار چشمگير و با عظمت و اهميّت تاريخ اسلام، پيروزي مسلمانان در زير پرچم توحيد و فرماندهي وجود شريف پيغمبر خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در جنگ بدر است.اين جنگ، نخستين مقابله سپاه اسلام با كفر و نبرد اهل توحيد با اهل شرك بود.
موضوع: مناسبت
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرجع ما به نقل از سایت معظم له / يكي از پيروزيهاي بسيار چشمگير و با عظمت و اهميّت تاريخ اسلام، پيروزي مسلمانان در زير پرچم توحيد و فرماندهي وجود شريف پيغمبر خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در جنگ بدر است.
اين جنگ، نخستين مقابله سپاه اسلام با كفر و نبرد اهل توحيد با اهل شرك بود. بنا به نقلي هفدهم يا نوزدهم ماه مبارك رمضانِ سال دوّم هجرت، اين غزوه اتّفاق افتاد.
مشركان در اين جنگ، از جنبه ساز و برگ و اسلحه و مهمّات بر مسلمانان برتري داشتند و نفرات و افراد آنها تقريباً، سه برابر سپاه اسلام بود.
پيروزي سپاه اسلام در اين جنگ، براي آينده اسلام، از ارزش و اهميّت ويژهاي برخوردار بود و در تعيين مسير تاريخ اسلام، به حسب ظاهر تأثير فراوان داشت.
اين جنگ، براي دين توحيد و آيين جهاني اسلام، ارزش حياتي داشت و فتحي كه در آن نصيب مسلمانان شد، پايه و مادر تمام فتوحاتِ آينده گرديد.
مسلمانان با صبر و استقامت، در اين غزوه جهاد كردند و صدق نيّات و راستي ايمان و اسلام خود را آشكار ساختند و خدا آنان را ياري نمود و در جنگ پيروز شده، دين را ياري كردند و پافشاري آنها در اين جهاد، سبب گسترش دعوت اسلام و ثبات اركان آن شد.
در اين غزوه، مسلمانان از بوته امتحان سربلند بيرون آمدند و نشان دادند كه توانايي رساندن دعوت اسلام به جهانيان را دارا هستند و در هنگام فداكاري و جانبازي، اسلام را از اموال و اولاد و جانهاي خود گراميتر ميدارند.
اين غزوه، درسهاي زيادي به مسلمانان آموخت كه فراگيري و عمل به آن ميتواند آنها را به عزت و عظمت صدر اسلام برساند كه ما در اين نوشتار به دو درس آن اشاره ميكنيم:
درس اول: تنها، قوّت دليل و برهان، وضوح علمي و استيلاي سلطان حق در ضماير و قلوب، بدون استيلاي آن بر عالم خارج و ظواهر اجتماع، سبب حكومت مطلق حق و محو باطل نخواهد شد و تنها عقيده به اينكه امري حق و امر ديگر باطل است، حق را در دنياي مردم و زندگي جامعه، ميزان و مرجع نساخته و باطل را از دنياي انسانها بيرون نميراند.
مادامي كه سلطنت باطل باقي باشد و مانند عصر فرعون، اهل حق، استضعاف شوند، جامعه از بركات حكومت حق محروم خواهد بود.
بايد باطل، رانده و كوبيده شود و حق جانشين آن گردد؛ بايد حق و حقپرستان غالب و سپاه باطل مغلوب شود، و معناي (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ) ظاهر شود.
اسلام، دينِ حركت و انقلاب عليه چهرههاي ظلماني و باطلپرستان است و يك نظريّه و عقيده ساده ايجابي و علمي نيست.
اين درس، از دروس بسيار مهمِّ اين واقعه است كه مسلمانانِ عصر ما ضرورت آن را بايد درك كنند و علّت انحطاط مسلمانان را در عدم توجّه به آن جستجو نمايند.
اسلام در عصر حاضر، براي صدها ميليون از پيروانش به صورت يك عقيده ساده و نظريّه صحيح و استوار، كه منطق و علم و برهان آن را تأييد كرده، در آمده است و مفاهيم ديگر و لزوم ارتباطش با عالم خارج منظور نميشود.
مسلمانان، با كثرت جمعيّت، نفوذ كشورها و ممالكي كه در اختيار دارند، حركت و نهضت، تشكيل حكومت و ترقّي صنعتي وعلمي و تطبيق اسلام را با واقعيّت اوضاع واجتماع خود، عملاً جزء مفاهيم اسلام نميگيرند؛ بنابر اين جامعه جاهلي، در سراسر عالم اسلام، جايگزين جامعه اسلام شده و زشتترين قيافههاي مهيب ارتجاع، در اجتماعات آنها خودنمايي دارد.
پري نهفته رخ و ديو، در كرشمه وناز
بسوخت عقل ز حيرت كه اين چه بوالعجبي است
درس دوم: مؤمنان بايد متّكي به تدبير خدا و ياري او باشند و با توكّل، در برابر كثرت اهل باطل، خود را نبازند و شكسته نگردند و بدانند كه نيرومندترين عاملي كه در جهاد حقپرستان با اهل باطل، سبب غلبه و پيروزي است، ايمان به مبدأ و حقيقت، ثبات، استقامت، شرافت هدف و مقصد است.
مجاهدان غزوه بدر، با روحيّه قوي، عزم وشوق به ياري حق، ميل به شهادت ولقاء الله و اينكه جهاد، منتهي به اِحدي الحُسَنَينْ: يا نصر و پيروزي و يا شهادت و بهشت است، نبرد ميكردند و از غرور به اسلحه و زيادي مهمّات و تكبّر و خودخواهي پرهيز داشتند.
با اين پشتوانهها، اهل حق هميشه پيروزند، اگر چه به ظاهر هم مغلوب شوند. اهل باطل مغلوبند، اگر چه به ظاهر غالب شوند.
به طور خلاصه، اسباب نصر و پيروزي چنانچه از آيات مربوط به غزوه بدر استفاده ميشود، عبارت است از:
- ثبات در هنگام جهاد و ديدار دشمن و در هر گونه مبارزه با اهل باطل.
- اتّصال به ذكر خدا و اتّكا به كمك و تدبير او.
- اطاعت خدا و رسول.
- پرهيز از نزاع و اختلاف.
- صبر و شكيبايي بر خطرات و مصايب جهاد.
- پرهيز از ريا كاري، ستم و خودبيني.
اينها صفاتي است كه تقريباً مسلمانان امروز كمتر دارا هستند و عامل شكست و ضعف آنها در برابر كفّار، فقدان اين صفات است.
مسلمانان صدر اسلام اگر در جنگي شكست ميخوردند يا از نظر ضعف اقتصادي، يا اسلحه و مهمّات جنگي دشمن را قويتر ميديدند، از نظر روحي عقبنشيني نكرده و تسليم نميشدند و داراييهاي خود را با ارزشتر از دارايي دشمن ميدانستند و نعمت ايمان را برتر از هر چيز ميشمردند و نيروي معنوي و فكري خود را بر قدرت مادّي و ظاهري دشمن غالب و برتر از آن ميديدند.
بيشتر مسلمانان عصر ما، به جاي اتّكا به ياري خدا و سرمايههاي فكري و معنوي و شجاعت روحي، بيشتر به نيرو و قدرت مادّي بيگانگان اعتماد كرده و فريب وعدههاي پوچ و نيرنگهاي سياسي آنها را ميخورند و در تقليد از عادات زشت آنها با يكديگر به رقابت پرداخته، با پشت پا زدن به عادات ديني و بي اعتنايي به التزامات اسلامي، خود را به بيگانگان نزديك ميسازند. عدّهاي به گونهاي غربزده و خود باخته شدهاند كه نميتوانند به طور فرض در يكي از مجامع بين المللي با لباس ملّي و اسلامي شركت كنند و حتّي از بستن كراوات كه بندي از بندهاي رقيّت است، غافل نميشوند و در مجالس رسمي خويش هم به كسي كه اين بند را نبسته باشد، حقّ شركت نميدهند، در حالي كه ميبينيم ملل ديگر، با همان لباس ملّي خود در هر مجلس رسمي و بين المللي شركت ميكنند و هيچكس اين التزام را علامت عقبماندگي آنها نميشمارد.
اتّحاد و اتّفاق اسلامي كه بزرگترين وسيله قوّت و شوكت و پيروزي مسلمانان بود، امروز به نفاق و تجزيه و تقسيم ممالك مبدّل شده و در هر نقطه واقليمي، اجتماعي مجزّا، منفرد و مستقل تشكيل گرديده و حكومتهاي كوچك و ضعيف، تشتت و تفرّق را در عالم اسلام رهبري كرده و براي مصالح و منافع شخصي خود هرگز حاضر نيستند واقعاً عليه منافع استثمارگران شرق و غرب قدمي بردارند و به سوي وحدت اسلامي و برداشتن اين فاصلههاي دروغين وجعلي پيش بروند و بدينسان عالم اسلام را از قوّه مركزي و مركز ثقل و يك مجمع يا هيأت يا حكومت واحدي كه جهان اسلام را رهبري ميكند، محروم ميسازند.
اجتماع واحد صدر اسلام، قبايل متشتّت و حكومتهاي ملوك الطوايفي، قبيلهاي واصطكاك منافع و پراكندگيهاي آنها را تحت لواي اسلام و پرچم توحيد ويكتاپرستي، به اتّصال، هماهنگي، هم فكري و وحدت تبديل كرد.
در آن روز، مسلمانها تحت رهبري پيامبر اكرم، حكومتي واحد و ملّتي يكپارچه داشتند و در سرتاسر عالم اسلام، چيزي به نام «قوميّت گروهي»، «تجزيهطلبي» و... وجود نداشت.
هيچكس در فكر تصاحب منطقه يا ناحيه اي براي خويش نبود. آنان كه عليه حكومتها قيام ميكردند، هر كدام مسلمان و پيرو افكار اسلامي بودند، هدفشان تجزيه نبود، بلكه تعديل، اصلاح و برقرار كردن حكومت اسلامي بود.
نظاير اين نقايص و عيوب است كه جامعه مسلمانان را بيمار ساخته و مسلمانان صدر اسلام از آن مصون بودند و تا اين بيماريها درمان نشود، امّتِ اسلام توانايي تجديد مجد و عظمت گذشته را نخواهد داشت.