بازدید این صفحه: 4968 تاریخ انتشار: 1393/9/24 ساعت: 01:15:52
مرحمت، رسالت اصلی اسلام و فتح مکه، نمونه اخلاق پیامبر است / آیت الله یوسفی غروی
استاد حوزه علمیه قم و کارشناس تاریخ اسلام با بیان اینکه مشورت از تاکیدات قرآن کریم به پیامبر اسلام است گفت: فتح مکه را می توان یکی از نمونه های اخلاق...
موضوع: اندیشه نویسنده: آیت الله غروی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
استاد حوزه علمیه قم و کارشناس تاریخ اسلام با بیان اینکه مشورت از تاکیدات قرآن کریم به پیامبر اسلام است گفت: فتح مکه را می توان یکی از نمونه های اخلاق عملی پیامبر دانست که مظهر عطف و گذشت پیامبر بود.
آیت الله محمد هادی یوسفی غروی در گفت و گو با خبرنگار شفقنا اظهار کرد: آیه مربوط به شوری در قرآن کریم دو نوع عام و خاص است؛ شورای عام به معنای مشورت بین کل مسلمین است «وَ اَمرُهُم شُوری بَینَهُم» یعنی هفت ویژگی از خصایص اخلاقی و عملی مسلمانان را در این آیات آورده است که از جمله آن ها این است که امر حکومت داری مسلمانان به صورت شورایی برگزار می شود که این مربوط به مشورت عام است اما آیات مشورت خاص خطاب به پیامبر(ص) است و مخاطب این آیات پیامبر است «ولو كنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ» "اگر شما ناپاک سخن می گفتید و در سخن گفتن خشن و درشت بودید مردم از اطراف شما پراکنده می شدند شما همچنان سیره عطف، لطف و مرحمت را نسبت به مسلمانان داشته باشید و از آنها گذشت کنید و با آنها در پیشامدها مشورت کنید و البته هرگاه که تصمیم گرفتی توکل بر خدا کن" این آیات در سوره آل عمران بعد از واقعه احد آمده است و در واقع جواب چالشی است که از سوی برخی از مسلمانان ضعیف الایمان نسبت به مسلمانان مطرح شد.
او با بیان اینکه قرآن بین اسلام و ایمان آوردن تفاوت قایل است گفت: استفاده از لفظ "ضعیف الایمان" به این دلیل است که هر مسلمانی اگر از مرحله اسلام به مرحله ایمان و باور قلبی رسیده باشد دیگر بر پیامبر اشکال نمی گیرد بلکه او را الگو و اسوه خود می داند چون از سوی خدا به پیامبر ایمان دارد، یعنی او را صرفا پیغام آور از سوی خدا می داند بنابراین رفتار، گفتار و کردار پیامبر را ملاک اصلی عمل صحیح می داند پس افکار خود را بر اساس افکار، رفتار و گفتار پیامبر تعدیل می کند نه اینکه این بار هم با فکر و نظر قاصر خود بخواهد بر پیامبر اشکال وارد کند. اما مسلمانانی که هنوز از مرحله اسلام به ایمان نرسیدند اینگونه عمل نمی کنند همانطور که در قرآن خطاب به اعراب می گوید« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا" اعراب یعنی عرب های بیابانگرد می گویند که ما ایمان داریم به آنها بگو، نگویید ما ایمان داریم بلکه بگویید ما مسلمان هستیم» و بعد در جواب پرسش ضمنی که گفتند مگر فرقی بین اسلام و ایمان است می فرماید« وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ» بعد از اسلام هنوز ایمان وارد دل های شما نشده است» پس با همین جمله می فهمیم که قرآن کریم فاصله ای را بین ایمان و اسلام قایل است و اسلام را مرحله اول، یعنی تسلیم شدن در برابر دین خدا می داند که شخص دست هایش را به معنای تسلیم در برابر خدا برمی دارد و شهادتین می گوید و خود را در جرگه مسلمانان قرار می دهد که علی الظاهر عوامل اسلام را پذیرفته و به کار می بندد و مرحله بعد این است که این ایمان و باور وارد دل شخص شود و دل او با باور معانی اسلام آرام گیرد.
او بیان کرد: پیامبر در آغاز جنگ احد به یاران خود گفت « قریش مکه رو به مدینه آوردند و قاصد جنگ با مسلمانان اهل مدینه هستند شما چه می گویید؟ ما در مدینه بمانیم و از داخل شهر دفاع کنیم یا اینکه از شهر مدینه به بیرون برویم و با آنها بیرون مدینه به جنگ و ستیز بپردازیم؟ در آن میان جوانان بیشتر مایل به بیرون رفتن و جنگ در خارج از مدینه بودند و همچنان به همراه آنها منافقین و ضعیف الایمان هایی همچون عبدالله بن ابی بن سلول که در راس منافقین معرفی شده است به همراه عده ای دیگر مایل به جنگ خارج از مدینه بودند و از اینکه در داخل مدینه بمانند و از مدینه دفاع کنند استنکاف می کردند درحالی که پیامبر تمایل به این داشت که در مدینه بمانند و در داخل شهر دفاع کنند و معتقد بود حالا که قضیه صورت هجوم از سوی مشرکین قریش مکه و دفاع از سوی مسلمانان را گرفته کاملا صورت دفاعی و تدافعی پیدا کنند و حتی در حد آماده شدن برای جنگ، از شهر بیرون نروند ولی غلبه کمیتی جوانان به همراه ضعیف الایمان ها تصمیم را برعکس کرد چون پیامبر به نیروی جوانان نیاز داشت و با نیروی جوانان می خواست در برابر مشرکین قریش مکه بایستد و دفاع کند و لذا پیامبر تسلیم نظر آنها شد و وارد خانه شد تا لباس رزم بر تن کند که خود بر تن کردن لباس رزم نشانه این بود که پیامبر هم تسلیم نظر اکثریت است اما در این میان افراد مسن و با تجربه به جوانان گله کردند که مگر ندیدید پیامبر اظهار تمایل به ماندن در داخل مدینه داشت پس چرا شما با اکثریت خود بر پیامبر فشار آوردید که تسلیم نظر اکثریت شما شود و بخواهد به رغم عدم تمایل، لباس رزم بپوشد.
این استاد تاریخ ادامه داد: در این میان تا پیامبر از خانه بیرون بیاید عده ای اظهار پشیمانی کردند ولی پیامبر ماموریت یافته بود که بر اساس این نظر عمل کند پس خطاب به آنها فرمود لا ینبغی لنبی حرب « برای پیامبری که آماده رزم شده سزاوار نیست پس از آنکه لباس رزم پوشیده مجددا آن را از تن خود بیرون کند». این جمله پیامبر به تعبیر معروف، کلمه فصل یعنی حرف آخر بود و از نظر تحلیل هم حق با همین موضع گیری پیامبر است زیرا اگر پیامبر مجددا می پذیرفت که از نظر خود بازگردد و لباس رزم را از تن بیرون کند این کار، نظر پذیری پیامبر را به صورت وهن و سست در برابر دیگران نشان می داد، همانطور که برخی منافقان می گفتند «و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم" پیامبر "گوش" است یعنی به سخنان دیگران گوش فرا می دهد اما قرآن به آنها پاسخ می دهد که «همین حالت پیامبر به خیر و صلاح شماست».
یوسفی غروی جنگ احد را یکی از نمونه های نافرمانی مسلمانان از پیامبر دانست و گفت: در این جنگ پیامبر 50 تن از تیراندازان ماهر را جلوی دره ای که پشت مسلمانان بود گمارد، چراکه سمت چپ مسلمانان کوه احد قرار داشت و آنها توجه به شکاف پشت خود نداشتند. اگر دشمن از پشت کوه حرکت می کردند و می خواستند از پشت مسلمانان نفوذ کند، مسلمانان در حال کارزار نمی توانستند حرکت مشرکین را ببینند پس پیامبر به آنها توصیه کرده بود که اگر دیدید مسلمانان مشرکین را تا مکه دنبال کردند از جای خود حرکت نکنید و اگر دیدید ما، مشرکین را حتی تا مکه هم راندیم شما از جای خود تکان نخورید البته این یک فرض تاکیدی بود نه اینکه یک کار معقولی باشد. خالدبن ولید و عکرمه فرزند ابوجهل هر کدام به همراه دویست نفر از پشت کوه احد، پشت مسلمانان رفتند اما 50 تیرانداز با تمام تاکیدات پیامبر وقتی دیدند مسلمان ها به دنبال مشرکین رفتند و به خیمه های آنها رسیده اموالشان را به غنیمت بردند با این باور که دیگر زمینه تاکید پیامبر تمام شده است محل خود را ترک کردند و گفتند "تاکید پیامبر بر این بود که در میان کارزار جای خود را رها نکنیم حالا که جنگ سرانجام یافته است و دیگر معنا ندارد اینجا بمانیم" و توصیه های فرمانده شان در آنها تاثیر نکرد و یکی یکی از کوه پایین آمدند تا جایی که از 50 نفر فقط ده نفر در اطراف کوه باقی ماندند.
استاد حوزه علمیه قم اظهار کرد: اگر بخواهیم نسبت سنجی کنیم یعنی درصد طاعت و معصیت اصحاب از پیامبر را نمونه بگیریم می بینیم که 80 درصد از پیامبر مخالفت کردند و فقط 20 درصد در اطاعت ماندند و این موجب شد خالدبن ولید و عکرمه با 400 نیرو تنها در برابر ده نفر تیرانداز قرار بگیرند و از پشت مسلمانان سربرآوردند و پرچم ها را برافراشتند و مشرکین با یک نگاه دیدند که پرچمشان از پشت مسلمانان برافراشته شده است. زمانی که این وضعیت پیش آمد افرادی که مخالف خارج شدن از مدینه بودند شیر شدند و اعتراض کردند که نظر اولیه پیامبر این بود که در مدینه به حالت دفاع کامل بمانیم اما اکثریت جوانان نظر پیامبر را تغییر دادند پس آیه ای در مقام جواب بر آنها برآمد که «شما اگر می خواستید جواب جوان ها را بدهید لازم بود مقداری به جای موافقت اظهار مخالفت آن هم احیانا در حد اظهار کراهت و خشونت و کلمات درشت و خشن را داشته باشید اما آنها از اطراف شما پراکنده می شدند البته آنها اشتباه کردند و شما آنها را عفو کنید و باز اگر موضوع مشابهی پیش آمد به بهانه اینکه اینبار مشورت سر از چه نتایج غم باری برآورد دیگر مشورت را با آنها ترک نکن مصلحت مشورت آنقدر بالاست که حتی اگر احیانا نتایج ناشایستی داشت معذالک باز هم به لحاظ نتایج بهتر و برتر جا دارد که با مسلمانان مشورت کنی.
یوسفی غروی با بیان اینکه خداوند در قرآن، پیامبر را نسبت به مشورت مورد تاکید قرار داده است افزود: بر اساس تاکید پروردگار مبنی بر مشورت، پیامبر بعد از گذشت دو سال از جنگ احد، در جنگ خندق هم با مسلمانان مشورت کرد با این تفاوت که جنگ خندق برای اصل بیرون رفتن از مدینه و جنگیدن خارج از شهر نبود چون پیامبر بنا را بر این گذاشت که در جنگ ها باید از مدینه بیرون برود پس مشورت اینبار برای کیفیت دفاع بود که در این مورد سلمان فارسی تجربه ایرانی خودش را عرضه کرد که ما در جنگ هایی که عدد دشمن از ما بیشتر بود دور خودمان حصار "کنده" حفر می کردیم و این کلمه کنده به عربی تبدیل به خندق شد که خندق همان کلمه کنده فارسی است. پس جبرییل بر پیامبر نازل شد و مشورت سلمان فارسی را از سوی پروردگار مورد تصویب قرار داد.
این استاد حوزه، فتح مکه را از دیگر نمونه های اخلاق عملی پیامبر دانست و گفت: فتح مکه مظهر عطف پیامبر بود که عملی شد. مسلمانان مخصوصا انصار که در مدینه بودند در تمام جنگ ها تلاش ها، کوشش ها، شهدا، مجروحین و حتی معلولینی که در این جنگ ها یافته بودند همه را از چشم مشرکین قریش مکه می دیدند پس فریاد می زدند الیوم یوم الملحمه" امروز روز انتقام گیری است پس این شعار به گوش پیامبر رسید، چون ابوسفیان شب پیش با شفاعت عباس عموی پیامبر به حضور پیامبر رسید و اظهار کرد اسلام آورده است پس او از این شعار احساس خطر کرد که اگر این هشت هزار نفر لشگر پیامبر با اهل مکه بخواهند از آنها انتقام بگیرند و با این منطق وارد مکه شوند چه می شود پس وقتی عباس از سوی ابوسفیان این نگرانی را به گوش پیامبر رساند، بلافاصله به امام علی(ع) دستور داد که پرچم را از دست سعدبن عباده بگیرد و به دست پسر او دهد و امام علی(ع) طبق منطق پیامبر که منطق سخنگوی اصلی اسلام بود شعار را بر عکس کرد و فرمود «الیوم یوم مرحمه» امروز روز مرحمت اسلام است.
یوسفی غروی ادامه داد: مرحمت رسالت اصلی اسلام و قرآن کریم است پس امروز روز مرحمت الهی و امروز روز رعایت حرمت هاست؛ یعنی تا به آن روز که حدود 20 سال از ظهور اسلام گذشته و مشرکین مکه با اسلام ضدیت، مخالفت و تمرد کردند اما در عین حال بعد از 20 سال بی حرمتی مشرکین، امروز روز رعایت حرمت آنها است و این شعار امیرالمومنین بود و پیامبر اینگونه با مشرکین مکه حتی با ابوسفیان برخورد کرد که گله مندی او را چنین مورد توجه قرار داد و وقتی که مشرکین می ترسیدند و احتمال می دادند که باز جنگی در بگیرد و انصار بخواهند از آنها انتقام بگیرند، پیامبر خطاب به آنها فرمود "نظرتان چیست من با شما بعد از این همه سرشکستگی با اسلام چه کنم و آنها گفتند" برادر بزرگواری هستی یعنی می خواستند بگویند ما هم از طبقه عبدالله هستیم و شما برادرزاده ما پیرمردان قریش مکه هستی و پیامبر فرمود «اذْهَبُوا وَانْتُمُ الطُّلَقاءِ» یادتان باشد شما آزاد شدگان اسلام هستید یعنی امروز حق داشتم که از شما انتقام بگیرم اما بر خلاف تمام موازین عرفی در میان کل مردم از حق انتقام و قصاص می گذریم و شما را آزاد می کنیم. لذا حضر زینب(س) یزید را چنین صدا زد یابن طلقا ای فرزند آزاد شدگان جدم پیامبر؛ چرا که یزید فرزند معاویه فرزند ابوسفیان است که همه جزو آزادشدگان در روز فتح مکه هستند.
او در پایان خاطر نشان کرد: پیامبر به علم الهی و لدنی خود یعنی به علم غیب خود عمل نمی کرد بلکه در چند جریان مشابه در برابر کسانی که چنین توقعی را اظهار کردند فرمود «ما در میان شما به علم ظاهر عمل می کنیم و در مقام قضاوت، کسی توقع نداشته باشد که بخواهیم با علم غیب خودمان عمل کنیم ما به حسب ظاهر با آن ادله که در مجلسِ قضاوت، گواهی می دهند عمل می کنیم گرچه بر خلاف واقع باشد.» پس اصل در اعمال اولیا، انبیای الهی و ائمه اطهار بر حسب ظاهر است نه علوم غیبی و حقیقی و عندالهی.
کد خبر: 13939244358
1393/9/24
|