بازدید این صفحه: 3377 تاریخ انتشار: 1393/8/5 ساعت: 03:49:49
نجف؛ واتیکان شیعه/ تلخيص و ترجمه: رضا مرواريد
نويد کرمانی روزنامهنگار ساکن آلمان، پس از سفر به عراق و ديدار با علما و مراجع نجف، مشاهدات خود را در مجله دير اشپيگل آلمان منتشر کرد و پس از آن ترجمه فرانسویاش در نشريه کوريه انترناسيونال انتشار يافت. روزنامه لبنانی النهار نيز در روزهای 21 و 23 اکتبر سال جاری، متن گزارش وی را با ترجمه ناسرين ناضر به چاپ رسانده است.
موضوع: اخبار
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از شفقنا؛
کرمانی در توصيف نجف اشرف از قبرستان وادیالسلام شروع میکند و با معکوس دانستن اصول شهرسازی در نجف میگويد: «در همه دنيا شهر در وسط واقع است و اموات در حومه آن به خاک سپرده میشوند، اما در اين جا همه مسيرها به حرم امام علی(ع) و مدفن ميليونها انسانی ختم میشود که در گورستان پيرامون آن خفتهاند. او میگويد: شهر عريان و سوگوار است و گويا در برابر گنبد طلايی که اگر هوا خوب باشد، از فاصله 75 کيلومتری هم ديده میشود، هيچ درخشش زمينی جلوهگر نيست. او در توصيف حرم امام علی(ع) مینويسد: رواق داخلی با ديوارهای پوشيده از کاشیهای زرد و لاجوردی، به يکی از باغهای بهشتی میماند. پنکههای بزرگ نسيم ملايمی را همراه با رايحه گلاب در هوا میپراکنند و از گوشه گوشه حرم زمزمههای سوزناکی به گوش میرسد که به دل مینشيند.»
او با تشبيه آواز لاالهالاالله تشييعکنندگان جنازه شهيدان نبرد با داعش، به يک مارش هماهنگ نظامی، اظهار میدارد که تا نيمههای قرن بيستم، شيعه به عنوان آيينی درونگرا و انزواطلب شناخته میشد و دوازده پيشوای آنان که جانشينان مستقيم پيامبر بودند، همگی در برابر وحشیگری و خيانت و سرکوب گروهی از مردم که نه کافر، بلکه مسلمان بودند، به شهادت رسيدند؛ گروهی که حاکميت آنان تا قرنها بر عراق استمرار داشت و در دوران صدام حسين ديکتاتور صدها هزار شيعه و از جمله نه هزار روحانی کشته شدند.
او اظهارات يکی از خدمه حرم را بازتاب میدهد که گفته است: اکنون مردم احساس آزادی بيشتری میکنند، اما آمريکايیها هم اين دخالت نظامی را برای خاطر ما انجام ندادهاند. او زمانی در نجف است که مساجد و راهها و هتلها و دفاتر خدمات مسافرتی، به دليل ترس از حملات داعش خلوت شدهاند و ايران هم سفرهای زيارتی مسافران را متوقف کرده است.
کرمانی در روبهرو شدن با گروههايی از طلاب حوزه علميه، خود را در واتيکان شيعه احساس میکند و با توصيف پوشاک روحانيون و همانندی آن با لباس روحانيت در ايران، آنان را دارای اعتماد به نفس بيشتری معرفی میکند و میگويد که با کسبه مینشينند، مانع دستبوسی میشوند و بر سر کودکان دست نوازش میکشند.
او از ديدار با شيخ نزيه محيیالدين که به عنوان سخنگوی غيررسمی جلسه چهار مرجع نجف شناخته میشود، گزارش میدهد و يادآور میشود که وقتی به وی گفته است که اگر حمايت مردم محلی نبود، ده بيست هزار تروريست هرگز نمیتوانستند بر منطقهای به اين وسعت چيره شوند، شيخ پاسخ داده است که «اگر داعش پشتيبانی نيروهايی در درون دولت و ارتش را به دست نياورده بود، محال بود بتواند بر شهری مثل موصل مسلط شود و بدون آن که يک تير شليک کند موصل را به تصرف خود درآورد.»
کرمانی معتقد است که روحانيون از ديرباز، با دغدغه حفظ موقعيت و جايگاه معنوی خود در ميان مردم، راه آرامش را در پيش گرفته و با گريز ار قرار گرفتن در برابر انتقادهای رسانهای، ترجيح میدهند که موقعيت برجسته خود را تنها در شرايط اضطراری به کار گيرند.
وی با توصيف گستردگی پديده فقر در شهر نجف بر اين باور است که حتی گرچه روحانيون به امور خيريه اقدام میکنند، اما باز هم آثار آن نمايان نخواهد شد و در کنار آن اشاره میکند که مجموعه بزرگ اطراف حرم امام علی(ع) هم هرگز نشانی از تواضع و فروتنی ندارد.
او پس از اشاره به هشتاد هزار پناهنده در ميان جمعيت ششصدهزار نفری نجف، به تلاش طلاب حوزه علميه برای رساندن مواد غذايی و کمکهای نقدی به اين پناهندگان میپردازد.
کرمانی پس از ارائه تصويری از وضعيت خانه آيتالله بشير نجفی وی را يک روحانی 72 ساله با اصالت هندی معرفی میکند و میگويد که در ميان چهار مرجع برجسته نجف، وی اظهارات علنی بيشتری دارد. نويسنده در ديدار با آيتالله نجفی از وی در باره ولايت فقيه میپرسد و ايشان پس از يادآوری اختلاف ديدگاه فقها و دخيل دانستن شرايط مختلف در اين نظريه، از کرمانی سؤال میکند که آيا پيغمبر(ص) دولت تأسيس کرد يا نه؟ کرمانی با تأکيد بر بلاغی بودن اين پرسش، از پاسخ طفره میرود و میگويد من به اينجا آمدهام که از شما چيز ياد بگيرم. نويسنده با توصيف حالتهای نگاه و حرکتهای دست آيتالله از تکرار سؤال سخن میگويد و سرانجام اظهار میدارد که پس از پاسخ مثبت من، آيتالله پيروزمندانه میگويد: ديدی! چطور ممکن است کاری که پيغمبر(ص) نمونه آن را انجام داده است، بد باشد؟
کرمانی معتقد است که هر چند در اعتقادات تشيع، توجيهات بسياری برای برپايی دولت اسلامی وجود دارد، اما بالا بردن صدا و تهديد با دست و بازگشت به تاريخ صدر اسلام، به معنای اعلام پايان گفتوگو است.
نويد کرمانی در ادامه مقاله خود چنين مینويسد:
«روز سوم، پيش از رفتن به بغداد، تلاش کردم تا با آيتالله العظمی سيستانی ملاقات کنم. وی با کسی مصاحبه نمیکند، ولی هر روز صبح جلسهای برای راهنمايی و ارشاد مؤمنان دارد... وی میافزايد:
ساعت 5/8 صبح به خيابان واقع در شهر قديم نجف رسيدم که خانه وی در آن بود. مردم در صف درازی در برابر پستهای بازرسی ايستاده بودند. فقط مردها حضور داشتند و معلوم بود که از اقشار فرودست هستند. با خود گفتم اگر در صف بايستم امکان ندارد که قبل از پايان وقت نوبت من برسد. يک نسخه از کتاب خودم در باره اسلام را برداشتم و در مقابل پست بازرسی ايستادم و پرسيدم: آيا امکان دارد يک نسخه از تلاش ناچيز خود را محترمانه به آقا اهدا کنم؟
در طول دو ساعتی که آنجا بودم، با همه تيم بازرسی از پايين گرفته تا بالا و حتی با سيدمحمدرضا، يکی از فرزندان آقای سيستانی آشنا شدم. از پرسشهايی که طرح میکردند دانستم که مشغول جستوجوی نام من در گوگل هستند و میخواهند بدانند که چنين فردی در اين ايام، در عراق به دنبال چيست؟ يک بار ديگر جواب دادم که برای زيارت حرم امام آمدهام. بديهی بود که اگر خودم را روزنامهنگار معرفی کرده بودم، به من اجازه ورود نمیدادند، ولی اين را هم فهميدم که افراد تيم بازرسی آن قدر از اخلاق برخوردار هستند که مانع ورود مؤمنی نشوند که مسافت درازی را تا اينجا پيموده است.
در آغاز کوچهای که به خانه آقای سيستانی میانجامد، از من خواستند تا کيف و اجناس قيمتی و برگهها و تلفن همراه و طبعاً دوربين خود را تحويل دهم. سالها است عکسی از آقای سيستانی به دست نرسيده است و عراقیها به اين نتيجه رسيدهاند که آيتالله العظمای 84 ساله، واقعاً بيمار است و از پيری رنج میبرد و فرزندان و مشاوران او هستند که رشته کار را در دست دارند، اما يک ساعت بعد که در حال ترک خانه هستم، در وضعيت دشواری به سر میبرم؛ از يک طرف اگر آنچه را شنيده بودم بر زبان بياورم، اعتمادی را که به من کردهاند، خدشهدار میکنم و از سوی ديگر اين احساس در من جاری است که وظيفه دارم در باره مردی که برجستهترين شخصيت دينی جهان تشيع و شايد دارای بيشترين نقشآفرينی در عراق است، شهادت بدهم. پس بی آن که وارد جزئيات گفتوگويی بشوم که نخست با فرزند و پس از آن با پدر داشتم، دوست دارم برداشتهای کلی خود را اين گونه بنويسم.
به نظر میرسد که آقای سيستانی، به رغم سن بالا، در سلامت کامل به سر میبرد و بر همه کارهای خود مسلط است و خوب میداند که چه میکند. نگاههايش جدی و نافذ است اما هيچ دشمنی و عداوتی در آن ديده نمیشود، بلکه از توجه بالای وی حکايت دارد.
شمرده، آرام و شفاف سخن میگويد و در حرفش هيچ پيرايهای نيست، خيلی ساده به نظر میرسد و مسئوليت خود را که وقت چندانی برای ايفای آن ندارد، خوب میشناسد. در باره ايران نه رؤياپردازانه سخن میگويد و نه واقعيت را در زير چهره زيبا میپوشاند. از من در اين باره میپرسد که آلمان چگونه توانست از گذشته خود عبور کند، و از مناسبات شايسته ميان دين و دولت در آن کشور جويا میشود. او حتی میداند که در دانشگاههای آلمان کرسیهای اسلامشناسی برپا شده است. به پيرمرد روحانی که کنارش نشسته است توضيح میدهد که آلمانها اين کار را کردهاند تا جوانان مسلمان گرفتار تندروی نشوند، سياست هوشمندانهای است! وقتی در برابر آگاهیهای گسترده وی از اوضاع آلمان اظهار شگفتی میکنم، آهسته به من میگويد که اگر فکر میکنی که چون از خانه بيرون نمیروم، چيزی نمیدانم، اشتباه کردهای. سيد محمدرضا که با او هم گفتوگويی طولانی داشتم، صراحت بيان بيشتری دارد. همه کسانی که در اين خانه هستند، انديشههای روشنی در باره وضعيت بحرانزده جهان مسلمان و دين اسلام دارند. تحليلهای سياسی آنان دقيق و سنجيده و مستدل است. سيد محمدرضا از من در باره مصاحبههای قبلیام جويا شد و به او يادآور شدم که همه کوشيدهاند تا بار گناه بدبختیهای خود را بر دوش ديگران و بهويژه غرب بيندازند. در پاسخ گفت که اين بهانهای بيش نيست. دليل واقعی را بايد در حساسيت نداشتن به مصالح عمومی و فساد و هرج و مرج و عدم آزادی و اصرار بر خودکامگیای جستوجو کرد که بر اغلب کشورهای اسلامی حاکم است.
در پاسخ اين اظهارات من که چرا خانم جوانی مثل مريم ميرزاخانی رياضیدان که جايزه فيلدز را برده است، نتواند استعداد خود را در خدمت جامعه ايران قرار دهد، سيدمحمدرضا سيستانی جواب داد: زيرساختهای جامعه ما واقعاً از هم پاشيده است. او اتحاديه اروپا را که ملتهای دشمن را به دوست تبديل کرده است، میستايد و میافزايد: اما در جهان اسلام، کشورهای کوچک خليج فارس که زبان و فرهنگ و دين واحدی دارند، حتی از برپايی يک بازار مشترک هم ناتوانند؛ تازه، گويا اين جدايیها هم کافی نيست، و تلاش میشود تا کشورهای موجود هم بر اساس اقليتهای قومی و مذهبی چندپاره شوند.
از آيتالله العظمی در باره کوچ دادن مسيحيان عراق پرسيدم. ايشان جواب داد که اين حادثه ابعاد تاريخی وسيعی دارد و اضافه کرد که از نظر آيينی، شيعه با مسيحيت نزديک است. گويا اشاره ايشان به چهرهپردازیها و نوحهخوانیها و عبادت مريم و نماز شفاعت و آيين قربانی در کليسای کاتوليک بود که اسلام شيعی هم با آنها آشنا است. به ايشان گفتم: مسيحیها احساس میکنند که اکثريت مسلمانان هم اين وضعيت را قبول دارند و حتی فراتر از آن، از مهاجرت مسيحيان خرسند هستند. پاسخ داد: مرجعيت و من، پيوسته با نمايندگان کليساهای مختلف در تماس هستيم. آنها غالباً به ديدار ما میآيند. کليسا بهخوبی میداند که مرجعيت در عراق کنار آنها ايستاده است. گفتم: البته شايد نمايندگان کليسا اين را بدانند، اما اين بدان معنا نيست که کليت غرب هم با اين موضوع آشنايی دارد. پرسيد: پيشنهاد شما چيست؟ گفتم: چرا پيامی خطاب به مسيحيان جهان نمیدهيد؟ آقای سيستانی چشمهايش را به يک جا دوخت و يک دو ثانيه سکوت کرد و سپس گفت: به اظهارنظرهای کلی اعتقادی ندارم. هر روز يک نفر حرفی میزند؛ سازمان ملل، پاپ يا سازمان کنفرانس اسلامی؛ اما اينها فقط در حد حرف است. من کاملاً باور دارم که تنها رفتار ما ثمربخش خواهد بود. اگر کار درست باشد و مردم هم ياری کنند، اين پيام گسترش خواهد يافت.
اميدوارم که در انعکاس پيام آيتالله العظمی سيستانی درست عمل کرده باشم.»
کد خبر: 139385301902
1393/8/5
|