صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اخبار >>
مرجع ما | حریت صنفی روحانیت / محمد سروش محلاتی
بازدید این صفحه: 3546          تاریخ انتشار: 1394/5/3 ساعت: 09:32:12
حریت صنفی روحانیت / محمد سروش محلاتی

سالگرد شهادت شهداي هفتم تير و به ويژه شهيد بزرگوار آيت‌الله بهشتي است. اين فرصت از دو جهت براي ما ذي‌قيمت است.

موضوع: دیدگاه

به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از وب سایت نویسنده؛

حریّت صنفی روحانیّت


سخنرانی در مراسم هفتم تیر، کانون توحید، 1394


 


بسم‌الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین، قال الله تبارک و تعالی:


«الذين يبلغون رسالات‌الله و يخشونه و لايخشون احداً الا الله و كفي بالله حسيبا.»


سالگرد شهادت شهداي هفتم تير و به ويژه شهيد بزرگوار آيت‌الله بهشتي است. اين فرصت از دو جهت براي ما ذي‌قيمت است. جهت اول اينكه در اين فرصت بار ديگر به افكار و انديشه‌هاي اين بزرگوار مراجعه مي‌كنيم و از فراموشي و نسيان آن اهداف و برنامه‌ها جلوگيري مي‌شود. جنبه‌ي دوم اين است كه اين فرصت در جهت تجديد عهد و پيمان با آن بزرگوار است و مي‌خواهيم به بهشتي عزيز بگوييم كه بعد از گذشت 35 سال ما همچنان بر آن عهد و پيمان وفادار هستيم و بر آن استقامت و پايداري خواهيم داشت.


لذا اين مراسم از نوع مراسم مشابه كه در سالگشت درگذشت عزيزانمان برگزار مي‌شود و صرفاً مسئله‌ي تكريم و تعظيم و تجديد خاطره است نمي‌باشد.


اما موضوعی که انتخاب كرده‌ام تا در جلسه‌ي امروز خدمت شما مطرح می‌کنم:


«حريت و شجاعت روحانیّت» است که یکی از امتیازات شهید مظلوم می‌باشد.


طرح موضوع


حريت و شجاعت را از دو زاويه مي‌توان مطرح كرد. يكي حريت به معناي عام كه براي هر انساني كمال و فضيلت تلقي مي‌شود و دیگری حريت خاصي كه براي يك عالم ديني، براي يك روحاني، و براي يك مبلغ دين لازم است كه مي‌توان آن را حريت صنفي و حريت حرفه‌اي ناميد. بحث امروز من ناظر به اين قسمت دوم است. یعنی بررسی این که عالم دين از چه حريتي بايد برخوردار باشد؟ و نصاب برخورداري شهيد بهشتي از اين امتياز و شاخص چقدر بوده است؟ به نظرم اين موضوع يكي از ضروري‌ترين مباحثي است كه امروز براي ما مورد نياز است و بيش از هر زمان ديگري خلأ حريت شهيد بهشتي را در اين صنف مشاهده مي‌كنيم.

آيه‌اي را كه در ابتداي عرايضم مطرح كردم مبناي اين بحث است. در سوره‌ي مباركه احزاب خداوند درباره‌ي رسالت انبياء سخن مي‌گويد، و در ابتدا رسالت انبياء را مشخص مي‌كند و سپس شرايط لازم براي انجام اين رسالت را بيان مي‌كند که نتيجه‌ي اين رسالت تابع برخورداري از اين شرايط است. جملات بسيار كوتاه است. جمله‌ي اول: «الذين يبلغون رسالات‌الله»، جمله‌ي دوم: «و يخشونه»، جمله‌ي سوم: «و لايخشون احداً الاالله »، جمله‌ي چهارم: «و كفي بالله حسيبا». من درباره‌ي اين جملات يك مرور و تأمل كوتاهي دارم و در ضمن آن به شاخص‌هاي حريت كه از آيه‌ي شريفه استفاده مي‌شود ـ و در زندگي اين شهيد بزرگوار هم به عنوان یک نمونه عالم دینی عينيت پيدا كرده ـ آن اشاره مي‌كنم.


رسالت مبلّغان


اما جمله‌ي اول: «الذين يبلغون رسالات‌الله»؛ بحث درباره‌ي كساني است كه تبليغ رسالات الهي مي‌كنند و پيام خداوند را به مردم مي‌رسانند. خوب اينجا با دو واژه مواجهيم. اول «تبليغ»، دوم مسئله متعلقِ تبليغ، رساندنِ «پيام‌هاي الهي». تبليغ چرا؟ اگر در فرهنگ قرآن كريم تأمل كنيم مسئله‌ي تبليغ اساسي‌ترين محور رسالت انبياء است. تأكيد بر این که هر پيامبراش وظيفه‌ي تبليغ است و بس: «و ما علي الرسول الا البلاغ»، نشان‌دهنده‌ي اين است كه موضوع تبليغ مهم ترین مسئله‌ اي است كه بر عهده‌ي انبياء الهي قرار گرفته است. یعنی آنها نه بيشتر از تبليغ وظيفه‌اي دارند و نه از تبليغ بايد عدول كنند و از آن تنزل كنند. 

تنزل از تبليغ يعني چه؟ ترقي از تبليغ يعني چه؟


اما تنزل از تبليغ ـ همان‌طور كه شيخ طوسی، شيخ‌الطايفه، فرموده ـ «كتمان» دين است. تبليغ نكردن يعني حقيقت دين را بازگو نكردن و نرساندن. پس در نقطه‌ي مقابل تبليغ، كتمان قرار مي‌گيرد. البته این به معنای سلبی تبلیغ است و در ادامه به معنی اثباتی آن هم خواهیم پرداخت. تعهدي كه خداوند از انبياء الهي گرفته اين است كه مبادا حقيقت دين را كتمان كنيد.


خطر کتمان حقیقت


اساساً‌ دين نازل شده و در اختيار پيامبر قرار گرفته است كه آن را به مردم برساند. او واسطه‌اي بيش نيست. حقيقت دين بايد به مردم برسد. و کسی که این حقیقت را مخفی می کند، بزرگ ترین خیانت را کرده است لذا مورد بیشترین نکوهش قرار گرفته است: «ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدی من بعد ما بيناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» (بقره/159). ما خواسته‌ايم كه حقيقت دين به مردم برسد: بیناه لناس. پس هيچ پيامبر و هيچ غير پيامبري حق كتمان كردن اين حقيقت را ندارد و اگر كتمان كند آيه با تعبير بسيار شديد و تندي مسئله را بيان مي‌كند: یلعنهم الله... پی در مقابل رسالت تبلیغ، خطر کتمان به صورت جدی وجود دارد.


يك تجربه‌ي تاريخي در اين زمينه قرآن كريم در اختيار ما قرار مي‌دهد و مسلمانان را به اين تجربه‌اي كه در اديان گذشته اتفاق افتاده متوجه مي‌سازد يعني تجربه‌ي كتمان حقايق دين توسط علماي اهل كتاب كه هم مي‌دانستند و هم نمي‌گفتند. هم مي‌فهميدند و هم كتمان مي‌كردند. هم مسئوليت و جايگاه تبليغ را اشغال كرده بودند و‌ هم به اقتضاي اين وظيفه عمل نمي‌كردند. اين اتفاق افتاده بود و قرآن كريم اين مسئله را بازگو مي‌كند و آنها را به اشدّ وجه توبيخ مي‌كند. اما سوال اين است كه چرا كسي در جايگاه تبليغ قرار مي‌گيرد اما وظيفه‌ي تبليغ را انجام نمي‌دهد و حقيقت را كتمان مي‌كند.


کتمان مقدس‌مآبانه و دنیاطلبانه


ریشه کتمان حقیقت از سوی عالمان دین چیست؟ آيه‌ دیگری که در سوره‌ي مباركه بقره است سرّ مطلب را بيان مي‌كند. «ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا»، قرآن می گوید آنان كتمان دين مي‌كردند تا به دنيا برسند. يك معامله! و يشترون به ثمنا قليلا! ولی چگونه می توان با کتمان در نزد مردم موقعیت پیدا کرد و کسب درآمد نمود؟ خدا رحمت كند مرحوم علامه طباطبايي – رضوان الله تعالي عليه – را كه اشاره‌ي عجيبي در اين آيه‌ي شريفه در تفسير الميزان دارد و مي‌گويد عده ای از علماي اهل كتاب روش‌شان اين بود كه بخشي از حلال‌ها را كتمان مي‌كردند و به مردم نمي‌گفتند كه چه كارهايي مباح است. با چه هدفی؟ به اين غرض كه مي‌خواستند ژست مقدس‌مآبانه‌ي خودشان را در ميان مردم حفظ كنند كه مردم بگويند اين آقا چقدر مقدس است!‌ دست به سياه و سفيد نمي‌زند! از همه چیز پرهیز می کند، از همه چیز منع می کند! ايشان مي‌فرمايند اين كتمان،‌ كتمان حرام‌ها نيست. كتمان حلال‌ها و جلوگیری از آزادی های مشروع است و اين كتمان حلال‌ها مسئله‌اي است كه براي آن‌ عالمان وجود داشت و اين آيه‌ي شريفه آنها را مورد مؤاخذه قرار مي‌دهد: و يشترون به ثمنا قليلا. براي چه اين حلال ها را كتمان مي‌كنيد؟ و چرا اجازه نمي‌دهيد مردم از مباحات الهي استفاده كنند؟ چرا اينقدر حرام‌تراشي مي‌كنيد؟ می خواهید خودتان را مقدس جلوه دهيد و براي اينكه در ميان عوام‌الناس موقعيتي پيدا كنيد تا از این راه بیشتر مردم را سرکیسه کنید و از جهل آن ها سوءاستفاده نمایید؟!


پاسخ خداوند به اين گروه چيست؟ خداوند در برابر مي‌فرمايد: «اولئك ما يأکلون في بطونهم الا النار» (بقره/174) شماها شكم‌هاي خودتان را از آتش پر مي‌كنيد. اين مشكل كه مشكل تاريخي علماي دين در گذشته بوده يعني كتمان براي حفظ موقعيت! كتمان براي حفظ منافع! كتمان براي حفظ جايگاه در ميان عوام! کتمان برای رسیدن به ثروت و برای پر کردن شکم! آيه‌ي شريفه‌ي قرآن که اين‌طور مي‌فرمايد: «ان الذين يبلغون رسالات‌الله و يخشونه و لايخشون احداً‌ الا الله». يعني اول بايد سراغ تبليغ رفت و كتمان را كنار گذاشت! يا بايد اين لباسِ تبلیغ را بيرون آورد. اگر در جايگاه تبليغ و مدعی آن هستيم بايد بفهميم مسئوليت چيست؟ مسئوليت تبليغ است. الآن فرصت نيست در مورد آن حدّ بالاتر از تبليغ هم بحث كنيم كه در آيات ديگر مطرح شده است كه: «و ما علي الرسول الاّ البلاغ». یعنی در انجام این رسالت فشار و تهديد و زور نبايد كاربردي داشته باشد.


رسالت تبلیغ خدا


و اما چه چيز را بايد تبليغ كرد؟ چه چيز را بايد رساند؟ متعلق تبليغ چيست؟ «پيام‌هاي خدا» را بايد رساند. «الذين يبلغون رسالات‌الله». اين رسالات‌الله يعني چه؟ اين تعبير در اين آيه شريفه چه بار معنايي خاصي دارد؟ به نظر مي‌رسد محور اساسي تبليغ در اين آيه شريفه اين است كه مبلغ نبايد رسالت «خود» و جايگاه و حرف و «پيام خودش» را به گوش مردم برساند! «شخص» در اينجا مطرح نيست. نه شخصِ خودش و نه شخصي بالاتر از خودش. اگر او در عرصه‌ي تبليغ حضور پيدا مي‌كند وظيفه و مسئوليت او اين است كه پيام خدا را به مردم برساند و بس! كسي غير از خدا اينجا مطرح نيست. اينجا عرصه‌ي توحيد است و بس. حتی آنجا هم كه خاتم انبياء – محمد مصطفي (ص) – وارد مي‌شود و اميرالمؤمنين را به عنوان جانشین خود معرفي مي‌كند آنجا هم طبق دستور «بلغ ما انزل الیک» است و آنجا هم رسالات‌الله را انجام مي‌دهد و تبليغ مي‌كند آنچه را كه خدا به او امر كرده است و الاّ هيچ چيز كه جنبه‌ي شخصي پيدا كند در قلمرو تبليغ نبايد مطرح شود. مبلغ، مبلغ رسالا‌ت‌الله است.


درباره موضوع «تبلیغ رسالات‌الله» در آثار شهيد بهشتي نكته‌هاي فراواني ديده مي‌شود، يكي از اين مباحث اين است كه مبلغ از فرصت تبليغ براي مطرح كردن «خود» نبايد استفاده كند. حتی انبياء الهي هم حق مطرح كردن خود را در زمينه‌ي تبليغ نداشتند. اجازه دهيد از يك اثر ايشان موضوع را پيگيري كنم، دوست ندارم امروز چيزي از خود بگويم و مايل هستم جلسه‌ي شهيد بهشتي بازگو كننده‌ي همان انديشه‌ها و افكار ايشان باشد. به تناسب، بحثي كه در كتاب «پيامبري از نگاهي ديگر» در ذيل آيه‌ي«و اذ اخذ الله ميثاق النبيين» آمده است را برايتان مي‌خوانم. اين آيات در سوره‌ي مباركه آل‌عمران از آيه 81 شروع مي‌شود: «و اذ اخذ الله ميثاق النبيين. لما اتيتكم من كتاب و الحكمه ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به» و در اينجا ايشان اين‌طور تفسير مي‌كنند كه خداوند از پيغمبران پيمان گرفت كه به شما كتاب و حكمت مي‌دهم؛ شما با اين سرمايه در ميان خلق برويد؛ اما يادتان باشد كه نمي‌رويد دستگاه بسته‌ي متحجر قفس‌مانند مريد و مرادي درست كنيد!‌ نه آدمي پيوسته به خودتان!‌ مي‌رويد آدمي روشن، داراي بينشي وسيع و آدمي پيوسته به خدا بسازيد. كتاب و حكمتي كه به شما مي‌دهم و اين سرمايه‌ي بزرگ براي اين نيست كه شما برويد و خودتان در ميان خلق خدا بت شويد!‌ پيغمبر هم نبايد بت شود،‌ هيچ پيغمبري. نه تبليغ خود و جايگاه خود و تثبيت خود در ميان مردم. رسالت الهي را. اين فلش هست به طرف خدا. دعوت است به طرف خدا و تبليغ است به راه خدا. خدا پيمان گرفت كه نبايد شما مردم را به خودتان پيوند بزنيد بلكه بايد به خدا پيوند بزنيد.»


خطر دعوت به خود


اين آيه را ايشان در اين كتاب تفسير كرده‌اند و تفسير عجيب و غريبي است! بعد آمدند سراغ علماي دين و مبلغان و فرمودند: كه چرا رويه‌ي عالمان را ما مي‌بينيم كه برعكس است؟ چرا ما دعوت به خودمان مي‌كنيم؟‌ چرا مي‌خواهيم مريد براي خودمان پرورش دهيم؟ چرا پيوندها را با خودمان تثبيت مي‌كنيم؟ اجازه دهيد يك قسمتي از كلام اين شهيد بزرگوار را عینا براي شما بخوانم، كلامي كه كمتر شنيده مي‌شود و كمتر گفته مي‌شود و كمتر بازتاب پيدا مي‌كند: تا چه حد اعمال ما با اين آيات و روايات سازگار است؟ چه عرض كنم! رابطه‌ي بين عالِم و مردم تا چه حد رابطه‌ي صحيح اسلامي است؟ خودتان بگوييد. [ايشان روي كلمه‌ي عالم ديني هم تأكيد دارند، چراكه خيلي كلمه‌ي روحاني را نمی پسندند و بخصوص در يك مقاله‌اي در اين رابطه بحث كرده‌اند كه اين تعبير از فرهنگ اسلامي نيست و اينجا هم همين را مطرح مي‌كنند و در ادامه مي‌گويند] من مكرر خواسته‌ام اين روشنايي را براي دوستان هم‌فكرمان ايجاد كنم كه همه‌ي شما بياييد همكاري كنيد تا رابطه‌ي بين عالم ديني و مردم از رابطه‌ي منحطِّ منحرفِ ذلت‌آورِ مريدي و مرادي! خارج و تبديل به رابطه‌ي عالم و متعلم شود» پس در نظر شهید بهشتی اين رابطه‌ها از اين وضع بايد خارج شود ولی اصلاً ما انقلاب كرديم براي اينكه اين رابطه‌های فرهنگی و سیاسی را تصحيح كنيم، اين رابطه‌ها تعريف اسلامي پيدا كند و آيا سمت و سوي اين تصحيح در حد انتظار ادامه پيدا كرد یا به گذشته رجعت کردیم؟!


اجازه دهيد تا قبل از اينكه اين جمله را از ايشان ادامه دهم مطلبي را يادآور شوم. فكر مي‌كنم بهمن‌ماه سال 1359 بود كه شهيد بهشتي به مسجد جامع نارمك تشريف آورده بودند و آنجا يك سخنراني ايراد كردند كه در آن سخنراني مطلبي را فرمودند و اعلام خطري كردند كه آن اعلام خطر در همين زمينه است:


جایگزینی اشخاص به جای ارزش ها


«يكي از مصيبت‌هاي زمان ما اين است كه اشخاص دارند كم‌كم جانشين ارزش‌ها مي‌شوند،‌ اين خطرناك است. انقلاب ما انقلاب ارزش‌هاست. من مكرر در رابطه‌ي خود و دوستانم عرض كرده‌ام كه دوستان عزيز!‌ نكند ما را به جاي ارزش‌ها بنشانيد. عكس مسئله صحيح است. «اعرف الحق تعرف اهله» ايشان نگران بود كه دارد اتفاق بدي مي‌افتد و حالا اين مربوط به چه زماني است؟ زماني كه هنوز دو سال بيشتر از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه فرمودند علائم بدي در جامعه ديده مي‌شود!‌ اين مربوط به بعد از انقلاب است. و اما آن بحث نبوت كه مي‌گويد «رابطه‌ي منحطِ منحرفِ ذلت‌آورِ مريد و مرادي را بايد از بين برد» از قبل از انقلاب است كه در بحث‌هاي تفسيري مطرح كرده‌ اند و این طور ادامه داده اند:


«احترام و محبت بين معلم و متعلم طبيعي است اما احترام و محبت غير از مريد و مرادبازي است. آنچه امروز ما داريم چيز عجيبي است و هماني است كه قرآن با آن مبارزه كرده است چراكه اين رابطه را رابطه‌ي معيوب و ناسالمي مي‌دانست» و بعد اضافه مي‌كردند كه «اين رابطه موجب اين شده است كه عالمان ما جلوه‌ي طاغوتي پيدا كنند. عالمان دين هم به طاغوت‌ها خيلي نزديك‌ترند تا به انسان‌هاي نمونه‌ي روشنگر سازنده! چرا؟ چون مردم ما طاغوت‌پرورند!‌ ما بايد مردم را بيدار كنيم و آنها را از طاغوت‌پروري برحذر بداريم. به نظر بنده این بیان، بهترین تفسیر برای «الذين يبلغون رسالات‌الله» است. تفسیری که تبلیغ" خدا" را از تبلیغ "خود" تفکیک می کند. زندگي شهيد بهشتي هم همين طور است. و اصلا مظلوميت و تنهایی شهيد بهشتي هم همين‌جاست. او اين حرف‌ها را مي‌گفت كه ديگران يا نمي‌فهميدند كه بگويند يا اگر مي‌فهميدند ترجيح مي‌دادند كه سكوت كنند. البته او راه علاج طاغوت پروری را هم نشان داد و گفت:


راه اصلاح رهبران


«من گمان نمي‌كنم علاجي جز اين داشته باشد اگر فكر مي‌كنيد كه ما بياييم خودمان را نصحيت كنيم بدون اينكه شما بخواهيد ما را به راه راست بياوريد، اين محال است. تا زماني كه مردم نپذيرند و زير بار طاغوت نروند محال است هيچ اتفاقي بيافتد. توقع داشته باشد كه من خودم، خودم را اصلاح كنم در حالي كه زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي، مرا طاغوت بار مي‌آورد!‌ زهي خيال باطل. تا شما مردمي نشويد كه مراقب به اصلاح رهبران و راهنمايانتان باشيد، تا شما در مورد مراقبت از گفتار و رفتار كساني كه بر كرسي هدايت و رهبري جامعه نشسته‌اند احساس وظيفه نكنيد و تا شما با چشم باز به همه چيز ننگريد و با انصاف به هر كار چشم ندوزيد و با فكر باز هر كار را ارزيابي نكنيد همين آش است و همين كاسه! [اگر جمله‌ي ايشان نبود من در خدمت شما در اين مجلس محترم اين تعبير را به كار نمي‌بردم. اما كلام اين بزرگوار را نقل كردم و ادامه تعبير ايشان اين است كه] «تا خر هست، يك خرسوار را پايين بياوريد ديگري سوارش مي‌شود»! بايد اين وضع را به هم ريخت. راهش هم اين است كه مردم اين فرهنگ را كنار بگذارند. كاري كنيم كه رابطه‌ي جامعه‌ي ما با كساني كه اداره كننده‌ي آن جامعه در سطح‌هاي مختلف هستند رابطه‌ي انساني شود و اين رابطه‌ي انساني وقتي ميسر است كه در حد خودمان هوشياري به خرج دهيم. من نمي‌دانم اين چه انحرافي در مزاج جامعه‌ي ماست كه اصلاً‌ مثل اينكه خوشش مي‌آيد مرادي داشته باشد و به او ارادت بورزد!‌ كيف مي‌كنند از مريد داشتن! از مريد بودن! از دست‌بوسي! اين چه انحرافي در مزاج جامعه است؟!


ندرت حرّیت


ريشه‌ي آزادمنشي و حريت شهيد بهشتي همين بود و این است دلیل آن که بسیاری عالمان ديگر نمي‌توانند در اين وادي قدم بردارند. آيا فيلسوف و فقيه و مجتهد و مفسّر قرآن در حوزه‌هاي علميه و جامعه كم داريم؟ خير، اما عالم دين با اين حريت و آزادي مانند شهيد بهشتي كه بتواند اينگونه سخن بگويد بسيار بسيار كم داريم. و از این جهت اکثریت ما رفوزه‌ايم! بنده نمي‌گويم رفوزه‌ايم، خير! متفكر بزرگ استاد عظيم‌القدر همه ما،‌ مرحوم شهيد مطهري – رضوان‌الله تعالي عليه – آيه‌ي شريفه‌ي «الذين يبلغون رسالات‌الله»‌ را مطرح کرد و فرمود از اين جنس مبلِّغ كه آيه‌ي قرآن فرموده در روحانيت كم داريم و كم داريم و كم داريم! و تعبير ايشان دقيقاً‌ اين است كه 99 درصد رفوزه‌ايم. حالا شهيد بهشتي آمار نداده‌اند فقط فرموده‌اند بيماري وسيع است. اما با آن اعتقادي كه مطهري به روحانيت داشت و دفاع از كيان روحانيت مي‌كرد و با آن شناخت عميقي كه از اين صنف داشت با توجه به اين آيه: «ان الذين يبلغون رسالات‌الله و يخشونه و لايخشون احداً الا الله» اين آمار را گفت و از وضع موجود روحانیت چنین ارزیابی داشت. يك تعبير ديگر هم ايشان داشت و آن اينكه اين آيه براي تبليغ كمرشكن است!‌ راست هم مي‌گفت.


پس تبليغ، اولاً‌ تبليغ رسالات‌الله است، ثانياً؛ تبليغي توأم با خشيت از خدا و بدون ترس و نگراني از هيچ‌كس ديگر است. حريت اين است. حالا مقصود از اين «لايخشون احداً» كه از هيچ‌كس حساب نمي‌برند كيست؟ ممكن است بفرماييد نترسيدن و حساب نبردن از قدرت‌هاي استكباري است. مي‌ايستند و سينه سپر مي‌كنند و حرف‌شان را مي‌زنند و حاضر به عقب‌نشيني نيستند. اين درست است که عالم دين در برابر قدرت‌هاي استكباري نبايد وحشت کند و تسليم شود و كوتاه بيايد. ولي اين آيه ناظر به آن مطلب نيست. اين آيه پيام ديگر دارد.


مقاومت در برابر عوام‌زدگی


آيه ناظر به نگراني از تحت تأثير عوام قرار گرفتن پيامبران و علماست. يعني يك مشكل دروني در داخل جامعه اسلامی را مطرح مي‌كند،‌ نه يك مشكل بيروني در برابر قدرت های استکباری. چرا؟ چون اين آيه، قبل و بعد از آن در سوره‌ي احزاب، متصل است به ماجراي ازدواج پيغمبر با همسر زید پسرخوانده‌اش و اينكه حالا مردم چه مي‌گويند؟ آن ها مي‌گويند پيغمبر با عروس خودش ازدواج كرده و مرتکب کار زشتی شده است و خداوند پيغمبر را در این صحنه آورده و مي‌گويد بايد اين جوّ را هم بشكني. يعني تحت تأثير داوری جاهلان نبايد قرار بگيري،‌ اينكه مردم چه مي‌گويند و عوام‌الناس چه مي‌گويند، اين‌ها را بايد بگذاري كنار. آيه‌ي قبل و بعدش هم باز معطوف به همين موضوع قرار گرفته است. يعني عالم دين و عوام‌زدگي! هرگز عالم دين و تحت تأثير قضاوت افرادي از جُهّال كه فضاآفريني مي‌كنند قرار گرفتن!؟ هرگز .


هرگز بهشتي اهل اين حرف‌ها نبود که برطبق سلیقه عوام رفتار کند. او یک انسان کاملا وارسته و آزاده بود و لذا مورد اتهام عوام قرار گرفت. پيش از اينكه منافقين مزدور تيرهاي خود را چه با زبان و چه با سلاح به سوي او شليك كنند مسلمان های ظاهر‌پرست او را مورد هدف قرار دادند. در همين تهران چه كساني بهشتي را هدف قرار داده بودند؟ همين آدم‌هاي به ظاهر مقدس او را تكفير كردند وگرنه بهشتي اهل عقب‌نشيني نبود. حريت و آزادي بهشتي اين بود. او این نسبت های ناروا را مي‌پذيرفت و از همه‌ي اين اتهام‌ها استقبال مي‌كرد اما هرگز حاضر نبود اندكي از آن مواضع حق‌طلبانه‌ي خودش كوتاه بيايد و اصلاً‌ در اين فضاها نبود كه عوام‌الناس را جمع كند و فضاسازي كند و با عوام براي خودش موقعيت درست كند و حتي نسبت به كساني كه مي‌آمدند و مي‌خواستند به او اظهار ارادت و اخلاص كنند و در برابرش کرنش می کردند آنها را پس مي‌زد.


در اسارت مریدان و دست‌بوسان


اين حداقل ادب است كه گاهي ديده مي‌شود در برابر علما و مراجع و شخصيت‌ها مي‌روند و دست‌بوسي مي‌كنند!‌ حالا پابوسي هم كه در زمان ما اتفاق افتاده است، دست‌بوسي كه ديگر جاي خود دارد! اگر بخواهند بيايند خدمت شهيد بهشتي و دست ايشان را ببوسند آيا اين عيبي دارد و اين کار نامتعارف و زشت است كه ايشان اجازه نمي‌دهد؟


ايشان مي‌فرمودند در جلسه‌اي بودند كه يك آقاي روحاني هم كنار ايشان نشسته بود. برخي آمدند براي دست‌بوسي. من اجازه ندادم. اين آقاي روحاني كه كنار من نشسته بود ناراحت شد و گفت كه چرا اجازه نمي‌دهيد دستتان را ببوسند؟! چه عيبي دارد؟ تو با كنار زدن اين‌ها، آن كساني را كه اجازه دست‌بوسي مي‌دهند را تخطئه مي‌كني و كار آنها را زير سؤال مي‌بري و مردم نسبت به آنها بدبين مي‌شوند. فكر مي‌كنند لابد كار بدي است كه در جاهاي ديگر اتفاق مي‌افتد. اجازه بده دستت را ببوسند و آن نرخ‌هايي كه در صنف ما هست آنها را بر هم نزن!


اين گفت‌وگوي بين شهيد بهشتي و اين روحاني كه در كنار ايشان بوده يك گفت‌وگوي خواندني و شنيدني است و اجازه دهيد باز هم از عين تعبيرات ايشان در اين كتاب حق و باطل براي شما بخوانم:


«آن آقاي روحاني تاب نياورد و خيلي با پرخاش گفت چرا چنين مي‌كني؟ تو مي‌آيي صف‌شكني مي‌كني. در مناسبات مردم با اهل علم بدعت مي‌گذاري. بگذار دستت را ببوسند. به او گفتم صبر كن جواب تو را مي‌دهم تا مجلس خلوت شود. سپس به او گفتم مي‌داني چرا از اين كار خودداري مي‌كنم؟ براي اينكه مي‌ترسم خودم خراب شوم. از درون كرم‌خورده شوم. نمي‌خواهم خراب شوم. بر خودم مي‌ترسم. گفت چه مي‌گويي؟ اسم بُرد و گفت تو فكر مي‌كني فلاني و فلاني اسير دست‌بوسي مردم بوده‌اند؟ گفتم من درباره‌ي اشخاص قضاوت نمي‌كنم. نام شخص نبر. داوري درباره تك‌تك افراد كار مشكلي‌ است. من مي‌گويم بر خودم مي‌ترسم! در اين كه ديگر حرفي نيست. تو هر چه مي‌خواهي حساب كن. بگو تو آدم ضعيفي هستي! بگو خيلي‌ها از تو قوي‌تر هستند! من كه نمي‌توانم خودم را اغفال كنم. اما من از تو سؤال مي‌كنم.


تکریم های فساد‌آفرین


اصل اين گفت‌وگو بين شهيد بهشتي و اين روحانی در اينجاست، در سوالي است كه شهيد بهشتي مطرح مي‌كند، كه مي‌گويد: در اينجا براي اينكه بيشتر تواضع نكرده باشم و تو را اغفال نكرده باشم بيني و بين‌الله به من بگو در اين چهره‌هاي گوناگون كه از نزديك مي‌بيني،‌ يعني علما،‌ بزرگان،‌ مراجع،‌ شخصيت‌ها -‌ البته مي‌گويم آن‌هايي كه قبلا‌ً بوده‌اند را كاري نداريم-‌ اينكه شيخ انصاري چطور بوده،‌ آنها را كار ندارم،‌ آنها را كنار بگذار؛ همين علمايي كه ما مي‌شناسيم و ديده‌ايم‌شان و تجربه‌شان كرديم يكي را شهادت بده، معرفي كن و نشان بده كه اسير اين دست‌بوسيدن‌ها و سلام و صلوات‌ها در زندگي است و جايي كه پاي حمايت از حق و پانهادن روي تمام اين حرف‌ها و دست‌بوسيدن‌ها پيش مي‌آيد حاضر است به طرف حق برود و از همه‌ي آنها صرف نظر كند. يعني كسي كه افتاده است روي خط سلام و صلوات و دست‌بوسيدن‌ها حالا بايد دفاع از حق كند و به همه‌ي اين سلام و صلوات‌ها پشت پا بزند. شما چنين شخصي را به من نشان بده و شهادت بده! لنگ ماند! خدا پدرش را بيامرزد كه جدل نكرد و گفت نمي‌توانم بگويم! گفتم مرد حسابي،‌ تو كه در ميان آنها كه مي‌شناسي حاضر نيستي دست روي يك نفر بگذاري چرا داري ما را فاسد مي‌كني و دعوت به فساد مي‌كني؟ شهید بهشتی نه خودش دست‌ كسي را مي‌بوسيد و نه اجازه مي‌داد كسي دستش را ببوسد و به فرزندانش و اين آقازاده‌هاي گرامي‌شان هم كه اينجا هستند توصيه كرده بودند كه شماها هم دست كسي را نبوسيد. او این گونه اظهارات را فساد‌آفرین می‌دانست.


بنابراين غير از آن عدد و رقم‌هاي نجومي كه از فساد مالی گفته مي‌شود نوع ديگري از فساد هم وجود دارد كه اتفاقاً خيلي خطرناك تر است، و متاسفانه کمتر دیده می شود و بهشتی در ادامه به آن روحانی طرفدار دستبوسی می گوید: «چرا داري ما را فاسد مي‌كني و دعوت به فساد مي‌كني؟ من هم كرم‌خورده مي‌شوم. او گفت ما به تو اميدها داشتيم. و من گفتم بيخود داشتيد. من خودم را بهتر از تو مي‌شناسم» و بعد از اينكه ايشان اين جريان را در سخنراني‌شان بازگو مي‌كنند يك نتيجه‌گيري مي‌كنند و مي‌گويند: «اي جامعه! اين جزء‌ اصول مسلماني است كه روي هيچ موجودي به عنوان موجود خرابي‌ناپذير حساب نكن.» خوب اين‌ها نتيجه دارد ديگر! مبناي شما بر اين باشد كه آدم‌ها در معرض خراب شدن هستند و بنابراين رفتارهاي شما رفتارهايي بايد باشد كه موجب تشويق به خرابي و فساد نباشد! و ادامه مي‌دهد: «شيعه هم كه در مسئله‌ي عصمت تكليف را روشن كرده است و مي‌گويد حدود بحث عصمت فقط در چارچوب معيني است. و سپس از ما پرسیده اند– اين مباحث مربوط به قبل از انقلاب است – آن وقت چرا روي هر فرد ديگري رفتاري بالاتر از رفتار در برابر معصوم داريد؟!» يعني ايشان مي‌گويد حالا حداقل تخفيف دهيد! و بزرگان را تاحد معصیت بالا ببرید و در حد رفتار با معصوم رفتار كنيد! بالاتر از معصوم ديگر چه توجيهي مي‌تواند داشته باشد؟!


«الذين يبلغون رسالات‌الله و يخشونه و لايخشون احداً الاالله» می گوید برای تبلیغ دین خدا، خشیت از غیر خدا را باید از دل بیرون کرد. ريشه‌ي عدم خشيت از غير خدا اين است كه شخص به اين حريت رسيده باشد و اين تعلقات را از درون خود بيرون ريخته باشد و آزاد باشد. اين حريت،‌ حريت خاص صنفي روحانیت است.


ریشه فساد


البته آیت الله بهشتی حريت‌هاي ديگري هم مثل حریت سیاسی داشت كسي كه در سال 54 در جمع دبيران تعليمات ديني که متن كتاب تعليمات ديني را ايشان نوشته برايشان توضيح مي‌دهد كه ما چه نوشته‌ايم و اين را چگونه بايد به دانش‌آموزان خودتان منتقل كنيد و به آنها توضيح دهيد چنين جسارتي را دارد كه اين بحث را مطرح مي‌كند كه «فساد از كجا آغاز مي‌شود؟» در آن رژيم فاسد بحث "ريشه‌ي فساد" را در کتاب درسی مطرح مي‌كند و به معلمان يك جمله را مي‌گويد و آن اين است كه «ماهي از سَر گنده گردد، ني ز دم»! همين یک جمله را می گوید تا آنان به باقي آن فكر كنند و مطالعه كنند كه فساد از كجا آغاز مي‌شود و فساد از دم ماهی نیست، بلکه از رأس و سر او آغاز می شود. و چگونه در تمام پیکره سريان و جريان پيدا مي‌كند.


اگر تبليغ اين شد كه خداوند در اين آيه فرموده است نتيجه‌ي آن هم معلوم است كه سلمان و ابوذر و مقداد تربيت مي‌شود و اما اگر آن تبليغي شد كه ما داريم آن هم باز نتيجه دارد منتها آيا مسلمان تربيت مي‌شود؟ متعهد تربيت مي‌شود؟ حرف اثر مي‌گذارد؟ آيا فايده‌اي دارد و به جايي مي‌رسد؟ اينجا هم شهيد بهشتي مطلبي دارد و آن اين است كه اگر ما درست عمل نكرديم و به حرف بسنده كرديم و تحت تأثير موقعيت و مقام خودمان براي مردم حرف زديم نتيجه‌ي آن نه تنها ايمان مردم نيست كه نتيجه‌ي آن كفر مردم است. اين حساب،‌ حساب دو دوتا چهارتاست.


تبلیغ ضد تبلیغ


بر این اساس شهید بهشتی اعتقاد داشت که روحانیت تاثیر گذار، روحانیتی است که در میدان عمل پیشگام است و با عمل و رفتار سازنده خود دیگران را به راه حق دعوت و تشویق می کند. در اندیشه بهشتی، تبلیغ دین یک جنبه اثباتی هم دارد و دعوت زبانی به دلیل آن که کم ترین تاثیر را در تحول ایمانی دیگران دارد، مصداق واقعی تبلیغ نیست، زیرا دین صرفا یک سلسله اطلاعات نظری نیست که هرکس ارائه کند از او پذیرفته شود، بلکه دین داری با پذیرش قلبی تحقق می یابد و کسی که با رفتارش نشان می دهد از باور برخوردار نیست، نمی تواند یک مبلّغ واقعی باشد.


معمولاً صنف و جماعت ما تلقي‌شان اين است كه تبليغ يعني استفاده از زبان و گفتار براي بيان دين. تبليغ غير گفتاري ما نمي‌شناسيم. همين است و عالم دين يعني كسي كه از همين زبان استفاده مي‌كند تا دين را به مردم برساند. ولی تفاوت اين بزرگوار با ديگران اين است كه معتقد بود تبليغ گفتاري و زباني كم اثرترين نوع تبليغ است. نازل‌ترين درجه‌ي تبليغ، تبليغ زباني است و اگر قرار باشد تبليغ مفيد و مؤثر بر عهده‌ي ما باشد بايد كار را از جاي ديگر شروع كرد. اول قدم اين است كه عالِم دين بايد نمونه‌ي عملي از حقيقت اسلام را در زندگي خود نشان دهد. اين تبليغ است. نه اينكه نبايد تبليغ زباني كرد اما صرفاً متمركز بر تبليغ زباني نبايد بود.


ايشان تحت عنوان «امر به معروف و نهي از منكر» در 10 جلسه مباحثی دارند كه خوشبختانه به چاپ رسيده است. در جلسه‌ي هشتم تحت عنوان دعوت عملي بحث مي‌كنند و اين موضوع بخصوص براي ما خيلي مهم است. اين سؤال كه امروز فراوان مطرح مي‌شود كه با وجود اين همه تبليغ، با وجود اين همه رسانه، با وجود اين همه تريبون، با وجود اين همه مبلغ و با وجود اين همه حرف و حرف و حرف! چرا ما در عرصه‌ي تبليغ موفقيت لازم را نداريم و راندمان كارمان پايين است، پاسخش را شهيد بهشتي داده است.


پاسخ شهيد بهشتي اين است كه ما انتظار بيش از حد از حرف داريم! درحالی که اين شيوه بيش از اين مفید نيست و برای تاثیرگذاری به روش ديگري بايد مراجعه كنيم. من از بحث امر به معروف ايشان براي شما مي‌خوانم: «من بايد با صراحت عرض كنم كه يكي از آفت‌هاي زندگي اجتماعي ما رواج بازار دعوت زباني و اخيراً قلمي است و كساد بازار دعوت عملي است.» حالا اين تازه مربوط به سال‌هاي پيش از انقلاب است كه ابزارهاي تبليغ زباني و گفتاري براي روحانيت بسيار كمتر بود تا امروز. ايشان در همان زمان هم تبليغ ما را تبليغ آفت‌زده مي‌دانست و مي‌گفت چقدر حرف تحويل مردم مي‌دهيد و چقدر انتظار حرف‌شنوي از حرف‌هاي خودمان را از مردم داريم؟! سپس اين روايت را مطرح مي‌كنند كه: «كونوا دعاه الناس الي انفسكم بغير السنتكم» (الکافی، ج2،ص77) كه امام صادق (ع) فرمودند كه دعوت بكنيد اما به غير زبان! حتي حضرت به اين قانع نشد كه بفرماييد به «زبان و عمل» دعوت كنيد و یا دعوت مطلق! فرمودند دعوت زباني را رها كنید و عمل به مردم نشان دهید. تنها اين کار مؤثر است. «بغير السنتكم.» بعد ايشان ادامه می دهد و مي‌فرمايند: «يك نتيجه‌گيري كنم كه اصلاً سعي بفرماييد قدري بازار دعوت‌هاي زباني و عملي كم‌رونق‌ شود.» اصلاً کم کردن فشار تبلیغی خودش يك تبليغ است. اين تبليغ‌هاي زباني ما! صبح و ظهر و شام در اين شبكه و آن شبكه، در اين تريبون و آن تريبون، در اينجا و در آنجا. اين خودش ضد تبليغ است! سعي بفرماييد اصلاً‌ شبكه‌ي تبليغ و دعوت در امت ما به شبكه‌ي تبليغ و دعوت عملي دعوت شود. بعد ايشان مي‌فرمايند كه براي سخنراني از من زياد دعوت مي‌شود كه من نمي‌پذيرم يا كم مي‌پذيرم، البته اشتغالاتم هم اجازه نمي‌دهد. يكي از دلايلي كه شايد تاكنون به دوستان مراجعه كننده نگفته‌ام ولي اينجا براي اطلاع همه مي‌گويم اين است كه من اصلاً‌ به اين مقدار دعوت زباني و قلمي معتقد نيستم. بله بايد تبليغ كرد؛ اما تبليغ با چه شيوه‌اي؟ بسياري از موارد هست كه اين تبليغات زباني ما چون در تضاد آشكار با رفتار و رويه‌هاي ما هست نه تنها تأثير تبليغ زباني را از بين مي‌برد بلكه به تأثير معكوس هم آن را تبديل مي‌كند و به ضرر است. كمي كمتر حرف بزنيم و كمتر حرف تحويل مردم دهيم و اجازه دهيم مردم حقيقت دين را در واقعيت زندگي ما و در تار و پود رفتار ما ببينند و تماشا كنند.


اين را تازه ايشان زماني مي‌فرمودند كه مسئوليت عمل و اجرا با ما نبود!‌ و ما غير از حرف زدن ابزار ديگري براي تبليغ و نشان دادن چهره واقعی دین نداشتيم. حال كه ديگر آن زمان گذشته و مسئوليت‌هاي ديگري بر عهده‌ي ما گذاشته شده است و بايد عمل ما مسئله را نشان دهد.


یکی از دغدغه های جدی بهشتی پس از انقلاب همین بود که عالمان دین با به دست گرفتن قدرت، آیا در آزمون عملی موفق و سربلند خواهند بود و آیا با رفتار های خود پایه های ایمان را در میان مردم تقویت خواهند کرد و یا خدای ناکرده با به عکس با رفتار ناشایسته خود باور های مردم به دین را متزلزل خواهند ساخت.


نگرانی از بازیگران دین فروش


در تاريخ 3/4/1360، يعني چهار روز به شهادت شهيد بهشتي باقي مانده است. كلاس درس مواضع ما تشكيل شده است. آخرين جلسه است، اما كسي نمي‌داند بهشتی در جلسه‌ي يازدهم از تدريس مواضع ما، عجيب مطلبي را مطرح مي‌كند. بحث درباره‌ي نبوت است و نقش انبياء. و شيفتگاني مانند ما در پاي درس استاد حضور پيدا كرديم. در بحث ويژگي‌هاي انبياء، ويژگي سوم مي‌گويد انبياء در عمل اصالت رسالت‌شان را به انسان‌ها نشان مي‌دهند و با عمل در انسان‌ها ايمان و باور به وجود مي‌آورند و بعد سراغ «آفت براي انقلاب» می رود ومی گوید: «طرز عمل مدعيان دينداري و راه خدا در طول تاريخ يكي از زمينه‌هاي پيدايش تفكرات ويرانگر ماكياول بوده است.» آیا ما با عمل خودمان الحاد را تبليغ و ترويج كرده ايم يا مبلغان اسلام هستیم؟ بهشتي مي‌گويد نه ممكن است مبلغ الحاد هم باشيد، در دعوت به اسلام، اما در عمل تشويق به الحاد! و ايشان اين‌طور مي‌فرمايد: «ماكياول وقتي به روحانيان بي‌ايمان يا سست‌ايمان بي‌عمل يا سست‌عمل كليسا برخورد مي‌كرده در اين انديشه مي‌رفته است كه نكند دين براي اين‌ها دكّان باشد!» در حقیقت این تردید و اين سوال را خود ارباب كليسا به ذهن‌ها القاء كردند و يكي از آن افرادي كه اين سوال براي او پيدا شد ماكياول است. سوال و شك و ترديد را آنها به وجود آوردند. اين شك و ترديدهايي كه در كتاب‌هاي فلسفي است اين‌ها نمي‌تواند ايمان مردم را متزلزل كند. آنچه ايمان مردم را مي‌شكند آن عمل‌هاي ضد تبليغ است يعني همان كه امام خميني (ره) فرمودند كه يك كسي آمده بود پيش يكي از علما و فرموده بود آقا! اگر پشت كتاب چيز ديگري نوشته‌اند به ما بگوييد!‌ (ر.ک: صحیفه امام، ج18، ص15) يعني عمل شما نشان مي‌دهد كه پشت كتاب حرف‌هاي ديگري است كه شما براي خودتان آنها را استفاده مي‌كنيد. آن وقت بهشتی مي‌فرمايد: «ماكياول وقتي به روحانيون بي‌ايمان يا سست‌ايمانِ بي‌عمل يا سست‌عمل كليسا برخورد مي‌كرده در اين انديشه مي‌شده است كه نكند دين براي اينها دكان باشد. اگر انسان به صد نمونه‌ي گوناگون از اين عالمان دروغين برخورد كند و يك نمونه‌ي صدق و درستي هم پيدا نكند طبيعي است كه به ذهنش مي‌آيد كه نكند اين هم دكاني است و ما را فريب مي‌دهند. اين يك امر طبيعي است. به نظر من پيدايش تفكرات الحادي در ماكياول بازتاب طبيعي بازيگران كليساست.»


خوب آيا ايشان اين مطالب را آن روز به عنوان بيان تاريخ براي ما مي‌گفتند؟ خير! در ادامه یک احساس خطر و نگرانی وجود داشت، لذا بعد اضافه كردند: آفت اين انقلاب اسلامي اين است كه دچار بازيگراني باشد كه اسلام و انقلاب و هر چيزي را دكان بدانند. دكان قدرت، دكان ثروت،‌ دكان شهرت و دكان رياست! آري، شهيد بهشتي يك روحاني آزاده بود. من در اینجا پنج عنوان از آثار ايشان را فقط آوردم و از هركدام هم فقط يك جمله انتخاب كردم. اي كاش فرصتي بود تا همه‌ي آثار ايشان را مي‌آوردم و نشان مي‌دادم كه دغدغه‌ي اول بهشتي قبل و بعد از انقلاب چيست؟ و حالا شما ملاحظه بفرماييد و قضاوت بفرماييد آيا خط بهشتي در غربت هست يا نيست و آيا نگراني‌هايي كه او براي آينده احساس مي‌كرد جاي نگراني داشت يا نداشت؟ و امروز اندیشه و تفکر بهشتی در میان ما از چه قدر و منزلتی برخوردار است؟


امروز چقدر جاي بهشتي در ميان ما خالي است. خداوند او را با شهداي صدر اسلام، با پيغمبر اكرم،‌ با اميرالمؤمنين،‌ با اباعبدالله الحسين(ع) محشور بفرمايد و توفيق ادامه‌ي اين راه را به همه‌‌ي ما كرامت بفرمايد. توفيق وفاداري بر اين عهد و پيمان را كه با او و شهداي ديگر بسته‌ايم بيش از گذشته نصيب همه‌ي ما بگرداند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .


 

 

کد خبر: 139453303799
1394/5/3

Share

بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن