سخنرانی ماه مبارک رمضان سال 1393 دفتر حضرت آیت الله صانعی حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای خلجی
موضوع: اندیشه
نویسنده: حجة الاسلام محمد تقی خلجی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم المصطفي محمد و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين والسلام علي بقية الله في الارضين و علي جميع الانبياء و المرسلين.
قال علي(ع) : «اعرفوا الله بالله و الرسول بالرساله و اولي الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان».
بحثي که انتخاب شده، پيرامون حديث شريفي است که در اصول کافي مرحوم کليني و در کتاب توحيد مرحوم صدوق (رضوان الله عليهما) در باب «انه لا يعرف الا به» آمده است. در اين باب بهروايت حضرت صادق(سلام الله عليه) از جد بزرگوارشان امير المومنين(ع) ميخوانيم که فرمود: خدا را به خدا بشناسيد و رسول الله را به رسالتش و به محتواي وحي، و اولو الامر و صاحبان امر را به انجام فريضه امر به معروف و نهي از منکر و اجراي عدالت توام با احسان.
در متون ديني ما، يعني قرآن مجيد و احاديثي که از پيشوايان ما رسيده است، به يک مسئله اساسي و اعتقادي، بيش از هر چيز ديگر، پرداخته شده و آن مسئله مبدأ جهان است؛ يعني اين آفرينش از کجا آغاز شده و مقصد و منتهاي عالم -که از آن تعبير به «معاد» ميشود- کجاست؟ مسئلهاي که ميان اين آغاز و انجام قرار دارد، همان رسالت پيامبر اکرم، حضرت محمد مصطفي(ص) است. يعني در متون ديني ما بر مبدأ، معاد و نبوت و رسالت، تأکيد فراوان گرديده و بيش از هر چيز به اين سه اصل اساسي، پرداخته شده است. البته به اعتقاد ما مسئله ولايت دنباله نبوت و روح و جان آن است و مسئله عدالت هم از صفات الهي است، همه آنچه در شريعت آمده، بازگشت به اين سه اصل دارد. آيه شريفه «انا لله و انا اليه راجعون» که به عنوان استرجاع، تلاوت ميشود در حقيقت، زبان حال همه کائنات هستي است. اينچنين نيست که فقط ما انسانها معترفيم از خدا آمدهايم و به سوي خدا باز ميگرديم، بلکه تمام کائنات هستي و بهقول عرفا ماسوي الله در قوص صعود و نزول، از خدا آمدهاند و بازگشت همگان نيز به خداي متعال است. حديثي به امير المومنين(سلام الله عليه) نسبت داده شده که مرحوم صدر المتالهين نيز در مقدمه اسفارش آورده تا سفرهاي چهارگانه خودش را تبيين کند، و آن حديث اين است که امام ع فرمود: «رحم الله امرأ علم من أين و في أين و الي أين». از رحمت واسعه الهي برخوردار است کسي که بداند از کجا آمده؛ يعني مبدا خودش را بداند و به آفريدگار خودش توجه داشته باشد، و بداند که الان در کجاست؛ در چه جايگاه و شرايطي قرار دارد و چه مسئوليتي دارد، و بداند که سرانجامش «الي أين»، زندگي و حياتش به کجا منتهي ميشود.
از ما خواستهاند که با برهان، دليل، حجت و منطق به اين معارف بپردازيم. نکته بسيار مهم اينکه: يکي از ويژگيهاي اسلام و آموزههاي قرآني و احاديث اهل بيت ما اين است که خداوند متعال نخواسته مطلبي را بدون دليل و برهان به بندگانش تحميل کند و بندگانش را نيز از اينکه سخن و چيزي را بدون دليل بپذيرند، برحذر داشته و از آنان خواسته که مبادا بدون دليل و برهان زير بار سخن يا عقيده و مطلبي بروند. اين از امتيازات قرآن کريم است. از شيخ الرئيس هم نقل شده که گفتهاند اگر کسي مطلبي را به او ارائه بدهند و بدون دليل بپذيرد، در حقيقت، ربقه انسانيت را از خود دور کرده و اصلا انسان نيست. خودش هم هميشه ميگفته: «نحن ابناء الدليل» ما فرزندان دليليم و هرجا دليلي باشد آن را ميپذيريم.
در قرآن هم ميبينيم که يهوديان و نصارا، يعني اهل کتاب مدعي بودند فقط خودشان هستند که وارد بهشت ميشوند، و اين از ويژگيهاي افراد خودخواه است که خود را بندگان خوب خدا ميدانند، ولي خداي متعال در برابر اين باور غلط ميفرمايد: «قالوا لن يدخل الجنه الا من کان هودا او نصاري تلک امانيهم» اينها آروزهاي پوچي است که اينان در مغز خودشان ميپرورانند. «قل» به اينها بگو: «هاتوا برهانکم» بر اين ادعايتان برهان بياوريد، دليلتان را بگوييد که چرا مدعي هستيد فقط شما وارد بهشت ميشويد؟ بسياري از ما نيز چنين تصوراتي داريم و ميپنداريم بنده خوب خدا ما هستيم و خدا بهتر از ما بنده خوب ديگري ندارد. ولي اين از نظر منطق دين، پذيرفتني نيست و حتي برخي از عرفا گفتهاند –البته نميخواهم بگويم آن را پذيرفتهام، بلکه فقط نقل ميکنم- که اگر کسي از دنيا رفته و بهزعم شما انساني است که مشمول رحمت و مغفرت الهي نشده، هرگز چنين تصور نکنيد؛ زيرا ممکن است در آن لحظه مرگش حالتي يافته باشد که خداي متعال به او عنايتي کرده.
«قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين» بگو اگر راست ميگوييد، دليل و برهان خود را ارائه کنيد. قرآن مجيد با همه امتها بحث کرده، پيغمبر معظم اسلام نيز مکلف بوده که با همگان با دليل و برهان سخن بگويد و اين شيوه را هم به امت خودش آموخته و بايد از او پيروي بکنند. خدا به او فرموده است که به اينها بگو: «ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني» من شما را به خدا فرا ميخوانم، اما با بصيرت. يعني ميدانم شما را به چه چيزي ميخوانم و براي مدعاي خودم دليل دارم. اين، تنها کار من نيست بلکه پيروان من نيز متأسي به من هستند و از من تبعيت ميکنند.
آيه ديگري که آيهاي اخلاقي است -يعني اخلاق متعالياي که قرآن بيان کرده، اين را به ما ميآموزد- ميفرمايد: «و لا تقف ما ليس لک به علم» هيچگاه دنبال چيزي را که علم به آن نداري، نگير. چيزي را که نميداني، پيگير نشو؛ «ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا» چون ما به تو عقل و هوش داديم، چشم و گوش داديم و اين عقل و هوش، چشم و گوش، دل و اعضا و جوارح، همه در پيشگاه خدا مسئولند و بازخواست ميشوند. امير المومنين(صلوات الله عليه) در خطبه متقين، يکي از اوصاف برجسته پرهيزگاران و متقين را اين ميشمارد که ميفرمايد: به هر سخني گوش نميدهند و به هر صحنهاي نمينگرند. «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم» چشمشان را از آنچه که خداوند برايشان حرام ساخته و ممنوع اعلام کرده، ميپوشند، و به هر سخني گوش نميدهند «وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم» گوششان را هم وقف شنيدن دانشي ميکنند که براي خودشان يا مردم و جامعهشان سودبخش است و فرد و جامعه –چه در دنيا و چه در آخرت- از آن استفاده ميبرند. در اين آيه نيز قرآن ميفرمايد به دنبال هر چيزي نرو و آنچه را که به آن علم نداري، دنباله نگير و بدان که اعضا و جوارحت؛ اين ابزارهايي که خدا در اختيار تو گذاشته و درحقيقت، ابزار شناخت، آگاهي و معرفت انسان هستند، در قيامت، مورد بازخواست قرار ميگيرند.
قرآن کريم ميفرمايد که بتپرستان ميگفتند: اين فرشتگان، دختران هستند يعني آنها را «انثي» ميگفتند و مادينه ميشمردند. خداي متعال ميفرمايد: اين سخنان خاستگاه درستي ندارد و اين مردم نيز دانشي ندارند «و ما لهم به من علم إن يَتبعون الا الظّن» اينها دنبال آن گمانها و توهمات باطل خودشان هستند، «و ان الظن لا يغني من الحق شيئا». اين آيات واقعا اعجاز و شگفت است که خداي متعال، بندگانش را و پيامبر اسلام، امتش را و اولياي دين، ما را اينچنين تربيت ميکنند که بهدنبال ظن و گمان و چيزي نرويم که مشخص نيست و هر چيزي را با دليل و برهان بپذيريم و زير بار هر سخني نرويم.
اگر به اين آيات عمل ميشد، و در جامعه اسلامي مورد عمل باشد و در دنيا به آن عمل شود، بسياري از شايعات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و تبليغات مسمومي که در دنيا ميشود، خنثي خواهد گرديد، ولي متاسفانه به اينها عمل نميشود. يکي از آيات کاربردي قرآن که مردم نيز با آن، سروکار دارند، همين است که ما به هر سخني گوش ندهيم، به دنبال هرکسي نرويم، هر چيزي را بدون دليل نپذيريم. اينها دستوارت متعالياي است که صاحب شريعت به ما تعليم داده است.
يکي از ذخائر بسيار ارزشمند شيعه –که در برابر ميراث سرشار از ستم، خيانت، حقکشي و تباهي انسانها که از خلفا، و غاصبان قدرت به جا مانده- آثار گرانقدر و گنجينههاي سرشار از جواهرات معنوي و تعليم و تربيتي است که از پيامبر و اهل بيت ايشان به يادگار مانده. يکي از اين گوهرهاي ناب، خطبهاي است که امام کاظم(عليه السلام) خطاب به هشام و در تعليم او فرموده. امام بعد از آنکه ارزش خردورزي، به کارگيري عقل، تفکر و تعقل را مطرح کرده، ميفرمايد: «يا هشام ثمّ ذمّ الّذين لا يعقلون» اي هشام، خداوند متعال در کتابش کساني را که خردشان را به کار نميبرند، سرزنش و مذمت کرده. در روايت است که وقتي امام سجاد(سلام الله عليه) براي نماز شب برميخاستند و غلامشان آب را براي وضوي حضرت ميآورد، ايشان دستشان را داخل ظرف آب ميگذاشتند، به ستارگان و آسمان نگاه ميکردند و آيات آخر سوره مبارکه آل عمران را ميخواندند: «إنّ في خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّيل و النّهار لآياتٍ لأولي الألباب * الّذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكّرون في خلق السّماوات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً... ربّنا إنّنا سمعنا منادياً ينادي» اين از نيايشهاي فوق العاده قرآن کريم است که انسان بگويد: خدايا، من آنچه را که تو دستور دادي، شنيدم. اينها درحقيقت، دعاهاي اجابتشده هستند و نبايد منتظر اجابتشان بود. پيامبر(ص) فرمود: هرکس اين آيات را بخواند –و بهتعبير ايشان: هرکس اين آيات را بين دو لبش بچرخاند- و در آنها نينديشد، خسارت کرده است. و اين نشان از ارزش بالايي است که براي تفکر قائل شدهاند. «ثمّ ذمّ الّذين لا يعقلون فقال و إذا قيل لهم اتّبعوا ما أنزل اللّه» و وقتي به اين کفار ميگويند از آنچه خدا فرستاده، تبعيت کنيد، «قالوا بل نتّبع ما ألفينا عليه آباءنا» يعني تقليد کورکورانه از پدران نادانشان. «أ و لو كان آباؤهم لا يعقلون شيئاً و لا يهتدون» آيا اينها آن کساني نيستند که پدرانشان نه در چيزي انديشيدهاند و نه راه را يافتهاند؟ انسان وقتي نينديشيد و فکرش را به کار نبست، خسارت بسيار ميبرد. در روايت آمده که «اکثر عبادة ابي ذر التفکر» بيشترين عبادت ابوذر(سلام الله علي) اين بود که ميانديشيد.
حضرت امير(ع) در يکي از خطبههايش ميفرمايد: «و لا تكونوا كجفاة الجاهليّة» مثل جفاکاران دوره جاهليت نباشيد که «لا في الدّين يتفقّهون و لا عن اللّه يعقلون» نه در دين خدا ميانديشند و تفقه ميکنند، فقه دين ندارند و درباره خدا هم نميانديشند -البته گفته خواهد شد که ذات مقدس حضرت حق در دسترس هيچکس نيست و هيچکس به آنجا راهي ندارد، و ما هم از انديشيدن در ذات اقدس الهي، ممنوع شدهايم، چراکه ما محاطيم و او محيط است- يعني درباره خدا نميانديشند که اين عالم خدا و خالقي دارد که از ما تکليفي خواسته و ناظر بر اعمال و رفتار ماست.
با اين مقدمه بايد بدانيم که موظفيم دينمان، معارفمان و اعتقادات و باورهايمان را عالمانه بپذيريم تا گمراه نشويم و راه درست را بپيماييم. پس نبايدهرکسي هرچه گفت، بپذيريم؛ حتي سخن شخصيتهاي برجسته را نيز اگرچه مقام رفيعي دارند، بايد با برهان بپذيريم. معروف است که آقاي بروجردي(رضوان الله عليه) ميفرموده مبادا شخصيت بزرگان شما را از فکر کردن باز بدارد. ميگويند وقتي آقاي بروجردي در جواني به نجف رفت، در درس مرحوم آخوند، اشکالي کرد ولي ايشان به دليل سن کم آقاي بروجردي، به او اعتنايي نميکند. مرحوم آقاي بروجردي اشکال خود را مينويسد و وقتي مرحوم آخوند در منزلي ميهمان بوده، آن را به ميزبان ميدهد و سفارش ميکند که آن را به مرحوم آخوند بدهند. ايشان هم با مطالعه اين اشکال و بجا بودنش، در روزهاي بعد وقتي آقاي بروجردي سخني ميگفته، تأمل ميکرده و به آن گوش ميداده است. اسلام ميخواهد انسان را بهگونهاي تربيت کند که سخني را بدون دليل نپذیرد و وقتي راهي را انتخاب کرد، در ادامهاش مستقيم بماند زيرا اگر کسي با شعار آمده باشد، با شعار هم ميرود، اگر کسي با شايعه بيايد، با شايعه هم ميرود.
قبل از اينکه درباره معرفت خدا بحث کنيم، حديث شريف ميفرمايد: «اعرفوا الله بالله» اين از احاديث خيلي ناب است که ميتوان بسيار دربارهاش سخن گفت. در کتابهاي فلسفي و کلامي، بحث از خدا از اثبات صانع و اصل وجود پروردگار متعال آغاز ميشود که: اين عالم و جهان هستي، آفريدگاري دارد يا نه؟ يعني بحث اثبات وجود خداست، و معرفت خداوند فرع بر وجود حضرت حق است. ممکن است کسي باور داشته باشد که آفريدگار وجود دارد، ولي – حتي در حد خودش- به او معرفتي نداشته باشد. در کتابهاي کلامي و فلسفي، مسئله اثبات وجود خدا مطرح ميشود و درگام نخست، ثابت ميکنند که اين عالم خدايي دارد. جالب اين است که منکران خدا خودشان مويّد وجود خدا هستند پس چه چيزي را انکار ميکنند؟ درحالي که اولين تصوِري که به ذهن انسان ميرسد، وجود خداست يعني بشر با خود ميانديشد که من چگونه به دنيا آمدهام، چگونه خلق شدهام و آيا کسي در خلقت من نقشي دارد؟ پس اصل وجود پروردگار متعال يک بحث است و معرفت به او و به اينکه اين خداي خالق، داراي اسماء حسني، صفات جلال و صفات جمال است؛ خداي رئوف و رحيم، و خدايي است که گاهي مجازات و تنبيه ميکند و گاهي با اوصاف کماليهاش بخشش ميکند، بحثي ديگر است.
بسياري از مفسران بر اين باورند که در قرآن به طور مستقيم از اصل وجود خدا بحث نشده. گويي وجود او حتي براي اعراب مشرک، يک امر مسلم و مفروغ عنه بوده؛ يعني اعرابي که در زمان ظهور حضرت رسول زندگي ميکردهاند، در اصل مسئله وجود پروردگار ترديدي نداشتهاند و البته آياتي هم در قرآن نشان ميدهد آنان اصل خالق را قبول داشتند. از جمله اين آيات: «و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض و سخّر الشّمس و القمر ليقولنّ اللّه» اگر از اينها ميپرسيدي چه کسي آسمانها و زمين را آفريده، ميگفتند خدا آفريده است. يا مثلا «و لئن سألتهم من نزّل من السّماء ماءً فأحيا به الأرض من بعد موتها ليقولنّ اللّه» اگر از آنان بپرسي که چه کسي باران را از آسمان فرو ميبايد و زمين را بعد از مرگش حيات ميبخشد، ميگفتند: الله. «و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض ليقولنّ خلقهنّ العزيز العليم * الّذي جعل لكم الأرض مهداً و جعل لكم فيها سبلاً لعلّكم تهتدون * و الّذي نزّل من السّماء ماءً بقدرٍ فأنشرنا به بلدةً ميتاً كذلك تخرجون» که در عين اينکه مبدأ را اثبات ميکند، مسئله معاد را هم مطرح ميسازد و ميفرمايد همچنان که طبيعت احيا ميشود، شما نيز بعد از مرگتان از قبرها خارج ميشويد. آيات ديگري هم در اين زمينه هست که ميفرمايد وقتي به مشرکان ميگفتند چرا بت ميپرستيد؟ ميگفتند: اينان شفعيان ما هستند! خوب اگر اينها شفعاي آنها بودند، دليل بر اين است که خالق را قبول داشتند و اين بتها را ميان خودشان و خالقشان واسطه ميدانستند. يعني تا حدي به اصل وجود خدا معتقد بودند که پيامبر با آنان بحثي نداشته است.
چکيده سخن اين که: ما موظفيم معارف دينمان را با دليل و برهان بپذيريم، تفقه در دين خدا پيدا کنيم، در آموزههاي ديني بينديشيم و زير بار سخن بدون دليل نرويم، و مهمترين مسئله در معارف اسلامي، توحيد و مبدأ و معاد و نبوت و همه شاخههاي آن است. آنچه را که صاحب شريعت آورده از نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، و تمام احکام، به همين سه اصل اساسي، بازگشت دارد و ما در پذيرش اين اصول نبايد تقليد کنيم. جالب اين که فقهاي بزرگوار ما جملگي بر آنند که اصول اعتقادي، تقليدي نيست، بلکه تحقيقي است و انسانها بايد دربارهاش تحقيق کنند.
در حديث معراج آمده است که خداي متعال خطاب به حضرت محمد(ص) ميفرمايد: «يا احمد» -عرفا ميگويند اسم باطن حضرت رسول(ص) احمد است و اسماء ظاهرياش، نامهاي مقدس ديگر اوست. اما کلمه احمد، اسم باطن آن حضرت است و در قرآن هم بيش از يک بار به کار برده نشده و آن در بشارتي است که حضرت مسيح(ع) به آن حضرت داده. در حديث معراج اگر دقت کنيد، تمام خطابها با عبارت «يا احمد» است، چون معراج هم جنبه باطني حضرت رسول(ص) است- «هل تعلم ما ميراث الصوم؟» ميداني که ميراث روزه چيست؟ روزه ماه رمضان چه چيزي را به انسان روزهدار بهارمغان ميدهد؟ حضرت عرض ميکند: «قال لا. قال ميراث الصوم قلّة الاکل و قلّة الکلام» ميراث روزه، کم خوردن و کم گفتن است. خوب ما تلاش ميکنيم افطارمان تلافي ساعات گرسنگي روز باشد، ولي بزرگان ميفرمايند و احاديث بر اين است که اگر انسان در اين موقع بسيار عزيز، کم بخورد و کم بگويد، هم به لحاظ جسمي و هم به لحاظ روحي و معنوي سالمتر است.