حضرت آیت الله جوادی آملی: يک انسان ميتواند در سلوک نظري آزادانديش باشد و در سلوک عملي به طور آزاد و مانند آن گرايش داشته باشد؛ اين «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّة» همين است
موضوع: اخبار
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از اسرا نیوز؛
سلوک الهی نام ویژه برنامه تلویزیونی است که در شبهای ماه مبارک رمضان، از شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی، پخش می گردد که متن و صوت کامل این جلسات اخلاقی و معرفتی تقدیم می گردد. همچنین با توجه به درخواست های مکرر کاربران گرامی و علاقمند و با توجه به بازپخش برنامه سلوک الهی سال 1392 و 1393 از ابتدای رمضال امسال، این جلسات نیز از بخش در محضر استاد دسترس کاربران می باشد.
سلوک الهی جلسه دهم ، رمضان 1436
دانلود صوت جلسه
عدم دلبستگی و زهد از خصوصيات سالک الهی
آزاد انديشی و گرايش آزاد، از خصوصيات سالک الهی
سکوتِ محض در برابر پروردگار از خصوصيات ديگر سالک الهی
حضرت آدم و ادبِ سکوتِ محض او در محضر الهی
جهل و جهالت زدايي از خصوصيات ديگر سالک الهی
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله»!
سلوک الهي همانطوري که مباحث آن گذشت، به دو بخش نظر و عمل تقسيم ميشود که هرکدام از اينها مراتبي دارد؛ اگر اين سلوک الهي بخواهد به صورت فنّي تبيين و تدريس شود، چارهاي جز تبيين سلوک نظري نيست و استدلال هم هميشه با قضايا و قياس همراه است، قضايا و قياس هم با موضوع و محمول و «حَمْل» مرتبط هستند، «حَمْل» آن وحدت «عليٰ کثرةٍ» است. تاکنون پنج قِسم «حَمْل» تبيين شد؛ «حَملِ اوّليِ ذاتي»، «حَملِ شايعِ صناعي»، «حَملِ حقيقت و رقيقت»، «حَملِ مرآة و ذيالمرآة»، «حَمل ظِل و ذيظِل»، البته ممکن است از اين دقيقتر هم کشف شود.
کسي که اهل سلوک است و اين راه را طي کرده است، اولياي الهي و اهل بيت عصمت و طهارت هستند.
عدم دلبستگی و زهد از خصوصيات سالک الهی
اوّلين شرط آن زهد است که در دعاي ندبه و مانند آن آمده است: «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّة»،[1] بيميلي و بيرغبتي اوّلين شرط است، نه اينکه انسان ترک کند ولي علاقهمند باشد؛ ترک علاقه و ترک تعلّق مهم است، آنکه گفت:
غلام همّت آنم که زير چرخ کبود ٭٭٭ ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست[2]
آزاد انديشی و گرايش آزاد، از خصوصيات سالک الهی
از اين مرحله بالاتر آن است که «ز هرچه رنگ تعيّن پذيرد آزاد است». اگر هر چه متعيّن بود و اين شخص به آن دل نبست، يعني رهايي مطلق شد، ميشود آزاد! يک انسان ميتواند در سلوک نظري آزادانديش باشد و در سلوک عملي به طور آزاد و مانند آن گرايش داشته باشد؛ اين «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّة» همين است و اينکه گفته شد «صَمْت»[3] و سکوت از شرايط است، يک بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) رسيده است که «لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ کَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْل»؛[4] همانطوري که گفتار جاهلانه نارواست، سکوت از حکمت و نصيحت و بهجا هم نارواست؛ اين در مراحل ابتدايي است.
سکوتِ محض در برابر پروردگار از خصوصيات ديگر سالک الهی
امّا وقتي به مقام والا بار يافت، جز «صَمْت» و سکوتِ محض هيچ چيزي کارآمد نيست؛ انسان نه با خود مجاز است سخن بگويد و نه با غير خود! چون در آن مرحله نه خود را ميبيند و نه غير خدا را!
حضرت آدم و ادبِ سکوتِ محض او در محضر الهی
بنگيريد و ببينيد که در کلاس درس خليفه اول چه حادثهاي اتفاق افتاد و رخ داد. وجود مبارک آدم که الگوي مقام خلافت است، شخصِ آدم خليفه نبود، بلکه مقام آدميّت «خليفةالله» است که امروز وجود مبارک وليّ عصر(ارواحنا فداه) صاحب اين مقام است؛ اين مقام خلافت که مقام آدميّت و مقام انسانيّت است، چه ادبي داشت وجود مبارک آدم در مَشهد و محضر پروردگار هيچ حرف نزد! نه سؤال کرد، نه درخواستي داشت، نه استفهامي داشت و نه عرض کرد که معناي فلان اسم چيست؛ او فقط سکوت و «صَمْت» محض بود ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾،[5] اين ادبِ شاگرد در محضر استاد است! اگر کسي سلوک الهي دارد، در پيشگاه الهي چنين است! اين همه حقايق عالم و اسماي حُسناي الهي را همين اسماي حُسنايي که در دعاي کميل[6] در دعاهاي ديگر[7] آمده است که «مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَيْء» را او به انسان کامل ياد داد؛ امّا او هيچ سؤال نکرد و هيچ حرف نزد که فلان اسم يعني چه؟ چرا فلان اسم مقدّم است؟ چرا آن يکي عظيم است و ديگري أعظم؟ اين سلوک الهي در آغاز قرآن به اين صورت برآمده است؛ جهان از سلوک الهي شروع شد و به سلوک الهي ختم ميشود، پس اوّلين شرط «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّة» است.
جهل و جهالت زدايي از خصوصيات ديگر سالک الهی
انسان در اين مرحله تا حدودي روشن ميشود و اگر نور است حتماً بايد تاريکي را بزدايد، ممکن نيست که کسي بگويد من عالِم هستم، «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»؛[8] ولي نه جهل علمي جامعه را بزدايد و نه جهالت عملي عدّهاي را غبارروبي کند؛ اگر نور است، خاصيّت نور آن است که تيرگي را بزدايد و تاريکي را از بين ببرد. مستحضريد که قرآن کريم از اين ستارههاي روشن و مصابيح سپهري چنين ياد ميکند: ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾،[9] اگر شخصي ستاره شد و شخصي روشن شد حتماً بايد رَجم شيطاني داشته باشد؛ ستاره باشد و بيرَجم باشد بيکار است و اين ستاره نيست ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾. اگر عالِم باشد و جَهلزدايي نکند، يک؛ جهالتروبي نکند، دو؛ اين علم نيست، اين مفهوم است و اين نور نيست. اگر «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»، خاصيّت ستاره آن است که روشن کند، يک؛ جلوي شيطنت شياطين را بگيرد، دو. از مصابيح آسماني و از اين فروغ ستارههاي سپهري قرآن کريم به عنوان تير ياد ميکند: ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾. بنابراين سالک الهي در درجه اول بايد با زهد حرکت کند، بعد به مرحلهاي هم که رسيده است «لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ» بايد جهان را روشن کند که هم جهل علمي يک عدّه را از بين ببرد و آنها را با خود همراه کند، هم جهالت عملي جامعه را بزدايد و آنها را با خود همراه کند، چون معناي ﴿وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقاً﴾[10] آن است که هم راه را نشان ميدهد و هم رفقاي خود را تأييد ميکند تا اين راه را به بهترين وجه طي کنند. وقتي سالک الهي خليفه شد، بايد در محضر ذات اقدس الهي اين چيزها را ياد بگيرد، البته در حوزه و دانشگاه رفتن وظيفه همه ماست که علوم را از همينجاها ياد بگيريم، لکن آنکه معلّم حقيقي است فرمود: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ﴾،[11] آن در درون و نهان و نهانخانه ما با ما سخن ميگويد که ما هم در برابر او بايد ساکت باشيم، چون خليفه آن است که در پيشگاه «مستخلفعنه» حرف نزند، او ميداند که چقدر عطا کند و به چه کسي عطا کند ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ﴾،[12] فرمود: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ﴾،[13] فرمود: ﴿اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما يُحْييکُمْ﴾.[14] ما خليفهٴ خداييم و ميتوانيم باشيم! اگر خليفه خداييم و ميتوانيم باشيم، اوّلين قدم خلافت اين است که در برابر خدا ساکتِ محض باشيم! اين دعاهايي که دارد «عُبَيْدُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِينُکَ بِفِنَائِکَ فَقِيرُکَ بِفِنَائِکَ سَائِلُکَ بِفِنَائِک»[15] يعني همين! اين ﴿لا يَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً﴾[16] يعني همين! در برابر خدا سخن گفتن و در حضور ذات اقدس الهي سخن گفتن روا نيست، اگر کسي به مقام خلافت رسيد بايد کار آدم را انجام بدهد، البته آن وجود مبارک در قلّه است، ميليونها مرتبه از ماها بالاتر است و ما در دامنه اين هستيم، ولي اين راه باز است!
خلافت آن است که کسي در حضور «مستخلفعنه» سخن نگويد. مگر او عليم نيست؟ مگر او حکيم نيست؟ مگر او جميع اسرار و حِکم را بيش از همه و پيش از همه نميداند؟ مگر نفرمود: ﴿أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾؟![17] بنابراين در برابر ذات اقدس الهي جز تسليم چيز ديگري نيست، حتي سؤال کردن هم روا نيست; البته خودش اجازه سؤال ميدهد و به اذن او انسان سؤال ميکند؛ اين سؤال، سؤال ابتدايي نيست، اين پاسخ است نه سؤال، چون او از ما خواست سؤال کنيم که ما هم پاسخ ميدهيم و ميگوييم چشم! سؤال آن است که ابتدايي باشد و اگر بنده به مقام سلوک الهي بار يافت، هرگز ابتدائاً چيزي از خدا نميخواهد.
اميدواريم اين جلساتي که گفته شد اولاً در گوينده اثر کند، ثانياً در مخاطبان بزرگ و بزرگوار بياثر نباشد، ثالثاً خداوند از تهيهکنندگان اين برنامهها به «أحسن وجه» بپذيرد، رابعاً از رسانهها و رسانندههاي اين برنامه، خداي سبحان به «أحسن وجه» قبول بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما!
اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندي محافظت بفرما!
روح مطهر امام و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطر تکفيري و سلفي و داعشي را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
جوانان مملکت را مشمول دعاي وليّ عصر(ارواحنا فداه) قرار بده!
در دنيا وآخرت بين ما و قرآن و عترت جدايي نينداز!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص504.
[2]. ديوان حافظ، غزل37.
.[3]لغتنامه دهخدا، صمت: [ص َ] خاموش بودن.
[4]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت182.
[5]. سوره بقره, آيه31.
[6]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج3، ص332؛ «وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْکانَ کُلِ شَيْء».
[7]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص188؛ «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْکانَ کُلِّ شَيْء».
.[8]مصباح الشريعة، ص16؛ بحارالانوار، ج65، ص236.
[9]. سوره ملک, آيه5.
[10]. سوره نساء, آيه69.
[11]. سوره بقره, آيه282.
[12]. سوره رعد, آيه26.
[13]. سوره بقره, آيه282.
[14]. سوره انفال, آيه24.
.[15] الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص143.
[16]. سوره فرقان, آيه3.
[17]. سوره ملک, آيه14.