بازدید این صفحه: 3149 تاریخ انتشار: 1393/10/15 ساعت: 07:06:25
حضرت آیتالله نوری همدانی بیان کرد:
مقصود امام صادق (ع) در روایت عمربن حنظله از نفی قضاوت طاغوت نفی حکومت آنان بوده است
حضرت آیتالله نوری همدانی در درس خارج فقه خود بیان کرد: امام خمینی (ره) معتقد است با توجه به آیاتی که اما صادق (ع) در روایت عمر بن حنظله بیان کرده است استفاده میشود که مطلب راجع به حکومت است زیرا طاغوت به حاکم گفته میشود و مشرکین مکه نیز در آن زمان حکومتی داشتهاند، بنابراین امام صادق علیه السلام نیز که در حدیث به برخی از آیات استشهاد کرده منظورش نفی حکومت طاغوت است نه نفی قضاوت
موضوع: دروس
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از شفقنا؛
حضرت آیتالله نوری همدانی در ادامه سلسله جلسات درس خارج فقه خود با موضوع «ولایت فقیه» روز یکشنبه، 14 دی ماه، بیان کرد: بحث در مقبولهی عمر بن حنظله بود یکی از روایاتی که برای اثبات ولایت فقیه به آن استدلال شده است روایت اول از باب 11 از ابواب صفات قاضی میباشد. بیان شده که امام خمینی (ره) در کتاب البیع و دفتر تبیان و همچنین بحث ولایت فقیه شان به این روایت برای اثبات ولایت فقیه استدلال کردهاند اما در مقابل آیت الله خوئی و دیگر محشین و شراح مکاسب منکر دلالت این روایت بر ولایت فقیه شدهاند.
وی ادامه داد: همچنین در جلسات گذشته مکررا بیان شد که سه منصب برای فقیه وجود دارد؛ اول فتوی، دوم موضوع قضاء و سوم ولایت، حالا ما میخواهیم ببینیم آیا روایت عمر بن حنظله که روز گذشته بیان شد دلالت بر ولایت فقیه دارد یا اینکه دلالتی بر ولایت فقیه ندارد. برای روشن شدن این مساله ابتدا باید أدلهی طرفین را مورد بررسی قرار بدهیم تا مطلب برایمان روشن شود. منکرین دلالت این روایت بر ولایت فقیه معتقدند که در این روایت چند نکته وجود دارد که دلالت بر مساله قضاوت و عدم دلالت بر مساله ولایت فقیه میکند. اولین دلیل آنها این است که در این روایت سؤال از منازعهی در دِین و میراث شده که اینها به قضاوت مربوط میشوند و قاضی است که در منازعات فصل خصومت میکند و منازعات را خاتمه میدهد. دومین دلیل بیان شده توسط آیتالله خویی این است که در خبر گفته شده: «جعلته حاکماً » نه «جعلته والیاً» و بین والی و حاکم فرق وجود دارد، والی به کسی گفته میشود که حکومت دارد و صاحب سیف و تازیانه است و مملکت را اداره میکند اما مراد از حاکم همان قاضی است که شأنش فقط فصل خصومت بین مدعی و منکر میباشد و دیگر به امور مملکتی کاری ندارد البته از طرف حکومت منصوب است چراکه قضاوت از شئون حکومت میباشد اما بالاخره سؤال و جواب مربوط به قضات میباشد و آیهی شریفه 188 سوره بقره :«وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ» نیز به عنوان شاهد کلام ذکر شده که مراد از حکام در آن قضات میباشد بنابراین روایت مربوط به منصب قضاوت است نه منصب ولایت فقیه که محل بحث ما میباشد.
آیتالله نوری عنوان کرد: اگرچه محقق نائینی در منیة الطالب فرموده ظاهر روایت همان ولایت را میگوید چون شئونی که در خبر ذکر شده متعلق به ولی فقیه میباشد اما ایشان در پاورقی همان آیه و مطالبی که عرض شد را میآورد و دلالت خبر بر ولایت فقیه را رد میکند بنابراین تنها کسی که میفرماید مقبولهی عمر بن حنظله بر ولایت فقیه دلالت دارد امام خمینی (ره) میباشد.
وی در تشریح ادله امام خمینی (ره) برای اثبات ولایت فقیه از این آیه گفت: امام خمینی (ره) معتقد است که امام صادق علیه السلام در ضمن جواب به آیاتی از قرآن استشهاد کردند لذا برای روشن شدن مفهوم روایت اول باید به سراغ آیات قرآن برویم تا ببینیم چه چیزی از آن میفهمیم، اولین آیهای که در این روایت وجود دارد آیه 58 سوره نساء است که در آن آمده است «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا» امانات اعم از مال و غیر مال میباشد یعنی به هرآنچه که شخص در اختیار دارد و به او سپرده شده و او نیز از طرف جامعه یا از طرف خداوند متعال قبول کرده امانات گفته میشود و در نهج البلاغه نیز حضرت امیر علیه السلام در نامهای که به أشعث بن قیس نوشتهاند میفرماید: «إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ» عمل انسان وسیلهی امرار و معاش نیست بلکه هر عملی در عنق او امانت میباشد، و بالاخره هر چیزی که انسان آن را پذیرفته و در اختیار گرفته و مردم او را با آن عنوان میشناسند و به او مراجعه میکنند و از او انتظار دارند که وظیفهاش در مورد آن مسئولیت و پست را انجام دهد امانت تلقی میشود. لذا امانت معنای بسیار وسیعی دارد و یکی از اماناتی که باید به اهلش برگردانده شود حکومت میباشد و در این رابطه روایت نیز داریم و همچنین:«أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» اعم از قضاوت و حکم حکومتی میباشد، و اما در ادامه و در آیهی بعد ذکر شده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً» که این نیز باز به مسئلهی حکومت مربوط میباشد و در ادامه و در آیه بعد نیز ذکر شده:« أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَکْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً» در تفسیر مجمع البیان ذیل این آیه آمده است که یهود اول که پیغمبر (ص) به مدینه آمدند در ظاهر از ایشان استقبال کردند و حتی قبل از آمدن حضرت بشارت به مبعوث شدن ایشان میدادند لذا وقتی حضرت به مدینه آمدند نخست با ایشان عهد و پیمان بستند اما بعد وقتی دیدند که اسلام در حال پیشرفت است و علماء یهود مراجعاتشان کم شده است و کارشان از رونق افتاده است شروع به مخالفت با پیغمبر خدا کردند و روز به روز مخالفتشان شدیدتر شد تا اینکه بعد از جنگ اُحد در حالی که مشرکان مکه شکست خورده و دلشان پر از کینه بود هفتاد نفر از یهود جمع شدند و به مکه رفتند و به آنها گفتند بیایید با هم پیمان ببندیم تا اینکه پیغمبر را از میان برداریم، مشرکین مکه از علماء یهود سؤال کردند آیا دین ما بهتر است یا دینی که محمد (ص) آورده؟ گفتند دین شما بهتر است، سپس یک جریانی پیش آمد که به قضاوت احتیاج پیدا کردند، از طرفی منافقین دست به کار شدند یعنی منافقین و مشرکین و یهود در میان هستند، یهود گفتند ما پیغمبران قبل را قبول داریم و منافقین نیز گفتند ما پیغمبران قبل و این پیامبر را قبول داریم منتهی وقتی منازعهای پیش آمد برای قضاوت به مشرکین مراجعه کردند در حالی که از اول قرآن فرموده که افراد باید نسبت به طاغوت کفران بورزند و آن را قبول نکنند و نفی کنند: وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَکْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً، و خلاصه اینکه امام خمینی (ره) از این آیاتی که پشت سر هم ذکر شده استفاده میکند که مطلب راجع به حکومت است زیرا طاغوت به حاکم گفته میشود و مشرکین مکه نیز در آن زمان حکومتی داشتهاند، بنابراین امام صادق علیه السلام نیز که در حدیث به آیهی مذکور استشهاد کرده منظورش نفی حکومت طاغوت است نه نفی قضاوت. فلذا امام ابتدا طاغوت را نفی میکند و بعد راه را نشان میدهد و میفرماید:«قال: ينظران من كان منكم ممن قد روى حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فاني قد جعلته عليكم حاكما، فإذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فإنما استخف بحكم الله وعليه رد، والراد علينا الراد على الله، وهو على حد الشرك بالله» که مراد همان فقیه میباشد.
این مرجع تقلید بیان کرد: امام خمینی (ره) در ادامه میفرماید بله منازعه در دین و ارث واقع شده منتهی منازعه دو جور است؛ گاهی منازعه بین مدعی و منکر است که برای اثبات حق به قاضی مراجعه میکنند اما گاهی دین و یا ارث مسلَّم است منتهی غاصب و یا ظالمی آن را گرفته و در واقع منازعه بین طلبکار و بدهکار است که در این صورت به سلطانی که قدرت دارد مراجعه میکنند تا حق مظلوم را أخذ کند بنابراین دین و میراث فقط ذکر مثال است و در واقع حضرت میخواهد بفرماید در هر کار و مشکلی که پیش آمد نباید به طاغوت مراجعه کنید بلکه باید به شخصی با آن صفات که ذکر شد مراجعه کنید.
کد خبر: 13931015302457
1393/10/15
|