سروده مرجع عالیقدر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی مدظله العالی در مورد مهربانی امام حسین علیه السلام با "صافی" غلام و باغبان خود.
موضوع: مناسبت
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
شنيدستم سر و سالار ابرار * حسين بن علي سلطان احرار
يکي باغ وسيع دلگشا داشت * غلامي باغبان و با وفا داشت
که اسمش همچو رسمش بود «صافي» * غلام او هزاران بُشر حافي
غلام شاه بود و پادشه بود * فراتر شأن او از مهر و مه بود
سگي نيز اندر آنجا پاسبان بود * غلام، او را به احسان مهربان بود
يکي از روزها آن شاه خوبان * نمود آن باغ، رشک باغ رضوان
به پنهاني قدم در باغ بنهاد * نگاهش از قضا بر «صافي» افتاد
که مشغول غذا و صرف نان بود * مر آن بسته زبان را ميزبان بود
چو خود يک لقمهاي ميخورد زان نان* به سگ هم لقمهاي ميکرد احسان
نبُد آگه که نور چشم زهرا علیهاالسلام* نموده باغ را فردوس اعلي
نباشد باغ، ميعاد حضور است * تو گويي موسي عمران به طور است
به ناگه آن وليّ حق تعالي* جمال حقّ نما کرد آشکارا
به «صافي» طلعت ميمون نشان داد * ز بند هر غم و محنت امان داد
سلامش کرد و مهر و مرحمت کرد * به عبد خويش، بذل مکرمت کرد
غلام باغبان از جاي برخاست* ز روي شرمساري معذرت خواست
که اي مولا نبودم آگه از حال* که گرديده مبارک بخت و اقبال
تو اي درياي عفو و جود و احسان* ببخشا بر غلامِ جان به فرمان
جوابش داد آن محبوب داور* که تو ما را ببخش اي نيک اختر
کمال حُسن اخلاق اين چنين است* بزرگان را ره و برنامه اين است
بپرسيد آنگه از آن نيک رفتار* که با سگ از چه ميکردي تو ايثار؟
بگفت: اين سگ در اينجا پاسبان است * نگهبان حريم بوستان است
سگ از تو، باغ از تو، صافي از تو * جلال و مجد و جود وافي از تو
سگ است امّا سگ اهل تميز است* به اين نسبت به پيش من عزيز است
امام، آن آيت کبراي خلّاق * خداوند کمال و حُسن اخلاق
چو از صافي چنين رحم و وفا ديد* جوانمردي و ايثار و صفا ديد
چنان در وجد و اندر شوق افتاد * که از آن حال نيکو گريه سر داد
گرفتش زير بال مهر و اکرام * به او لطف و عنايت کرد اتمام
نمود او را لوجه الله، آزاد * به او بخشيد آن بستان آباد
که اين پاداش آن رحم است و آن خوي * دلا تا ميتواني باش دلجوي
به حيوانات احسان و ترحّم * سزاوار و نکو باشد ز مردم
به هر جنبنده و انسان و حيوان * ترحّم هست کار نيک مردان
ز عالم گر تو ميخواهي تبسّم * ترحّم کن، ترحّم کن، ترحّم
تشکّر کرد صافي زان عنايت* از آن آقايي و جود و رعايت
بگفتا بنده اين آستانم * غلام و جان نثار و باغبانم
مرا آزادگي در اين غلامي است* به آن بس افتخار و نيکنامي است
نمودم وقف، اين بُستان آباد * نثار شيعيان و دوستان باد
خورند از ميوه اين باغ، اصحاب * همه اخوان صدق و شيعه ناب
کنم تا زندهام من رايگاني * در اين بستان خرّم باغباني
حسين اي بحر رحم و جود و انصاف* حسين اي معدن انعام و الطاف
الا اي اسوه ايمان و ايثار * الا اي دين حقّ را ياور و يار
به حقّ الحق که حقّ پاينده از توست * به عالم، شمس دين، تابنده از توست
ز تو، اسلام و ايمان برقرار است* حقيقت از قيامت آشکار است
سراپاي تو مجد است و شرافت * شهامت در شهامت در شهامت
ابوالاحرار و مولاي شهيدان * بيان ظاهر و تأويل قرآن
تو اسم اعظم پروردگاري * تو روح دين و عالم را مداري
سزد گر حق به تو با اين مقامات * نمايد فخر و اعلام مباهات
غلام صافي تو صافيان اند* پر از مهر تو از پير و جواناند
همه از مرد و زن اهل ولايند * محبّ و جان نثاران شمايند
به الطاف شما امّيدوارند * غلامان شما را بندهوارند
به اين اسم و به اين عنوان «صافي» * ز حق خواهند هر يک فيض وافي