بازدید این صفحه: 4619 تاریخ انتشار: 1393/7/23 ساعت: 03:24:43
فلسفه اخلاق از نظریه تا کاربستهای عملی / محسن جوادی
دکتر محسن جوادی عضو هیأت علمی دانشگاه قم و متخصص در زمینه فلسفه اخلاق است. از ایشان تاکنون بیش از سی مقاله فارسی و انگلیسی در حوزههای مختلف فلسفه اخلاق منتشر شده است.
موضوع: اندیشه نویسنده: دکتر محسن جوادی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از دین آنلاین؛
اشاره: دکتر محسن جوادی عضو هیأت علمی دانشگاه قم و متخصص در زمینه فلسفه اخلاق است. از ایشان تاکنون بیش از سی مقاله فارسی و انگلیسی در حوزههای مختلف فلسفه اخلاق منتشر شده است. جوادی دکترای فلسفه و حکمت اسلامی را از دانشگاه تربیت مدرس اخذ کرده است . علاوه بر اخلاق ارسطویی که موضوع پایاننامه دکتری اوست، موضوعات مقالاتی که منتشر کرده است، در سایر زمینههای فلسفه اخلاق همچون شاخههای اخلاق کاربردی، دیدگاههای فراخلاقی و اخلاق اسلامی است. در این مصاحبه مکتوب تلاش کردیم پرسشهایی مطرح شود برای کشف دورنمایی از وضعیت کنونی فلسفه اخلاق در ایران و جهان. قرار بود تا این پرسشها زمینه مصاحبهای نسبتا مفصل را فراهم کنند اما از آنجا که قرارهای مکرر ما در گرماگرم سفرهای استاد قرار گرفته بود، در نهایت قرار بر این شد تا همین متن را منتشر کنیم و در زمانی مناسبتر برای مصاحبه وعده کنیم.
اگر بخواهیم دیدگاههای فلسفی درباب اخلاق را در سنت فلسفی خودمان برشمریم، مهمترین دیدگاهها کدامند؟ آیا در زمانه حاضر میتوانیم مدعی باشیم که در فضای علمی ایران یک فلسفه اخلاق بومی داریم؟ اگر به این نکته توجه کنیم که دیدگاههای فلسفی درباره اخلاق را میتوان در ذیل یکی از دو دسته متفاوت هنجاری و غیرهنجاری گنجاند در آن صورت پرسش شما به دو سوال متفاوت تبدیل میشود. در مباحث هنجاری تاملات فلسفی معطوف به تبیین هنجار یا هنجارهای بنیادی است که نقش پایه برای ساختار الزامی یا ارزشی اخلاق را دارد و از این روی میتوان آن را معرفت درجه اول اخلاقی دانست. اما در مباحث غیرهنجاری درباره اخلاق که معمولا به نام فرااخلاق شناخته میشود و از سنخ معرفت درجه دوم به شمار میآید تامل فلسفی، معطوف به توضیح معنای جملات اخلاقی یا به چگونگی وجود اوصافی اخلاقی است که در قالب جملات اخلاقی بیان میشود و یا به نحوه شناخت آنها است. مباحث فرااخلاقی اگرچه از نوع هنجاری نیستند اما استلزامات هنجاری داشته و به صورت غیرمستقیم در مباحث اخلاق هنجاری نقش دارند.
با این مقدمه میتوان سوال شما را به دو سوال فرعیتر تبدیل کرده، پاسخ داد. یکی اینکه مهمترین دیدگاههای فلسفی هنجاری یا همان نظریههای اخلاقی در سنت فلسفی ما کدام است و دیگر اینکه مهمترین مسائل و مباحث فرااخلاقی در سنت فلسفه اسلامی ما چیست؟
در مورد سوال اول به اختصار عرض میکنم که یکی از قدیمیترین نظریههای اخلاقی در سنت اسلامی نظریه اخلاق فضیلت است که به نوعی امتداد تفکر یونانی هم به شمار میآید. مهمترین فیلسوفان جهان اسلام از کندی و فارابی گرفته تا ابن مسکویه و خواجه نصیرالدین طوسی و در سدههای نزدیکتر کسانی مانند ملاصدرا و نراقی همگی به نوعی تحت تاثیر این نگرش قرار دارند.
البته توجه به این نکته مهم است که رویکرد به اخلاق فضیلت در جهان اسلام گاهی از یک رویکرد فلسفی فراتر میرود و برخی از مدافعان اخلاق فضیلت آن را قالب مناسبی برای توضیح آموزههای اخلاقی قرآن کریم و احادیث اسلامی یافته و تقریری مبتنی بر ارزشهای اخلاق اسلامی از آن ارائه میکنند . شاید با توجه به این ظرفیت اخلاق فضیلت یونانی است که غزالی منتقد معروف فلسفه، کمتر نقدی را بر فلسفه اخلاق یونانی وارد کرده است و حتی در مقدمه کتاب معروف خود المنقذ من الظلال حکمت عملی یونان را میراث انبیای عظام الهی میداند.
در سنت فلسفی ما کسانی مانند زکریای رازی وجود دارند که به گمان برخی از مورخان فلسفهٰ، نظریه لذت گرائی را قبول دارد و به نوعی در امتداد تفکر اپیکور و لذتگرائی یونانی است. البته رغم آنکه برخی شواهد در آثار وی این برداشت را تایید میکنند اما انتساب چنین نظری به وی با ملاحظه مجموعه کارهای وی دشوار است.
جدای از نظریه اخلاق فضیلت که تقریرهای پر و پیمانی از آن توسط فارابی و دیگر بزرگان جهان اسلام ارائه شده است، دو نوع نظریه اخلاقی مهم در آثار متکلمان مسلمان ساخته و پرداخته شده است. یکی نظریه حسن و قبح الهی و شرعی که توسط کسانی مانند ابوالحسن اشعری طرح شد و مورد قبول عموم اشاعره قرار گرفت و هنوز نظریه رایج در میان اهل سنت است و دیگری حسن و قبح ذاتی و عقلی که مورد قبول متکلمان شیعی و معتزلی است.
نظریه اخلاقی اشاعره که تقریرهای متعددی از آن در جهان اسلام ارائه شده است، بسیار شبیه نظریه امر الهی در فلسفه اخلاق غربی است و شباهت میان تقریرهای مختلف آن با تقریرهای جدید نظریه امر الهی در غرب شگفت انگیز است. نظریه حسن و قبح ذاتی و عقلی معتزله در آثار برخی با نظریه قانون طبیعی در اخلاق غربی مشابهت داده شده است و کسانی هم مانند جورج حورانی آن را با نظریه شهود گرائی مور و راس شبیه دانستهاند. برخی محققان جوان مانند خانم العطار با توجه به اهمیت وجوه و اعتبارات در اخلاق معتزلی تفسیر غایتگرایانهای شبیه نظریه سودگرائی از آن ارائه دادهاند.
اما در خصوص مباحث فرا اخلاق در سنت اسلامی مشکلی که وجود دارد پراکندگی مباحث در مجموعه میراث علمی مسلمانان است. در واقع، مشکل این است که برخی از مباحث فرااخلاق در فلسفه اسلامی بحث شده است مانند بحث از انسان و قوای او و رابطه آنها با سعادت و کمال وی و برخی از مباحث فرااخلاقی، به ویژه مباحث معناشناختی اخلاق در کتابهای اصول فقه آمده است؛ مانند بحث از اخباری بودن یا انشائی بودن جملات اخلاقی و یا بحث از شرائط مسؤولیت و تکلیف اخلاقی و برخی در کتابهای کلامی طرح شده است مانند بحث از چگونگی وجود اوصاف اخلاقی (ذاتی یا الهی بودن آنها) و بحث از چگونگی معرفت اخلاقی (عقلی یا شرعی بودن آنها) و برخی از مباحث هم در عرفان مورد بررسی قرار گرفته است مانند بحث از ضعف اراده و چگونگی آن. از این روی، میتوان نشانههائی از بسیاری از مباحث امروز فرااخلاق را در تاریخ اندیشه اسلامی یافت اما متاسفانه بسیاری از آنها در اثر بیتوجهی عالمان متاخر، مورد بررسی مجدد قرار نگرفته و رنگ و روی خود را از دست داده است.
اما در مورد قسمت اخیر سوال که پرسیدهاید آیا میتوان از یک سنت فلسفی بومی در اخلاق سخن گفت؟ باید بگویم پرسش دارای ابهام است. اگر منظور این است که درسنت فلسفی ما نظریه اخلاقی یا دیدگاهی فرااخلاقی باشد که در جای دیگر نظیر ندارد، جواب منفی است و برای هر نظریه اخلاقی یا دیدگاه فرااخلاقی در جهان اسلام میتوان نمونهای در سنتهای فلسفی دیگر آورد اما اگر منظور این است که فیلسوفان و عالمان مسلمان برغنای اندیشه فلسفی درباره اخلاق افزودهاند و مهمتر از آن در اندیشه اخلاقی خود، به تلفیق استواری از یافتههای عقل و دادههای وحی رسیدهاند جواب آری است. اگر بناست از یک سنت فلسفی بومی در اخلاق سخن بگوییم شاید بهترین کاندید همین رویکرد یکپارچه و منسجم عقلی–نقلی به اخلاق و نظم و نسق دادن به نهاد مهم اخلاق در پرتو عقل و وحی است.
نگرشهای اخلاقیای که در سدهی اخیر در کشور ما به عنوان نظریات اخلاقی خاصی مطرح شده است را چگونه ارزیابی و توصیف میفرمایید؟ آیا میتوان یکی یا برخی از آنها را به عنوان یک نظریه جدی در فلسفه اخلاق ذکر کرد؟ (مثلا دیدگاه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی) در سده های اخیر نظریه اخلاقی یا فرااخلاقی مهمی را به یاد نمیآورم و بیشتر این نوع مباحث به گذشته دورتر بر میگردد و البته این بسی مایه تاسف است. اما خوشبختانه در چند ده اخیر تحولات خوبی صورت گرفت. شاید اولین و مهم ترین نمونه از این مباحث در آثار ارزشمند علامه طباطبائی ظهور کرد و البته با همت برخی شاگردان وی مانند شهید مطهری این مباحث در سطح عمومی تری رواج یافت. بعد از انقلاب اسلامی و به ویژه در پی آشنائی پژوهشگران جوان ایرانی با دستاوردهای عمیق و پر حجم فیلسوفان غربی درباره اخلاق، کارهای خوبی در فلسفه اخلاق صورت گرفت.
به نظر من نظریه اعتباریات علامه طباطبائی اگر چه در اصل برای غرضی دیگر یعنی حل مشکل حرکت و تغییر در فکر و اندیشه که مورد ادعای مارکسیستها بود ارائه شد اما با توجه به لوازم بسیار جدی آن برای اندیشه اخلاقی بسیار مهم است و باید مورد توجه قرار گیرد. من هم با شما درباره اهمیت کلیدی این نظریه در حوزه مطالعات فلسفی اخلاق موافق هستم و آن را از بسیاری جهات با نظریه برساخت گرائی که امروزه طرفداران جدی در میان فیلسوفان اخلاق جدید دارد، قابل مقایسه می دانم. اما از آنجا که نه خود علامه طباطبائی و نه بسیاری از شاگردان مستقیم وی نظریه اعتباریات را به مثابه نظریهای اخلاقی مورد توجه قرار ندادهاند اشکال و ابهام زیادی در آن وجود دارد.
یکی از مشکلات اساسی فراروی این نظریه این است که اعتباری بودن جملات اخلاقی اگر به معنای وضعی و ارادی بودن ارزشهای اخلاقی است پس نسبیگرائی از پیآمدهای آن است. بهعلاوه، اگر اعتبار و وضع مبنای ارزش اخلاقی است پرسش مهم این است که چه کسی باید وضع و اعتبار کند؟ اگر وضع و اعتبار به دست خداوند است، چه فرقی میان آن و نظریه اشاعره وجود دارد؟ همین جا پرسش مربوط به نسبت فقه و اخلاق هم مطرح می شود.
به هر حال، این نظریه هر اشکالی که داشته باشد گامی به جلو و نظریهای نوین در حوزه اندیشه اخلاقی است. البته به گمان بنده این نظریه بیشتر فرااخلاقی و مربوط به حوزه معناشناسی و حتی روانشناسی اخلاق است و از نوع نظریات هنجاری فلسفه اخلاق نیست.
در بین دیدگاههای فلسفه اخلاق معاصر با دیدگاههای اخلاقیای که ما در سنت فلسفی ایران داشتهایم، چه نقاط افتراق و اشتراکی به چشم میخورد؟ آیا مکاتب و دیدگاههایی وجود دارند که شباهتهای زیادی باهم داشته باشند؟ سنت فلسفی ایران از غنای زیادی برخوردار بوده است و می توان نشان بسیاری از مباحث فلسفه اخلاق معاصر را در آن جست. اگر شهود گرائی در اخلاق را بارقه تحولات اساسی در اخلاق مدرنِ تحلیلی بدانیم، نشانههائی از آن را در کار متفکران معتزلی مانند المغنی عبدالجبار میتوان یافت. نظریه امر الهی به ویژه تقریرهای کسانی مانند فیلیپ کوئین و یا حتی رابرت آدامز هم شباهت زیادی به کار متفکران اشعری دارد. در مباحث انگیزش اخلاقی برخی از آرای جدید شبیه کار متصوفه بزرگی مانند غزالی است مثلا نشانههائی از نظریه انگیزش الهی زگزبسکی در کار کسانی مانند غزالی دیده میشود. یا همانطور که در جواب پرسش پیشین گفتم نظریه اعتباریات علامه با برساخت گرائی فرااخلاقی شباهت دارد.
نکته مهم این است که صرف وجود نشانهای از یک بحث در سنت فلسفی خاص و یا حتی وجود شباهت میان نظریات جدید با برخی نظریات قدیم نباید مانع دیدن و توجه به شکوه و بزرگی کاری که در دوران جدید در فلسفه اخلاق صورت گرفته است شود. تردیدی نیست که روزگاری سنت فلسفی اسلام باروری زیادی داشته و تاملات فلسفی زیادی در مورد مسائل اخلاقی صورت گرفته است اما آنچه قابل انکار نیست، رخوت و رکودی است که در حوزه پژوهشهای اخلاقی دامنگیر جهان اسلام شده است و آهنگ پویائی فلسفه اسلامی را کند کرده است.
عمدهترین مباحث در حوزه تفکر اخلاقی جهانی، در سالهای اخیر به چه زمینههایی اختصاص داشته؟ به نظر شما در سالهای پیش رو چه زمینههایی در تفکر اخلاقی، ممکن است بیشتر مورد توجه محافل فلسفی قرار بگیرد؟ دامنه مباحث اخلاقی جدید چنان فراگیر و گسترده است که حتی ارائه فهرست بلند آنها در اینجا ممکن نیست. مهمترین حوزههای مطرح اندیشه اخلاقی مربوط به رئالیسم اخلاقی و معرفتشناسی اخلاق است. تقریرهای مختلف از رئالیسم اخلاقی در کنار صورتهای پیچیدهای که از ناواقعگرائی اخلاقی ارائه میشود، از مهمترین مسائل فرااخلاقی است. شاید مبالغه نباشد که بگوییم مساله وجود یا عدم وجود اوصاف اخلاقی و چگونگی آن در صورت وجود، مهمترین مساله فرااخلاق بوده و خواهد بود.
شکاکیت اخلاقی که هم به مثابه جزئی از شکاکیت فراگیر در غرب و هم به عنوان شکاکیت مستقل، از جذبه زیادی در دنیای جدید برخوردار است، موضوع مهم دیگر فرا اخلاق است. کسانی که از امکان معرفت اخلاقی سخن می گویند، باید ابتدا چالشهای شکاکیت اخلاقی را پاسخ دهند و سپس از امکان معرفت اخلاقی دفاع کنند.
در سال های اخیر، مباحث مربوط به روانشناسی اخلاق هم از رشد چشمگیری برخوردار شده است. فیلسوفان جدید علاوه بر طرح مباحث ارسطو در خصوص ضعف اراده، مسائل مهمی درباره خودگرائی یا دیگرگرائی و چگونگی شکلگیری تمایلات اخلاقی در آدمی طرح کردهاند.
اگرچه توجه به مسائل زبان شناختی، دیگر اهمیت سالهای پنجاه و شصت را ندارد اما هنوز هم موضوع جدی و قابل تأملی به حساب میآید.
اخلاق کاربردی شاید پر رونقترین حوزه پژوهش اخلاقی در سالهای جدید است. البته نباید اخلاق کاربردی را محدود به ارائه کدهای اخلاقی و یا بیان اصول و ضوابط اخلاقی برای حرفه و شغل خاصی دانست. بلکه گاهی مسائل مهم فلسفی، اعم از وجودشناسی یا معرفتشناسی و یا منطقی در اخلاق کاربردی مطرح میشود. مثلا اخلاق فناوری اطلاعات پر است از موضوعات فلسفی جالب مانند جبرگرائی تکنولوژیک و عدالت اطلاعاتی.
به نظر من، علاوه بر استمرار پژوهش در این زمینهها در سالهای آتی، مباحث اخلاق کاربردی رونق بیشتری خواهد گرفت.
اصولا ضرورت فلسفه اخلاق چیست؟ به عبارت دیگر بحثهای فلسفه اخلاق قرار است چه مشکلاتی را از جامعه، نهادهای اجتماعی یا افراد حل کنند؟ در این راستا چه نمونههای تاریخی در کشور ما یا در دنیا وجود دارند که متأثر از دیدگاههای اخلاقی بودهاند؟ فلسفه اخلاق تأمل فلسفی در حوزه مباحث اخلاقی است و بسان هر تامل فلسفی پیش از هر چیزی ناشی از دغدغه فهم و تبیین وجوه مختلف هستی است. یکی از وجوه این عالم که در تجربه انسانی نمود مییابد وجه ارزشی است. هرکسی در مواجهه با برخی اعمال و رویهها و یا ویژگیهای نفسانی آدمی آنها را خوب یا بد مییابد. فلسفه اخلاق شاخهای از فلسفه است که در صدد فهم و تبیین این جنبه از هستی است. بنابر این، اولین مشکلی که فلسفه اخلاق میخواهد حل کند جهل آدمی نسبت به یکی از فراگیرترین وجوه هستی است. اما همانطور که گذشت شاخه هنجاری فلسفه اخلاق، بیشتر با غرض اصلی اخلاق یعنی هدایتگری کنش و منش آدمی ارتباط دارد.
اگر از منظر غایتگرایانه به عالم هستی نگاه کنیم هر موجودی از جمله انسان برای رسیدن به غایتی از پیش تعین یافته آفریده شده است. این سیر به مقصد نهائی در موجودات دیگر به صورت غریزی و تا حدی جبری است. اما در انسان سیر به سوی غایت، ارادی است که لازمه آن، وجود امکانهای مختلف برای حرکت است. روشن است که برخی از این امکانها و مسیرهای پیش روی آدمی، به سمت غایت مناسب او نیست و گمراهی و ضلالت است. علم اخلاق از سوئی به شناخت درست این غایت و از سوی دیگر به شناسائی چگونگی مسیر و راه وصول به آن کمک میکند.
البته اگر نگاه غیرغائی به اخلاق داشته باشیم باز این دانش اخلاق است که ظهورات اراده نیک را نشان میدهد (در نگاه کانتی).
آنچه الان در غرب شاهد آن هستیم، نمونه خوبی از تاثیر مباحث فلسفه اخلاق در فرهنگ و حیات عمومی جامعه است. نفوذ سودگرائی در فرهنگ عمومی جامعه غربی قطعا متاثر از کار فیلسوفان اخلاقی مانند بنتام و میل و مدافعان مدرن آنهاست. از این روی، تصحیح جهتگیری اصلی فعالیت آدمی از لحاظ ارزشی، کار مهمی است که فلسفه اخلاق بر عهده دارد. از این گذشته، ظهور مشکلات پیچیده در عرصههای مختلف فعالیت آدمی مانند پزشکی، مهندسی، ژنتیک، فناوری اطلاعات و ... تأملات جدی را میطلبد که امروزه در قالب اخلاق کاربردی Applied Ethics پیگیری می شود. این شاخه از پژوهش اخلاقی ارتباط نزدیکی با مباحث فلسفه اخلاق دارد و حتی در برخی آثار جدید، جزء فلسفه اخلاق به شمار آمده است.
تا چه اندازه اخلاق عامه جامعه، نهادهای اجتماعیِ فرهیختگان و نهایتا اخلاق مجریان امر و سیاستمداران در هر جامعهای را متاثر از مباحث فلسفه اخلاق میبینید؟ چه راههایی برای کاربردی کردن این مباحث وجود دارد؟ اخلاق عمومی جامعه متاثر از عوامل مختلفی است که توضیح دقیق آنها در این جا مقدور نیست. اما قطعا یکی از عوامل تاثیر گذار، فکر و عملکرد فرهیختگان جامعه است که به نوبه خود متاثر از تاملات فلسفی آنها است. اگر فرهیختگان جامعه نظریه اخلاقی خاصی را مبنای زندگی خود قرار دهند و به لحاظ نظری از آن دفاع کنند، به طور طبیعی بازخورد آن در حیات عمومی جامعه دیده خواهد شد. اثرگذاری اندیشه و عمل اخلاقی اهل سیاست، حتی بیش از عالمان و فیلسوفان است؛ زیرا ارتباط میان هر گونه تصمیم و فعالیت سیاسی با زندگی عامه مردم به حدی است که میتواند موجب اقبال یا ادبار به رویکرد اخلاقی خاص در سطح عمومی باشد. روشن است که تاثیر عمل فرهیختگان و سیاستپیشگان در مخاطبان اولیه خود، بیش از تاثیر نظر و فکر آنهاست زیرا اثرپذیری اخلاقی بیشتر از طریق مشاهده الگوهای عینی صورت میگیرد.
البته نباید این حرف را به معنای کمتوجهی به قدرت فکر و اندیشه دانست؛ به ویژه برای نسلهای بعدی که بیشتر از طریق همین فکر و نظر با افراد فعلی آشنائی مییابند.
یکی از وجوه کاربردی کردن مباحث فلسفه اخلاق تقویت بحث و گفت و گوی فلسفی و عقلانی در مورد موضوعات نوپدید دنیای مدرن است.
ما وقتی از عقلانیت اخلاقی سخن میگوییم، چه تشابهها و تفاوتهایی را با عقلانیت استدلالی مد نظر داریم؟ آیا غیر از شهودهای عرفی اخلاقی، راه دیگری برای تمایز رفتارهای عقلانی اخلاقی از رفتارهای غیرعقلانی وجود دارد؟ اگر منظور از عقلانیت استدلالی یعنی رعایت منطق و قواعد استدلال در اندیشه اخلاقی در آن صورت عقلانیت اخلاقی حتما باید واجد عقلانیت استدلالی باشد؛ اما آنچه که مهم است این است که یکی از وجوه عقلانیت اخلاقی، درستی و موجه بودن باورهای اولیه و پایه اخلاقی است که مقدم بر هرگونه استدلال اخلاقی باید مورد قبول باشند. اگر باورهای پایه اخلاقی نادرست و ناموجه باشند در آن صورت، عقلانیت استدلالی به عقلانیت اخلاقی نمیانجامد.
البته نکته مهم دیگری در عقلانیت اخلاقی وجود دارد که علاوه بر استدلال درست و باورهای پایه موجه، در عقلانیت اخلاقی باید بین باورها و التزامات عملی فرد نیز هماهنگی باشد. اگر کسی از لحاظ نظری به درستی و وجوب راستگوئی اذعان داشته باشد ولی از لحاظ عملی خلاف آن را در پیش گیرد نمیتوان آن را عقلانیت اخلاقی نامید.
تلقی عمومی از جامعه ایران این است که جامعهای دینی است. از این رو، بسیاری از هنجارهای فردی و اجتماعی آن متاثر از برداشتهای دینی است. به نظر شما غیر از نظریه امر الاهی چه صورتبندیهای دیگری به عنوان یک دستگاه اخلاقی دینی میتوان داشت؟ جامعه ایران البته یک جامعه دینی است؛ یعنی توجه به اوامر و نواهی الهی در آن جدی است اما این موضوع لزوما به معنای ضرورت پذیرش نظریه امر الهی نیست. از همان سالهای اولیه شکل گیری اندیشه کلامی در جهان اسلام ما شاهد دو رویکرد متفاوت به اخلاق هستیم. در تفکر اشعری که اتفاقا در بخشهای زیادی از جهان اسلام نفوذ دارد، مبنای جامعه دینی بالضروره پذیرش نظریه امر الهی است اما در ایران و برخی مناطق دیگر جهان اسلام که تفکر شیعی و معتزلی رواج دارد، جامعه دینی بر مبنای دیگری استوار است. در جامعه ایرانی اندیشه اخلاقی بر مبنای عقلانی استوار است اما رویکرد عقلانی به اصل و اساس اخلاق مانع بهرهگیری از معرفت وحیانی نیست. بر این اساس جامعه ایرانی که از آغاز ظهور اسلام به آن گروید و نظام اخلاقی خود را بر مبنای آموزههای اسلامی سامان داد، پذیرای نظریههای مختلف اخلاقی بود. نظریه اخلاق فضیلت که یکی از اولین نظریههای اخلاقی در ایران است رنگ و روی فلسفی یونانی را دارد و البته نظریه حسن و قبح ذاتی – عقلی هم توسط متکلمان بزرگ شیعی تقریر و دفاع شد. رویکرد عرفای مسلمان که از لحاظ جغرافیایی بیشتر در سرزمین ایران رشد کردند هم به عنوان یکی از نظریههای مطرح اخلاقی در جامعه ایران است.
در هیچ کدام از این نظریهها حتی در نظریه عرفانی در جهان اسلام، اخلاق دینی با نظریه اشاعره یکی گرفته نشده است. در این نظریههای اخلاقی اوامر و نواهی الهی که در متون دینی آمده است، نه فقط نافی ادراکات عقلی اخلاقی نیست، بلکه گاهی در پرتو آن ادراکات، به ویژه مستقلات عقلیه صورتبندی جدیدی مییابد.
نظریههای اخلاقی در آسیبشناسی اخلاق عمومی و رفتارهای فردی و اجتماعی تا چه اندازهای میتواننداهمیت داشته باشند؟ به لحاظ تاریخی آیا میتوان از نظریه خاصی نام برد که در این جهت کمک خاصی کرده باشد؟ نظریههای اخلاقی جهتگیریهای کلی اخلاقی را تصحیح میکنند اما اخلاقهای کاربردی میتوانند به صورت جزئیتر هم تصحیح کننده باشند. برای نمونه میتوان به نقش تصحیحی نظریه حسن و قبح عقلی در قسمتهائی از جهان اسلام مانند ایران اشاره کرد. آیا گسترش رویکردهای تکفیری و تروریستی در بخشهائی از جهان اسلام به خطاهای بنیادی در نظریه اخلاقی آنها مربوط نیست؟
البته به دلیل آنکه التزام به اخلاق به ویژه در سطح عمومی، صرفا بر مبنای شناخت ارزشهای اخلاق یا پذیرش و رد یک نظریه اخلاقی شکل نمی گیرد، بلکه عوامل روانشناختی و حتی اجتماعی در تحقق آن موثرند آسیبشناسی اخلاق باید معطوف عناصر روانی و اجتماعی هم باشد.
ولی به هر حال تاسیس اخلاق بر مبنای عقلانیت را که منافاتی با بهرهگیری از سرچشمه وحی ندارد، میتوان یکی از نمونههای تاریخی تصحیح رویه اخلاقی کلان جامعه دانست.
* مصاحبه مکتوب با دکتر محسن جوادی
کد خبر: 13937234272
1393/7/23
|