بازدید این صفحه: 4803 تاریخ انتشار: 1393/6/10 ساعت: 09:24:31
تقابل عدالت خواهی و افراط گرایی (5) علت تندروی خواص / سروش محلاتی
افرادی که از روحیه شجاعت و دلیری برخوردارند، از جرأت و جسارت بالائی برای خطر پذیری و ورود به صحنه های درگیری برخوردارند و چون ترس مانع اقدامات متهوّرانه و جسورانه آن ها نیست، لذا خود را بی مهابا در برابر خطرات قرار می دهند، مثلا همیشه آماده درگیری اند و از اظهار خشم و غضب خود نسبت به مخالفان خویش نگرانی ندارند.
موضوع: دیدگاه
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از وبلاک نویسنده؛
تقابل عدالت خواهی و افراط گرایی (5)
علت تندروی خواص
افرادی که از روحیه شجاعت و دلیری برخوردارند، از جرأت و جسارت بالائی برای خطر پذیری و ورود به صحنه های درگیری برخوردارند و چون ترس مانع اقدامات متهوّرانه و جسورانه آن ها نیست، لذا خود را بی مهابا در برابر خطرات قرار می دهند، مثلا همیشه آماده درگیری اند و از اظهار خشم و غضب خود نسبت به مخالفان خویش نگرانی ندارند.
این «خصلت روانی» وقتی تحت «کنترل» دو عامل قرار گیرد، مهار شده و به یک «فضیلت اخلاقی» تبدیل می شود یکی عامل معرفت و بینش صحیح، و دیگری قدرت روحی و تقو ی. و در شرایطی که این عوامل کنترل کننده، سست و ضعیف باشد، جرأت و جسارت برخاسته از شجاعت، به تند روی و افراط گری می انجامد. تأمل در زندگی کسانی که رگه هایی از تندی در رفتار و کلامشان دیده می شود، گواه آن که آنان تحت تأثیر یکی از دو عامل بوده اند.
مثلا مالک اشتر از نظر شجاعت و راد مردی، شخصیتی بی نظیر است و به قول ابن ابی الحدید، اگر کسی سوگند یاد کند که خداوند نه در عرب و نه در عجم "شجاع تر" از او ـ بجز حضرت علی (ع) ـ را نیافریده. گمان نمی رود گزافه گفته و مرتکب گناه شده باشد. (شرح نهج البلاغه، ج2، ص213)
به علاوه مالک اشتر از هوش سرشار و شامّه سیاسی و امنیتی قوی برخوردار بود، ولی معرفت و دانش او در این سطح بالا و عالی قرار ندارد سوابق زندگی او نشان نمی دهد که او در کنار شخصیت هایی مانند امیرالمؤمنین به فراگیری معارف اسلامی و درک عمیق از آن، نائل شده باشد. او نه از صحابه بود که در حلقه تربیتی پیامبر قرار گرفته باشد، و نه از کسانی بود که در دوره 25 ساله غصب خلافت در مدینه با امیرالمؤمنین مراوده داشته واز محضر حضرت کسب فیض کرده باشد.وی در کوفه زندگی کرده بود و تنها فعالیتش قبل از خلافت امیرالمؤمنین حضور در سپاه اسلام برای فتح دمشق و جنگ یرموک بود، و پس از آن هم در مبارزه با والی منصوب عثمان در کوفه و سپس قیام علیه عثمان فعال بود ، و از این نظر بین سابقه درخشان کسانی مانند قیس بن سعد بن عباده که صاحب لوای انصار با پیامبر بوده با مالک اشتر، تفاوت است.
البته مالک پس از آن که در جمع یاران امیرالمؤمنین قرار گرفت، به سرعت مراتب عالی را طی کرد و در یک دوره کوتاه دو سه ساله، از اقران خویش پیشی گرفت، و به آن جا رسید که امیرالمؤمنین درباره او فرمود: «لاینام ایام الخوف و لا ینکل عن الاعداء ساعات الروع اشدّ علی الکفار من حریق النار.» (نهج البلاغه، نامه38) مالک و ما مالک والله لو کان جبلا لکان فندا و لوکان حجرا لکان صلدا لا یرتقیه الحافر و لایوفی علیه الطائر. (نهج البلاغه، حکمت443) یا لیت لی فیکم مثله و احدا یری فی عدوی ما اری. (نهج البلاغه، ج7، ص618) ولی نباید فراموش کنیم که این تعریف ها اولا ناظر به همان شجاعت و دلاوری و فراست اشتر در برابر دشمنان است و اشاره ای به رتبه ژرف اندیشی و تفقه او در دین ندارد و ثانیا این تعریف ها مربوط به همان دوره اوج یعنی دوره های آخر عمر او و یا پس از شهادتش می باشد و لذا وجود برخی لغزش ها یا تندی ها در سال های قبل را نفی نمی کند. چه این که برخی پیشنهادات او به امیرالمؤمنین گویای آن است که مالک از عمق تفکر و اندیشه حضرت، فاصله داشته و درک درستی از شاخص های اساسی سیاست علوی نداشته است، مثلا، پس از آن که عده ای از اصحاب امام، از حضرت کناره گیری کرده و یا به شام فرار کردند، مالک به امام پیشنهاد کرد که سهم سران قبائل و اشراف را از بیت المال افزایش داده و سیاست توزیع عادلانه بیت المال را کنار بگذارد تا با جذب آنان از پراکندگی یاران خود جلوگیری کند: ... و انت تأخذهم بالعدل و لیس للشریف عندک فضل منزله علی الوضیع فضجت طائفه ممن معک من الحق اذا عُملوا به ... فان تبذل المال یا امیرالمؤمنین تمل الیک اعناق الناس...
ولی حضرت به صراحت فرمود که نمی تواند با بذل و بخشش بیت المال، دل عده ای را به خود متوجه سازد و به هیچ کس بیش از حقش نمی دهد: و اما ما ذکرت من الاموال و اصطناع الرجال فانا لا یسعنا ان نؤتی امرا من الفئ اکثر من حق... (الغارات، ج1، ص47)
درباره ضعف عامل دوم کنترل کننده اقدامات افراطی ناشی از خشم و عدوات، به سخن عمروبن حمق خزاعی می توان مثال زد، عمرو از انقلابیونی بود که در شورش علیه عثمان بسیار فعال بود، او در آخرین لحظات عمر عثمان و در حالی که تنها رمقی از او باقیمانده بود، بر سینه وی نشست و نُه ضربه بر بدن نیمه جان او وارد کرد. عمرو گفت: سه ضربه را با انگیزه الهی و به قصد قربت زدم و شش ضربه دیگر را به خاطر کینه ای که از او به دل داشتم وارد نمودم. (تاریخ طبری، ج4، ص294)
تقوی به عنوان بک قدرت مهار کننده، این اثر را دارد که از اقدامات شخص که با انگیزه های شخصی و کینه توزانه انجام می گیرد جلوگیری می کند و به همین دلیل بخشی از تند روی ها که زمینه روانی دارد، کاهش می یابد.
ولی اگر کینه توزی همه لایه های پیدا و پنهان وجود شخصی را احاطه کرده باشد و مانند مار زخم خورده تا زهر خود را نریزد، آرامش پیدا نکند، تقوی چگونه می تواند او را مهار کرده و از اقدامات تند بازدارد؟
این گونه افراد مغرور هرگز حاضر نیستند بپذیرند که تحت تأثیر انگیزه های نفسانی قرار می گیرند، بلکه پیوسته "کینه های کهنه ی" خود را "خشم مقدس" جلوه می دهند !. ای کاش آن ها هم مانند عمرو بن حمق از این شجاعت و صداقت برخوردار بودند که اقرار کنند. سه ضربه برای خدا بود ولی شش ضربه دیگر را برای دلمان زدیم!
کد خبر: 1393610301564
1393/6/10
آخرین مطالب 1393/6/3:
تقابل عدالت خواهی و افراط گرایی(4) توجیه تندروی ها و تبرئه تندروها / محمد سروش محلاتی
|