صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اندیشه >>
مرجع ما | سلفیه چیست و به چه کسی سلفی می گویند؟ / قسمت اول
بازدید این صفحه: 9165          تاریخ انتشار: 1392/2/9 ساعت: 12:34:23
آیت الله سبحانی
سلفیه چیست و به چه کسی سلفی می گویند؟ / قسمت اول

در اصول كافى حديثى نقل شده است كه در آن امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «العالمُ بزمانِه لا تهجُمُ عليه اللوابسُ»( [117]). آن كس كه آگاه به زمان خود باشد در مقابل گردبادهاى شبهه قرار نمى گيرد.

موضوع: فقه
نویسنده: آیت الله سبحانی

آگاهى از زمان و شبهات نوظهور:

در اصول كافى حديثى نقل شده است كه در آن امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «العالمُ بزمانِه لا تهجُمُ عليه اللوابسُ»( [117]). آن كس كه آگاه به زمان خود باشد در مقابل گردبادهاى شبهه قرار نمى گيرد.

مراد از «آگاهى به زمان»، آگاهى به نيازها و سوالها و شبهات زمانه است. ولى چه شبهاتى ؟ زمانى مسائلى مطرح بود و مى گفتند: «اسلام با شمشير پيشرفت كرده است نه با منطق و برهان». علما هم در جواب آن ها بحث ها كرده اند و كتابها نوشته اند. يا مى پرسيدند: «چرا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) زنان متعدد گرفت؟ يا اينكه چرا در اسلام چهار زن مشروعيت دارد؟» ولى الان شبهات ما، اين ها نيست.

 

امروزه دو دسته شبهه مطرح مى شود:

1. شبهات مربوط به اصل دين: متكلمان مسيحى در غرب اين شبهات را مطرح مى كنند و شايد نظرشان شبهه تراشى هم نيست، بلكه عقايدشان درباره مسيح همين است سپس اين شبهات وارد كشور ما مى شود. علما و طلاب بايد اين شبهات را پاسخ دهند. چند نمونه از اين شبهات عبارتند از:

الف . شبهه نسبت به وحيانى بودن قرآن، مى گويند: « قرآن وحى الهى نيست بلكه انديشه هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بعد از آنكه به مقام نبوت رسيد خودش اين افكار را براى مردم معرفى كرد».

ب . شبهه عرفى بودن دين، مى گويند: «دين امرى عرفى است بنابراين در هر زمان بايد مطابق آن زمان، دين وضع و تفسير شود».

2. دسته اى ديگر از شبهات مربوط به مسائل امامت و ولايت است.

بحث ما درباره دسته دوم شبهات است. نكته اصلى بحث ما اين است كه بين عقل و دين رابطه اى تنگاتنگ است. محال است دين باشد و عقل برخلاف آن باشد. يا عقل باشد و دين برخلاف آن داورى كند. بين عقل و دين رابطه تنگاتنگ است و از هم جدا نمى شوند.

 

سلفيه:

گروهى در نجد و حجاز هستند (و كم كم به جاهاى ديگر هم رسيده اند ) كه به «سلفيّه» مشهورند. در حال حاضر اگر يك جوان سنى بخواهد روشن فكر شود، روشن فكرى او به صورت سلفى گرى است.

از آغاز قرن چهاردهم، مكتب «سلفيه» مشهور شد و گروهى آن را به عنوان «دين» و «مذهب» برگزيدند و خود را «سلفى»ناميدند و برخى، آن را «روش فكرى» براى رسيدن به حقيقت اسلام دانستند.

براى روشن شدن مطلب، لازم است با تاريخچه «سلفيه» و شيوه تفكر و روش استدلال آن ها در بحث هاى اعتقادى و فقهى بيشتر آشنا شويم.

 

تاريخچه سلفيه:

سلفى ها خود را پيرو مكتب «اهل حديث» مى دانند كه در عصر عباسيان و پس از اختلاف با معتزله و اهل كلام و شيعيان، پديد آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال241 (هـ  ق) كه بنيان گذار مذهب اهل حديث است، اين شيوه در ميان حنبلى ها ادامه داشت و حنبلى ها در اصول و فروع و عقيده و احكام، خود را پيرو اهل حديث دانستند، خلفاى عباسى از دوران «متوكل» تا زمان «مقتدر»، به ترويج اين مكتب پرداختند. در سال 305 (هـ  ق)، ابوالحسن اشعرى (م324هـ . ق) تحت عنوان «احياگرى مكتب اهل حديث» (و به طور اخص احمد بن حنبل)، مكتبى را پى ريزى كرد و خواست اصلاحاتى در عقيده اهل حديث ايجاد كند، زيرا عقيده آنان با خرافات زيادى آميخته شده بود و پيوسته مى گفتند «قرآن، قديم است» و بشر در زندگى خود فاقد«اختيار»است و خدا دست و پا و چشم و ديگر اعضا را دارد. او براى اصلاح اين مكتب، به پا خاست و توانست اصلاحاتى انجام دهد، ولى متعصبين اهل حديث او را از خود طرد كردند.

ابوعبداللّه حمرانى گفته است: «اشعرى وارد بغداد شد و نزد رئيس مذهب «اهل حديث» به نام بربهارى رفت و گفت: من با سران اعتزال مانند جبايى و ابوهاشم مناظره كرده ام و منطق يهود و نصارا را شكسته ام».

رئيس مذهب اهل حديث گفت: «من از سخنان تو چيزى نمى فهمم و فقط به آنچه احمد بن حنبل گفته است، ايمان دارم». سپس اشعرى براى جلب نظر اهل حديث، كتاب «الابانة» را نوشت كه تا حدى بيان كننده عقيده اهل حديث است.

با پيدايش مكتب اشعرى، شكاف عظيمى بين اهل سنت و آن ها پديد آمد و پيوسته در جنگ و جدال بودند و گاهى اختلافاتشان به خون ريزى مى انجاميد، كه علتش اين بود كه اشعرى اصلاحاتى در عقيده اهل حديث انجام داد و براى خود در مسايل عقيدتى مقامى قائل شد.

در تمام اين دوران كه اهل حديث در يك طرف و اشاعره در طرف ديگر بودند، هرگز «سلف» و «سلفيه» به عنوان مذهب مطرح نبود تا اينكه ابن تيميه (م728 هـ  ق) دعوت به شيوه «سلف» را شعار مكتب خود ساخت، ولى از كلمه «سلفيه» بهره نمى گرفت و مى گفت ما تابع «اهل سنت و جماعت» هستيم كه در سه قرن نخست مى زيسته اند. يعنى از يازده تا سيصد (هـ  ق) .

پس از درگذشت ابن تيميه و هجوم فقيهان همه مذاهب بر ضد او، دعوت به پيروى از اهل حديث، (آن هم به شيوه اين گروه محدود )، چندان رونقى نداشت و برخى از شاگردان او، مانند ذهبى (م748هـ . ق) و ابن قيم (م751هـ . ق) و ابن كثير (م774هـ . ق) نتوانستند شيوه او را ترويج و گسترش دهند و پيروانى فراهم آورند، زيرا او اين فكر را در شام و مصر مطرح كرد كه مركز علم و دانش و قله فقاهت بود.

اين شيوه در سال هاى بعد، به وسيله محمد بن عبدالوهاب (م1206هـ ق) در سرزمين نجد كه فاقد فرهنگ اسلامى و علماى برجسته بود، احيا گشت و گسترش يافت. و بر اثر حمايت آل سعود در آنجا به صورت مذهب رسمى درآمد و با تسخير حرمين شريفين در پرتو حمايت استعمار انگليس، بر اين مناطق تحميل گشت و تمام مراكز علمى و دانشگاهى و مساجد و منابر وعظ و خطابه رسمى در اختيار آنان قرار گرفت و گروه هاى ديگر، از اين مراكز بى بهره شدند.

از نظر محققان، شعار «سلفيه»، نخست در مطبوعات مصر مطرح شد; آن گاه كه مصر به اشغال انگلستان درآمد و گروهى از مصلحان مانند سيدجمال الدين اسدآبادى (م1316هـ ق) و شيخ محمد عبده (م1323هـ ق) در مقابل هجوم فرهنگ و تمدن غرب، تصور كردند كه راه رهايى از چنگ اشغال گران اين است كه در مقابل گروهى كه فريب فرهنگ غربى را خورده و بيشتر در آن ها هضم شده بودند، مردم را به همان اسلام پيشينيان دعوت كنند. گروه اول براى اينكه حركت خود را با شعارى زيبا، همراه كنند، شعار «سلفيه» را انتخاب كردند تا بگويند ما پيرو اسلام راستين قرون نخستين هستيم ( [118])، ولى آنان از احياى اين مكتب، هرگز قصد تكفير ديگران يا ايجاد شكاف در ميان مسلمانان را نداشتند، بلكه از روى خوش بينى به صحابه و تابعان، اين مسلك را ترويج كردند.

در سال 1929 ميلادى كه جمعيت «اخوان المسلمين» در مصر تشكيل شد. آنها نيز به اين مسلك رغبت نشان دادند و خيال كردند، پيروى از گروه هاى نخستين اسلامى (صحابه و تابعين) نجات بخش امت اسلامى است. ولى در عين حال به همه فرقه ها، روى خوش نشان داده و غالبا به مسايل سياسى و در رأس آن ها به تأسيس حكومت پرداختند. اما سلفى گرى در نجد كه خود را وارث محمد بن عبدالوهاب مى دانست، موجى از تند روى و سخت گيرى به راه انداخت و كم كم به تكفير همه مسلمانان پرداخت و گاهى براى ساكت كردن مخالفان، شيعه را تكفير كرد، اشاعره و صوفيه و مذاهب ديگر را اهل بدعت خواند و مدعى شد كه اسلام خالص در اختيار سلف بوده و فهم آنان از كتاب و سنت براى همگان حجت است و هر كس از اين راه، عدول نمايد، بدعت گذار يا خارج از اسلام است.

بايد توجه داشت اكنون سلفى هاى نجدى، يك گروه نيستند، بلكه گروهى «سلفى تبليغى»اند، ولى گروهى ديگر گام فراتر نهاده و «سلفى جهادى» مى باشند و مى گويند با تشكيل جنبش هاى مسلحانه زيرزمينى، بايد دولت ها را سرنگون كرد و قدرت را به دست گرفت و اسلام اصيل را پياده كرد.

 

روش فكرى سلفيه:

مسئله مهم، آگاهى از روش فكرى سلفيه است، آن ها دو روش دارند كه به هم نزديك است:

گروهى فقط كتاب و سنت را حجت دانسته و از داورى هاى عقل كمك نمى گيرند. گروه ديگر مى گويند قرآن و سنت وقتى براى ما حجت است كه با فهم «سلف» همراه باشد، زيرا ما آيين خود را از آن ها گرفته ايم.

آنان در تعبد به نص (كتاب و سنت)، بين خبر واحد و خبر متواتر فرق نمى گذارند و خبر واحد را در تبيين عقايد و معارف، حجت مى دانند و چند وقت پيش در همايشى درباره «حجيت خبر واحد در عقايد» كه در عربستان سعودى برگزار شد، همگان تصريح كردند كه قول ثقه در عقايد براى ما حجت است.

بر همين اساس خدا را با صفات بشرى توصيف مى كنند و براى او به خنده و گريه و آمدن و رفتن و نشستن و پا نهادن در جهنم معتقد هستند و مى گويند: «صداى تختى كه روى آن مى نشيند، مانند صداى كجاوه، است !!»

اكنون درباره شيوه آنان در استنباط عقايد، چند سؤال را مطرح مى كنيم:

 

شيوه سلفيه در استنباط عقايد:

سلفيه مى گويند: «بايد از صحابه و تابعان پيروى كرد، زيرا فهم آنان، مقياس حق و باطل است» و در اين مورد، به حديث نقل شده از رسول خدا استدلال مى كنند كه فرمود: «خيرُ القرونِ قَرنى، ثمّ الذين يَلُونَهم ثمّ الذين يَلُونهم...»( [119]); «بهترين مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمى كه پس از آنان مى آيند. سپس مردمى كه بعد از آن گروه مى آيند».

آنگاه دوران هر كدام از سه گروه ياد شده را صد سال تخمين مى زنند كه مجموعا سيصد سال مى شود.

ابن تيميه، و پيروان مكتب او، با اين حديث، سه قرن نخست اسلامى را (كه هر قرنى از نظر آنان صد سال است) ملاك حق و باطل شمرده و آنچه را كه در اين زمان انجام گرفته و يا به طور عملى آن را تأييد كرده اند، به صورت كامل مى پذيرند، چون به باور آنان، پيامبر در اين حديث، اين سه قرن را قرون ممتاز شمرده است.

طبق اين ادعا، امتياز اين قرن ها به خاطر كسانى است كه در آن سيصد سال زندگى مى كردند و خير بودن آنان، موجب اين است كه گفتار و سكوت آنان را حجت بدانيم.

 

اشكالات اين ديدگاه

اين نظريه، با سئوالات و ابهامات زيادى همراه است.

سؤال اول

«قرن» در لغت عرب، بر خلاف اصطلاح معاصر، به معنى صد سال نيست، بلكه به معنى جمعيتى است كه در يك زمان با هم زندگى مى كنند و سپس جمعيت ديگر جاى آنان را مى گيرند و قرآن مجيد هم كلمه «قرن» را در همين معنا به كار برده است.

واژه «قرون» در قرآن كريم هفت بار به كار رفته و هرگز از آن، «قرن» اصطلاحى يعنى (صد سال) اراده نشده، بلكه به معناى«مردم يك زمان» به كار رفته است ( [120]). نمونه اى از اين كاربرد، اين آيه شريفه است:

( أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْن مَّكَّنَّاهُمْ فِى الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ)( [121])

«آيا نديده اند كه چه اندازه پيش از ايشان جمعيت هايى را نابود كرديم كه در زمين، آنان را توانمند ساخته بوديم; به گونه اى كه به شما آن توان را نداده ايم و از آسمان به فراوانى براى آن ها باران فرستاديم و جوى ها از زير ] پاى [ آنان روان ساختيم، ولى سرانجام به خاطر گناهانشان آنان را نابود كرديم و جمعيتى ديگر پديد آورديم.»

بنابراين، تفسير حديث «خير القرون» به سيصد سال، هيچ پايه و اساسى ندارد و اصطلاح امروز نمى تواند، قرينه بر تفسير حديث باشد.

ابن منظور در لسان العرب پيرامون توضيح «قرن» نوشته است: قرن نسلى را مى گويند كه پس از نسل ديگر مى آيد و در مقدار فاصله زمانى اين دو فصل، نظرهاى متفاوتى هست; مانند: ده سال، بيست سال، سى سال، شصت سال، هفتاد سال، هشتاد سال.

در نهايه ابن اثير آمده است: «قرن، به معناى مردم يك زمان بوده و از ماده «اقتران» گرفته شده است.( [122]) گواه بر اينكه «قرن» به معنى مردم يك زمان است شعر شاعرى است كه چنين سروده:

اذا ذَهبَ القرنُ الذى انتَ فيهِم  *** وخُلِّفتَ فى قرن فأنتَ غريبٌ

«هر گاه مردمى كه تو در ميان آن ها هستى بروند و تو در ميان مردمى ديگر بمانى، در اين هنگام غريب هستى.»( [123])

ابن حجر عسقلانى در تفسير حديث «خيرالقرون...» قرن را به معناى مردم يك زمان تفسيركرده است: «القرنُ: اهلُ زمان واحد متقارب اشتركوا فى اَمر من الامور و يقال: اِنّ ذلك مخصوصٌ بما اذا اجتمعوا فى زمانِ نبىّ او رئيس يجمعهُم على ملة او مذهب او عمل، و يُطلَق القرنُ على مدة من الزمان.» ( [124])

«قرن، مردم يك زمان را مى گويند كه در كارى از كارها با هم شريك باشند و گاهى به مردمى مى گويند كه در زمان يك پيامبر يا رئيس باشند كه آن ها را بر يك روش يا مذهب يا كارى متحد سازد و قرن، گذشته از مردم، بر مقدارى از زمان نيز گفته مى شود.»

ابن حجر سپس با يك محاسبه بى پايه، كوشش نموده مدت قرن را صد سال معرفى كند تا سيصد سال اول تاريخ اسلامى را شامل شود.( [125])

او گفته است «چون يك نفر از صحابه به نام ابوالطفيل پس از صد سال از هجرت درگذشته است، پس عصر صحابه را بايد صد سال دانست»; اما بايد توجه داشت كه ملاك عمر بيشتر صحابه است (نه فرد نادر آنها) كه در هفتاد سالگى درگذشته اند. خود او هم معتقد است كه متوسط سن افراد همان هفتاد سال است.

يادآور مى شويم با اختلاف زيادى كه در مدت «قرن» وجود دارد، نمى توان آن را به صد سال تفسير كرد. از اين گذشته، قرآن بهترين مدرك است كه هرگز قرن را به معنى صد سال ندانسته، بلكه آن را به معناى مردم يك زمان دانسته است و حداكثر مدت عمر مردم يك زمان را هفتاد سال حساب مى كنند، نه بيشتر.

فرض كنيم مقصود همان سيصد سال اول است; اكنون مى پرسيم چگونه مى توان آن سه قرن را، شريف ترين قرن ها خواند در حالى كه آنچه كه اهل حديث، بدعت مى خوانند، همگى در همان صد سال نخست يا كمى بيش از آن بوده است؟

ظهور «خوارج» در سال سى و نه هجرى آغاز شد و بعدا هم ادامه يافت و بعد به فرقه هاى گوناگون تقسيم شدند.

پايه گذار فرقه باطل «مرجئه» حسن بن محمد حنفيه است كه در اواخر قرن نخست درگذشت، هر چند «ارجاء»در طول زمان معانى مختلفى به خود گرفته است.

«تفكر قدرى» از معبد بن عبداللّه جُهَنى بصرى، متوفاى 80 هـ  ق، آغاز شد، پس از او پرچم «قدريه» را غيلان بن مسلم دمشقى به دست گرفت و در سال 105هـ. ق در دمشق به دار آويخته شد.

«تفكر معتزلى» در سال 105هـ  ق، پى ريزى شد; آنگاه كه واصل بن عطا از مكتب استادش، حسن بصرى جدا شد و اعتزال را پى ريزى كرد.

حال كه اكثر مذاهب و فرقه هايى كه از نظر «سلفيه» باطل هستند درآخر قرن اول، و اوايل قرن دوم پديد آمده اند. چگونه مى توان آن سه قرن را، «خيرالقرون» خواند؟

به طور خلاصه بايد گفت: حديث «خيرالقرون» از دو نظر مخدوش است:

1. از نظر تفسير كلمه «قرن» به صد سال و كليه كسانى كه در اين سه قرن مى زيسته اند.

2. از نظر واقعيت و تحقق خارجى، زيرا مذاهب انحرافى در همان دو قرن نخست رشد كرد و گسترش يافت و گروه بندى ها در آن زمان پديد آمد.

 

پاورقی ها:

[117] . اصول كافى،كلينى، ج1، ص 27.
[118] . السلفية مرحلة زمينة مباركة لا مذهب اسلامى، محمد سعيد رمضان البوطى، ص 232 233.
[119] . صحيح بخارى، حديث شماره 2652، 3651 و 6429.
[120] . لسان العرب، ج 13، ص 313، ماده « قرن » .
[121] . انعام: 6.
[122] . النهاية فى غريب الحديث والأثر، ج4، ص 51، ماده « قرن » .
[123] . القاموس المحيط، ماده « قرن » .
[124] . فتح البارى، ج 7، ص 6، باب فضائل اصحاب النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) .
[125] . سيره ابن هشام، ج3، ص346.

کد خبر: 139229428
1392/2/9

پر بازدید
1391/10/20: آیت الله العظمی وحید خراسانی و نقد فلسفه و عرفان
1392/8/29: علامه طباطبائی و نظریه تفکیک وحی و رأی / محمد سروش محلاتی
1393/2/24: به بیمار لاعلاجی که می خواهد بمیرد می شود اجازه داد تا بمیرد / مصطفی محقق داماد
1392/2/18: تعادل حقوق زن ومرد در فقه شیعه
1392/7/23: فقها می توانند به عنوان حکم ثانوی، ازدواج سرپرست و فرزندخوانده را ممنوع اعلام کنند
آخرین مطالب
1393/6/3: پاسخ به یک شبهه؛ آیا پیامبران از عصمت خارج می‌شوند؟ / آیت الله سبحانی
1393/5/27: پاسخ 3 محقق علوم قرآني و مترجم  به پرسش های مرجع ما
1393/2/27: آنچه توقع داشته ایم، محقق نشد / موسوی بجنوردی
1393/2/24: به بیمار لاعلاجی که می خواهد بمیرد می شود اجازه داد تا بمیرد / مصطفی محقق داماد
1392/8/29: علامه طباطبائی و نظریه تفکیک وحی و رأی / محمد سروش محلاتی
بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن