حضرت آیت الله جوادی آملی: مهمترين سرمايهٴ اين سلوک الهي، محبّت است. درست است که گاهي گفته ميشود برخي براي هراس از دوزخ يا شوق به بهشت عبادت ميکنند، ولي دلمايه آنها محبّت است؛ منتها محبوبها فرق ميکند، کار به دست محبّت است....
موضوع: اخبار
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
سلوک الهی نام ویژه برنامه تلویزیونی است که در شبهای ماه مبارک رمضان، از شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی، پخش می گردد که متن و صوت کامل این جلسات اخلاقی و معرفتی تقدیم می گردد. همچنین با توجه به درخواست های مکرر کاربران گرامی و علاقمند و با توجه به بازپخش برنامه سلوک الهی سال 1392 و 1393 از ابتدای رمضال امسال، این جلسات نیز از بخش در محضر استادقابل دسترس کاربران می باشد.
سلوک الهی: جلسه سوم، رمضان 1436
دانلود صوت جلسات
چگونگی جمع بين ناز و نياز در سلوک الهی
محبت، مهمترين سرمايه در سير الی الله
اداره امور عالم بر مدار محبت
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله»!
چگونگی جمع بين ناز و نياز در سلوک الهی
انسان گاهي از نياز خسته ميشود، به ما گفتند راه باز است و اينطور نيست که اين راه ملالآور باشد، بلکه راه طربناک و نشاطآوری است، راه سرور است، راه فشار نيست، سلوک الهي راه محبّت است. به ما گفتند تا آنجا که نياز به حال تو سازگار است، اهل نياز باش و آنجا که بَنا شد ناز کني، آنجا هم ميدان وسيع براي ناز هست؛ هم اهل نياز باش و ناله کن: «زَفَرَاتِ الدُّمُوع»، يعني اشکهاي سوزان داشته باش و هم اهل نشاط باش و ناز بکن. اين دعاي نوراني وجود مبارک وليّ عصر(سلام الله عليه) که به عنوان دعاي «افتتاح» از آن حضرت نقل شده است، در آن هم دستور نياز به ما دادند و هم دستور ناز. گاهي انسان خسته ميشود و بايد ناز کند؛ در همين دعاي افتتاح آمده است که خدايا! «مُدِلًّا عَلَيْکَ»؛[1] ميخواهم با تو دَلال، غَنج و ناز کنم، با تو حرف بزنم و گاهي از تو گِله کنم، گِله تو را به حضور تو ببرم و جاي ديگر نبرم؛ اينکه گفتند: «وَ أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِک»[2] اين است. گفتند وقتي بچه گريه ميکند و گاهي مادر او را تنبيه ميکند، اين مکتب است، اين مدرسه است! ببينيد که اين بچه از مادر کتک ميخورد و به دامن مادر پناهنده ميشود، چون غير از مادر کسي را نميشناسد. گفتند همين را سالکان الهي دارند و ميگويند: «وَ أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِک»؛ اگر تو قهر کردي، هيچ راهي ندارم جز پناهنده شدن به مِهر تو! «وَ أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِک»؛ تا ميرسد به جايي که «وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْک». به هر تقدير در دعاي «افتتاح» آمده است که من اهل اِدلال هستم؛ اِدلال غير از دلالت است، اين از دَلال، غَنج و ناز است.
در مناجات «شعبانيه» که قبل از ماه مبارک رمضان مطرح شده بود، آنجا هم مسئله نياز مطرح بود و هم مسئله ناز؛ در مناجات ائمه(عليهم السلام) که سيره خاصّ آن ذوات قدسي(سلام الله عليهم) است، اين است که در مناجات شعبانيه جاي ناز هم هست؛ به خدا عرض ميکنند که «الهِي انْ اخَذْتَنِي بِجُرْمِي اخَذْتُکَ بِعَفْوِک»؛[3] خدايا! اگر مرا مؤاخذه کني و به من بگويي چرا گناه کردي؟ من هم مؤاخذه ميکنم و ميگويم تو چرا نبخشيدي؟! اين براي هر سالکي نيست، آن سالکِ سلوک الهي است که به مقام قُرب بار يافت و محبوب خدا شد و خدا هم زبان او شد: «لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ»،[4] آنگاه اين زبان الهي است که ناز ميکند، نه زبان خود بنده و اين در مدار محبّت و محور دوستي است که ـ انشاءالله ـ در بعضي از جلسات آينده بازگو خواهد شد. بنابراين کسي خسته شد و بخواهد ناز کند، جايي هست به نام بوستان ناز، اگر کسي حالتي دارد و بخواهد نياز بورزد، آنجا هم بوستاني است به نام نياز که اين نياز و ناز را با هم جمع کردند تا سالک بتواند اين راه را به آساني و به سرعت طي کند و سريع بشود. اينکه گفتند خدا «سَرِيعَ الرِّضَا»[5] است؛ يعني شما هم «سَرِيعُ الحَرکة» باشيد تا به «سَرِيعَ الرِّضَا» برسيد.
به هر تقدير ذات اقدس الهي، مشيئت او طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه متن حکمت است و با هيچ وسيلهاي نميشود مسير مشيئت الهي را عوض کرد که کاري بر خلاف حکمت کند: «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل»،[6] چون مشيئت او برابر حکمت است و حکمت او تغييرناپذير است، بنابراين يک سالک الهي همه شئون خود را به مشيئت تخلّفناپذير ذات اقدس الهي واگذار ميکند.
محبت، مهمترين سرمايه در سير الی الله
مطلب ديگر آن است که مهمترين سرمايهٴ اين سلوک الهي، محبّت است. درست است که گاهي گفته ميشود برخي براي هراس از دوزخ يا شوق به بهشت عبادت ميکنند،[7] ولي دلمايه آنها محبّت است؛ منتها محبوبها فرق ميکند، کار به دست محبّت است. آن کسی که «خَوْفاً مِنَ النَّار» عبادت ميکند علاقهمند به نجات است، علاقهمند به سلامت است و علاقهمند به حيات است، چون به حيات خود علاقهمند است از دوزخ ميترسد، چون به رفاه خود علاقهمند است از آتش ميهراسد، چون به آسايش خود دلبسته است از ناآرامي دلگسسته است. درست است که عدّهاي «خَوْفاً مِنَ النَّار» عبادت ميکنند، ولي بازگشت آن به محبّت است، چه اينکه آنها که «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» عبادت ميکنند، براي اينکه دوستار آسايش و آرامش هستند، چه اينکه آنها که ﴿حُبّاً لِلَّهِ﴾[8] عبادت ميکنند مشخص است، پس تمام کار بر اساس محبت است و اينکه گفته ميشود: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ»[9] بر اساس همين جهت است. «خوف» اصل نيست، «خوف» طريق است و مبدأ نيست، چون انسان علاقه به حيات و سلامت خود دارد از آتش ميهراسد، نه اينکه هراس از آتش اصل باشد.
اداره امور عالم بر مدار محبت
بنابراين آنچه جهان را ميگرداند محبّت است و اين حرکت حبّي در همه موارد هست و ذات اقدس الهي هم در مقام فعل و نه در مقام ذات، با محبّت اين کار را انجام ميدهد؛ وقتي با محبّت اين کار را انجام داد، مجاري ادراک محبوب خود خواهد شد و اگر مجاري ادراک محبوب خود شد، آنگاه آن محبوب گاهي نياز دارد و گاهي ناز که هر دو به زبان الهي است: «لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ»، در اين حال اين سالک الهي وقتي به اين مقام قُرب بار يافت، ميبيند که از خود هيچ چيزي ندارد: ﴿وَ لا يَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً﴾[10] مالک چيزي نيست، چون وقتي بفهمد که مالک چيزي نيست، وارد وادي حيرت ميشود که اگر ذات اقدس الهي توفيق داد در مسئله حيرت و سخن بعدي خواهيم داشت که حيرت يعني چه؟ سالک الهي وارد حيرت ميشود، کدام مرحله مقام حيرت است؟ شما در آن جريان سيمرغ عطّار شايد مقام حيرت و اينها را يا کمتر ببينيد يا نبينيد، امّا در کتابهاي اهل معرفت که سلوک الهي را طرح ميکنند، اين حيرت را بازگو ميکند که اگر کسي واقعاً افتاد در مسير سلوک الهي، گاهي حالت حيرت به او دست ميدهد، متحيّر است و چيزي براي او نميماند، آنگاه جز «صَمْت» چيز ديگري نيست و فقط ساکت است تا ببيند با او چه ميکنند، تا ببيند چه چيزي ميشنود و چه چيزي ميبيند؛ حيرت به اين معناست که اسراري را بخواهد ببيند و نتواند توجيه کند. بنابراين تا آنجا که منطقه نياز يا ناز است اين شخص حرکت ميکند و تمام کارها را هم با مشيئت پروردگاري عقال کرده است، بعد کمکم وارد حيرت ميشود، البته اين حيرت مستدام نيست و گاهي از حيرت درميآيد؛ امّا توضيح مرحله حيرت ـ انشاءالله ـ در نوبت بعد است.
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. تهذيب الاحکام, ج3, ص109.
[2]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص324.
[3]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج3، ص297.
[4]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص352؛ «إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِی يَبْطِشُ بِهَا...».
[5]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.
[6]. الصحيفة السجادية، دعای13.
[7]. علل الشرائع، ج1، ص57.
[8]. سوره بقره، آيه165.
[9]. الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج8، ص80.
[10]. سوره فرقان، آيه3.