بازدید این صفحه: 4989 تاریخ انتشار: 1393/1/5 ساعت: 01:21:02
ملاک حقانیت است نه سنی یا شیعه بودن / مهدی مهریزی
انسان دیندار امروزی در تلاش است که فهم خود از آموزه های دینی را با توجه به فهم جهان معاصر از عقل و عقلانیت، از نظر عقلانی بودن یا نبودن به سنجش بگذارد. پرسشگری نسل امروز و تاکید اسلام بر...
موضوع: اندیشه نویسنده: حجت الاسلام والمسلمين دکتر مهریزی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
انسان دیندار امروزی در تلاش است که فهم خود از آموزه های دینی را با توجه به فهم جهان معاصر از عقل و عقلانیت، از نظر عقلانی بودن یا نبودن به سنجش بگذارد. پرسشگری نسل امروز و تاکید اسلام بر نقش عقل به عنوان یکی از منابع فقه و آیات و روایاتی که تایید کننده وجه عقلانی دین هستند، پرسش هایی در این زمینه ایجاد کرده است که آیا آموزه های دینی عقلانی هستند یا خیر؟ چرا گاهی احکامی غیر عقلانی به نظر می رسند؟ عقل تعریف شده در اسلام چه ویژگی هایی دارد و انسان امروزی چقدر می تواند از آن برخوردار شود؟ عقلانیت مد نظر اسلام در زندگی مسلمانی از چه جایگاهی برخوردار است؟ و پرسش هایی دیگر در این رابطه که خبرنگار شفقنا در گفت وگویی با حجت السلام والمسلمین دکتر مهدی مهریزی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه دین، این پرسش ها را مطرح کرده است.
متن گفتوگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین مهریزی را میخوانید:
*نسبت فقه، عقل و عقلانیت چگونه تعریف می شود؟ با توجه به آن که عقل به عنوان یک منبع فقه مطرح است، چرا در مواردی با احکامی مواجهیم که در دنیای امروز گاهی غیرعقلانی یا با زبانی متفاوت و غیر قابل فهم به نظر می رسند؟
مهریزی: نسبت مطرح شده در کتاب های فقهی و اصول فقه، بین عقل و فقه است و هیچ گاه بحث عقلانیت را مطرح نمی کنند بلکه گفته می شود، عقل یکی از منابع ادله به شمار می رود. معنای این جمله این است اگر در موضوعی دسترسی به متنی پیدا نشد، به طور مثال قرآن یا احادیث و روایات در آن قضیه ساکت بودند، اجماعی نیز از عالمان مسلمان در این زمینه نبود که کشفی از روایتی بکند و به تعبیر فقهی در شرایط «ما لا نص فیه» که نص دینی در رابطه با آن وجود ندارد، نوبت به عقل به عنوان یک منبع می رسد. در این مورد نیز مباحث بسیاری مطرح است که عقل چیست؟ چگونه است؟ و ... . اهل سنت این مساله را با یک ادبیات و شیعه با ادبیاتی دیگر بیان می کنند. به این شکل نیست که عقل در فقه اهل سنت، جایگاهی نداشته باشد؛ ممکن است کلمه عقل را به کار نبرند اما به طور مثال آنچه به عنوان قیاس، استحسان یا مصالح مرسله مطرح می شود، به گونه ای است که در نهایت همان کارکرد عقل را دارد و به درک عقلی انسان از مسایل بازمی گردد. در فقه امامیه این قواعد نیست و از عقل به عنوان یکی از منابع یاد می شود. در کتاب های فقهی یا اصول فقه، بحث عقلانیت مشاهده نمی شود. عقلانیتی که امروزه به کار می رود، دو کاربرد دارد. یکی عقلانیت به عنوان یک خصلت در بشر است، به این معنی که انسان باید عقلانی باشد، عقلانی زندگی کند. کاربرد دیگر، عقلانی بودن آموزه های دینی است بنابراین سه مقوله مجزا مطرح شد، کارکرد عقل در فقه، عقلانیت به عنوان یک خصلت در انسان ها، چیستی و مورد تایید بودن یا نبودن آن از نظر دین و مساله سوم اینکه «آیا آموزه های دینی عقلانی هستند یا خیر؟»که ممکن است پاسخ های متفاوتی داشته باشد.
*به لزوم عقلانی بودن یا نبودن احکام و آموزه های اسلامی بپردازیم. اگر احکام اسلامی باید عقلانی باشند، چرا گاهی در مواردی، مثلا جهاد نکاح یا برخی احکام مربوط به حوزه زنان، به نظر می رسد این طور نیست و انسان معاصر در درک و پذیرش عقلانی آنها با مشکل مواجه است؟
مهریزی: در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه مشهور این است که آموزه های فقهی یا دینی، خلاف عقل نیست اما به این معنا هم نیست که همه آنها عقل فهم و عقل پسند باشد. خیر! ممکن است دین مساله ای را مطرح کرده باشد که عقل انسان به آن نمی رسد اما آن را خلاف هم نمی داند و در برابر آن سکوت می کند. احکام دینی نباید به گونه ای باشد که عقل، خلاف بودن آن را درک کند. این دیدگاه مشهور است، منطق آن نیز این است که دین از طرف خداوندی آمده است که عالم به همه امور، گذشته، آینده و پیچیدگی های زوایای مختلف انسان است. دانش انسان، محدود است، انسان هنوز می گوید موجودی ناشناخته است که از آینده نیز خبر ندارد، بنابراین چه می داند که این حکم گفته شده از طرف خداوند در آخرت کاربرد خواهد داشت یا در بخشی از زندگی امروز او سودمند خواهد بود که هنوز موفق به کشف آن نشده است. اینجاست که گفته می شود دین جنبه تعبدی دارد ولی این دیدگاه معتقد نیست که تعبد با عقل جمع نمی شود بلکه گفته می شود تعبد، لوازمی دارد که گاهی اوقات عقل بشر در یک مقطع و مرحله به آن دست نمی یابد. چنان که بعضی احکامی که اسلام در 1400سال قبل گفته، بشر بعدها به آن رسیده و آن را فهمیده است. از سوی دیگر بشر مسایلی را صد سال پیش، پنجاه سال پیش دریافته است که امروز آن را اشتباه می داند. به طور مثال تفکر کمونیستی که بر لزوم داشتن سهم برابر همه افراد در اقتصاد تاکید می کند، مدت بسیاری، حدود هفتاد سال بر نیمی از جهان سیطره پیدا کرد و به تدریج فهمیدند اشتباه است. چرا؟ به این دلیل که این تفکر، طراحی و فکر بشر بوده است، بشری که نمی تواند همه زوایا و ابعاد را دریابد اما دین از طرف خداوند آمده و او عالم به همه امور و حقایق است. در کنار این نگاه غالب، دیدگاه غیرمشهوری نیز مطرح می شود که تا اندازه ای قابل طرح و قابل دفاع است. آن نگاه عنوان می کند که درست است که دین، قرآن و پیامبر و ائمه(ع)، معصوم هستند و سخنی خلاف واقع و خلاف حق نمی گویند اما آنچه امروزه از دین در اختیار مسلمانان قرار دارد، نتیجه کار عالمان دینی است. عالمان دینی پیغمبر نیستند و حرفشان مثل قرآن، مقدس نیست بنابراین در اینجا باید نقش عقل را برجسته کرد. در دیدگاه مشهور، نسبت بین عقل و دین واقعی برقرار می کنند، با وجود اینکه این نسبت را باید بین عقل و آنچه در اختیار ماست که این محصول فکر بشری است، برقرار کرد. ذیدگاه من به نگاه دوم نزدیکتر است زیرا اصل این آموزه ها از دین است اما فناوری و پروراندن آن توسط بشر غیر معصوم-فقیه، مفسر، عالم اخلاق، متکلم- صورت گرفته است، فقه، دین نیست بلکه محصول برداشت بشر از منابع دینی است.
* که اقتضائات زمان و مکان نیز می تواند در آن دخالت داشته باشد؟
مهریزی: بله! آنها موثر بوده چنانکه خصوصیات فردی، اشتباهات، دانش کم و... نیز تاثیر داشته است بنابراین باید نقش عقل را پررنگ کرد و در سنجش این مسایل، عقل را به کار گرفت. ممکن است با عقل فهمید که این فرد، دین را اشتباه فهمیده است، نه اینکه با عقل بفهمیم که دین، اشتباه است. این تفکیکی است که صورت نمی گیرد. باید شاخص بودن یا میزان و ترازو بودن عقل را نه برای سنجش دین بلکه برای سنجش فهم عالمان از دین به طور جدی به کار گرفت. اگر این تفکیک صورت بگیرد، بخشی از احکام دینی که گمان می کنند خلاف عقل است، مرتفع می شود زیرا حکم دینی نیست. حکم دینی باید در سه مرحله بررسی شود تا بتوان آن را به دین نسبت داد؛ اینکه واقعا پیغمبر(ص) این را گفته است؟ آنچه را که پیغمبر(ص) گفته، همین است که ما می فهمیم؟ و مرحله سوم این است که آنچه را که پیغمبر(ص) گفته و ما می فهمیم، برای همیشه گفته اند یا برای آن روزگار؟ امکان اشتباه در هر سه مرحله وجود دارد. در اینجا راه دیگری وجود ندارد، جز این که میدان وسیعی برای عقل قرار دهیم. حال سوالی مطرح است که عقل چه کسی؟ عقل فردی یا عقل جمعی؟ می گوییم: عقل جمعی. به عقل فرد نمی توان واگذار کرد، هر فردی سلیقه خود را عقل می داند اما عقل جمعی و خرد جمعی، کمتر اشتباه می کند. عقل جمعی هم مرتکب اشتباه می شود اما اشتباهش کمتر است بنابراین باید عقل را در سنجش فهم آموزه های دینی به کار گرفت، نه اینکه دین را با عقل سنجید بلکه باید فهم عالمان از دین را با عقل سنجید.
*عقل مدنظر اسلام و قرآن که می تواند منبع فقه و مکمل دین باشد چه ویژگی هایی دارد؟ انسان امروز که در معرض اطلاعات گوناگون قرار دارد و تا حدی اطلاعات در سطح جهان سیال و در دست همگان است، چقدر می تواند از چنین عقلی برخوردار باشد؟
مهریزی: تشخیص و تفکیک آن کار سختی است. ما گاهی وقت ها عالم را عاقل می دانیم، در حالی که عالم به معنای فردی است که اطلاعات و دانشی دارد و علم غیر از عقل است. علم، آن داده ها یا اطلاعاتی است که انسان به طور مستقیم یا غیر مستقیم به آن دسترسی پیدا می کند اما عقل، نیرویی در انسان است که توانایی مقایسه کردن و تشخیص درست از نادرست و درست از درست تر را دارد. عقلی که در منابع دینی به کار می رود، بیشتر ناظر به این قدرت سنجش است. اصل این قدرت در انسان وجود دارد و با تربیت رشد می کند. به همین دلیل است که در بعضی تعالیم دینی، عقل سرشتی و عقل تجربی مطرح می شود. عقل تجربی یا عقل اکتسابی این است که انسان در فرایند زمان، همان نیروی خدادادی را تقویت می کند؛ اصل آن فطری یا سرشتی است اما رشد دادن آن در اختیار خود انسان و محیط است. تعلیم و تربیت، تاملات درونی فرد، محیط زندگی و خانواده در رشد آن نقش دارد اما منظور از همه اینها این است که عقل، آن قدرت سنجش است. وقتی در قرآن گفته می شود که «أفلا یعقلون؟» می گوید چرا اینها را با هم مقایسه نمی کنید؟ نام این سنجش و قدرت مقایسه، نیروی عقل است. حافظه، عقل نیست بلکه اطلاعاتی است که در ذهن انسان وارد شده است، حتی صغرا، کبرا چیدن عقل نیست. ممکن است فردی همه اینها را داشته باشد، عالم باشد، متخصص باشد اما عاقل نباشد. به طور مثال وقتی قرآن مطرح می کند که «الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه»، یعنی انسان بشنود، مشورت کند بعد بهترین آن را انتخاب کند. در معنایی وسیع تر عقل، آن نیرویی است که می تواند خود انسان و سه مقوله افکار، خلقیات، افعال و رفتار او را مهندسی کند. مثلا خلقیات خود را مهندسی و مدیریت کند که اینجا جای تواضع است یا تکبر؟ در شرایط فعلی باید خوشبین بود یا خیر؟در کدام جامعه باید خوشبین بود یا بدبین؟ این کارکرد عقل است و علم این را به انسان نمی گوید. عقل می تواند افعال انسان را مدیریت کنند که اینجا سلام کند یا خیر؟ در این موقعیت حرف بزند یا سکوت کند؟زیرا عقل است که این رفتارها و افعال متفاوت را مقایسه می کند. اینکه در بعضی روایات مطرح می شود که شاخص انسانیت عقل است یعنی انسان ها به میزانی که عقل، در آنها رشد کرده باشد، انسان تر و بزرگتر می شوند. فردی که بیشتر می تواند بسنجد، تنها گوش نیست که هر چه شنید، بله بگوید، عاقل است. در بعضی روایات گفته شده است برای شناخت عاقل، مطلبی را مطرح کنید، اگر زود تصدیق یا به سرعت تکذیب کرد، عاقل نیست. نشانه عقل در روایات این است که مطلب شنیده شده را با نمونه ها و موارد دیگر مقایسه می کند سپس تصمیم می گیرد. فردی که نیروی عقل در او کور شده باشد، قدرت تشخیص خود را از دست می دهد، هر چه را می شنود، تصدیق می کند. جامعه دارای چنین افرادی، جامعه ای است که همه گوش هستند و تنها تصدیق می کنند. جاهلیت در قرآن، جامعه نادان نیست بلکه جامعه ای است که قدرت تشخیص از آن گرفته شده است. به همین دلیل در روایات، جهل در برابر علم نیست بلکه در مقابل عقل است. در کتاب های حدیثی، مضاد عقل، جهل و مضاد عاقل، جاهل است. هنگامی که گفته می شود جوان جاهل، یعنی هنوز قدرت تشخیص ندارد، نه اینکه بی سواد است. مدرک دانشگاهی دارد، اطلاع دارد اما در دوره جوانی، غرایز دیگر اجازه نمی دهند که مقایسه کند و تشخیص دهد. آن نیروی تشخیص است که بسیار مورد توجه قرار دارد و دین همین را می خواهد، به همین دلیل است که گفته می شود در روز قیامت نیز خدا به میزان عقل و قدرت تشخیص انسان ها با آنها حساب و کتاب می کند.
*استفاده از عبارت «جوان جاهل»، یعنی نقش تجربه در رشد عقل بیشتر از نقش اطلاعات و دانش است؟ چه عوامل دیگری در این مساله نقش ایفا می کنند؟
مهریزی: سن جوانی، دوره شکوفایی و نشاط غرایز است که ممکن است گاهی این غرایز بر نیروی عقل غالب شود. منظور از غرایز معنای منفی آن نیست بلکه به معنای نشاط و پرجنب و جوشی است، ممکن است عدالت خواهی یا حق طلبی او در این دوره غالب شود. از این روست که در مبارزات معمولا جوان ها حضور دارند بنابراین گاهی این نشاط غرایز نمی گذارد عقل، کارکرد صحیح خود را داشته باشد.
*بنابر گفته های شما عقلی که در قرآن از آن صحبت می کنند، در نهاد بشر وجود دارد و مسایلی باید موجب رشد آن شوند. چه عواملی باعث می شود این پدیده که ماهیتی فطری دارد، کور شود و جامعه تشخیص خود را از دست بدهد؟
مهریزی: بسیاری از اوقات قدرت ها در این زمینه نقش دارند که جامعه نتواند صداهای مختلف را بشنود یا اصلا صداهای مختلف نباشد زیرا در آن صورت شرایطی وجود دارد که جامعه نمی تواند در مورد خود آن قدرت ها قضاوت و داوری کند. می توان گفت در این صورت که همه به یک شکل فکر می کنند، به یک شکل می شنوند و حرکت می کنند، نقش قدرت و متولیان فرهنگی بسیار بالاست. این تنوع و تکثر در ذات انسان است، انسان ها متفاوت هستند و به دلیل همین تفاوت، بهره های متفاوتی از حقیقت دارند. باید برای این واقعیت میدان باز کرد، زیرا ظرفیت هر انسان برای دستیابی به حقیقت، محدود است بنابراین ممکن است فردی به دریافت هایی رسیده باشد که دیگری از آن بی بهره است. در این گفت وگو ها، مباحثات و مناظره ها دریافت انسان ها از حقیقت بیشتر می شود و خطاها تقلیل پیدا می کند. به همین جهت به نظر می رسد نقش متولیان فرهنگ و متولیان قدرت در رشد عقلانیت یا کاهش آن در جامعه بسیار بالاست. هنگامی که پیامبر(ص) در قران به مشورت با مردم سفارش می شود و تاکید می شود که کارهای مردم در جامعه با مشورت انجام شود نه اینکه یک نفر تصمیم بگیرد یعنی این تکثر محترم است. این موارد و آیات دیگری که در مورد لزوم شنیدن حرف های مختلف و مقایسه و انتخاب بهترین از میان آنها وجود دارند، به عنوان تایید این تکثر به شمار می روند. وقتی خداوند بنده خوب را کسی می داند که حتی در برابر حرف های او چشم و گوش بسته کرنش نمی کند، دیگر از خداوند که بالاتر نیست؛ به این شکل می خواهد تکثر را به انسان ها را بفهماند. هنگامی که خدا با این مضمون می گوید که «ما دین را گفتیم، پیغمبر توضیح می دهد تا مردم فکر کنند.» یعنی تکثر را تایید کرده است، چون نمی گوید ما دین را گفته ایم تا مردم تسلیم باشند و تبعیت کنند. انسان ها به یک شکل فکر نمی کنند بنابراین زمانی که قرار است فکر کنند، در این افکار تکثر وجود دارد. متولیان فرهنگ و متولیان قدرت باید اسباب و زمینه های رشد این تکثر و این قدرت سنجش را در جامعه فراهم کنند بنابراین عامل اصلی، آنها هستند. عوامل خانوادگی و پدر و مادرها نیز در این موضوع نقش دارند. می توان متولیان فرهنگ و قدرت را به پدر و مادر تشبیه کرد، همانطور که توافق و اختلاف پدر و مادر در تربیت فرزند بسیار اثرگذار است، هماهنگی این دو نیرو یعنی متولی قدرت و متولی فرهنگ در این زمینه که جامعه چند صدایی شود و قدرت تشخیص پیدا کند، بسیار مهم است. در غیر این صورت آسان ترین راه را گوش می کنند، آسان ترین راه این است که همواره بگوییم چشم! طبع اولیه انسان ها به این سمت است زیرا آسان تر است و فکر کردن و به عهده گرفتن مسوولیت نمی خواهد. طبع اولی انسان می خواهد مسوولیت را بر گردن دیگری بیاندازد که عالم، پیشنماز، رییس و مدیرمان گفت، اما دین می خواهد انسان روی پای خود بایستد، مستقل شود و بار خود را خویشتن به دوش گیرد. برای این این خودپاسخگو بودن، عقل باید رشد کند.
*برای این عقلی که باید رشد کند تا انسان پاسخگو شود، تقسیم بندی های مختلفی دیده می شود، از جمله «عقل دینی» و «عقل علمی». آیا «عقل دینی» متفاوت از «عقل علمی» است؟ اصلا چنین تقسیم بندی یی مورد پذیرش شما قرار دارد؟
مهریزی: اینها اصطلاح است. عقل به عنوان نیرویی در انسان است. اینکه گاهی گفته می شود «عقل علمی» به نظر من به این معناست که بیشتر اطلاعات و داده های آن با مدل های تجربی به دست می آید و هنگامی که گفته می شود «عقل دینی»، ممکن است بخشی از آن اطلاعات از دین گرفته شده باشد. در یک تشبیه می توان گفت آن نیروی عقل مانند ظرفی است که با تغییر محتوایش تغییر نمی کند. آن همان نیروی سنجش است، تفاوتی ندارد در آن ظرف، تجربه ریخته شود یا دین. من چندان این تقسیم بندی را نمی فهمم. اینجا بحث وجودشناسی مطرح است، یک ظرف با ریختن شربت پرتقال، نارنجی نمی شود، آن در ظاهر است و در اصل ظرف همان ظرف است.
*و اما عقلانیت؛ عقلانیت اسلامی چه ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر اقسام عقلانیت متفاوت و متمایز می کند؟
مهریزِی: آن نیرویی که در انسان وجود دارد و می تواند منافع و مصلحت ها، حق و باطل و درست و نادرست را تشخیص دهد، در یک انسان مسیحی، مسلمان و ... فرقی ندارد. ممکن است به این معنا بتوان تفاوت گذاشت که فردی که به طور مثال در یک فضای دینی مثلا اسلامی پرورش داده می شود، تعدادی از ارزش ها در او شکل می گیرد که این ارزش ها در مقام سنجش، خود را نشان می دهد اما در جامعه ای که دین غلبه نداشته باشد یا دینی جز اسلام، غالب باشد قاعدتا به شکلی دیگر، خود را نشان می دهد. این اندازه تفاوت را می توان ذکر کرد. به طور مثال اگر دین غالب در جامعه ای، جنبه عرفانی داشته باشد، عقلانیت نیز در آنجا بسیار به آن فضاهای عرفانی شبیه می شود اما در غیر این صورت، یعنی اگر دینی خشک در جامعه غالب شود، قوانین در آن نمود بیشتری دارد و عقلانیت نیز به همین شکل خواهد شد.
* عقلانیت اسلامی با تعریفی که در توضیحات شما مطرح شد، چه زمینه هایی را برای زندگی مسلمانی در نظر می گیرد؟
مهریزی: نمی توان سبک یا مدلی را برای زندگی در اسلام یافت و خواست امروز در میان همه مسلمانان پیاده شود. اگر بنا باشد اسلام چنین موضوعی را مطرح کرده باشد، حداقل باید در زمان خود پیامبر(ص) یا امام علی(ع) اتفاق افتاده باشد تا بتوان نمادهای آن را شناخت. به طور مثال سبک زندگی شامل همه موارد خورد و خوراک، روابط اجتماعی، رابطه دولت و مردم، رابطه مردم با یکدیگر، مدل معماری شهرسازی، حمل ونقل و... است. آیا می توان گفت اسلام در مورد همه آنها مدلی دارد؟گفته است خانه خود را به این شکل بسازید، حمل و نقلتان به این شکل باشد و... ؟ خیر! دین، ارزش ها و ایده هایی به همراه تعدادی قواعد و مقررات دارد که می توانند مبنایی برای رعایت در سبک زندگی مسلمانان به شمار روند. بخش های فراوانی نیز در حقیقت خالی گذاشته و به خود انسان واگذار شده است که با توجه به آب و هوا و عرف های مختلف آنها را پیاده می کند. آیا آنچه امروز به عنوان معماری اسلامی مطرح می شود، واقعا معماری اسلامی است یا معماری مسلمانان در یک دوره خاص است؟ شاهدی از قرآن یا سنت پیغمبر(ص) وجود دارد که باید به این شکل بناهای مختلف را ساخت؟ گنبدش به این شکل و مناره اش به این صورت باشد؟
*بنابراین در اسلام یک الگوی قالبی برای زندگی مسلمانی ارائه نشده است که انسان های قالبی بسازند و همه براساس یک الگو زندگی کنند؟
مهریزی: بله! ایده ها، ارزش ها و حقوقی بیان شده است که مسلمان ها با به کار گرفتن این موارد در دوره هایی به شکلی از زندگی رسیده اند. اینکه مسلمانان قرن پنجم یا قرن دورازدهم به شکلی از زندگی رسیده اند، مسلمانان این دوره را ملزم نمی کند به اجرا کردن مدلی که آنها در آن دوره فهمیده اند و پیاده کرده اند. شرایط زندگی واقعی در جامعه مسلمانی این است که حقوق افراد و اخلاق رعایت شود اما این به معنای داشتن یک سبک زندگی در همه موارد نیست...
*یعنی مدلی برای زندگی مسلمانی و ساختن انسان هایی با یک شکل از زندگی در همه وجوه در اسلام پیشنهاد نشده است و آزادی و اختیار آنها در انتخاب (با توجه به کلیت وارزش های موجود ارائه شده)، مد نظر قرار دارد؟
مهریزی: هنگامی که گفته می شود «سبک»، اشاره دارد به آنچه نمود عینی در رفتار فردی و اجتماعی دارد. به طور مثال آیا در لباس پوشیدن می توان گفت این رنگ، سبک اسلامی است؟ این شکل حرف زدن، استفاده از این واژه های خاص و استفاده نکردن از واژه هایی دیگر سبک زندگی اسلامی است؟ آیا می توان گفت کدام یک از کراوات زدن یا نزدن اسلامی است؟ برای اینها که نمی توان چنین مسالی ای را تعریف کرد. بله! می توان گفت مسلمانان هویتی دارند که باید به این هویت احترام گذاشت و آن را پذیرفت یا مسلمانان ایران، هویتی ملی دارند، خوب است این هویت ایرانی را حفظ کنند زیرا هر کدام از این هویت های ملی یا مسلمانی نیرودهنده، انرژی زا و نشاط آفرین است و می تواند در جایی به آنها کمک رساند بنابراین نباید هیچکدام را نفی کرد اما آیا می توان گفت این هویت ملی یا هویت مسلمانی، هویت اسلامی است؟ دین برای اخلاق و حقوق ارزش و احترام قائل است اما شکل اجرایی شدن آنها یعنی شکل عینی و بیرونی آنها یکسان و قالبی نیست و تفاوت هایی دارد. فرض کنید مسلمان های چینی یک نوع و مسلمان های عربی شکلی دیگر لباس می پوشند. در مناطق مختلف خود ایران به طور مثال ترکمن ها یک نوع لباس، مناطق دیگر لباس هایی متفاوت می پوشند. سبک در موارد بسیاری نمود دارد، غذاها،لباس ها، گویش ها، نحوه احترام گذاشتن، مجلس شادی و عزا و ... در همه اینها متفاوت است، نمی توان همه را یک شکل کرد. اینکه به طور مثال در ایران هویت مسلمانی و هویت ایرانی بر محور ارزش های اسلامی، سبک زندگی مردم را بسازد درست است. می توان گفت مواردی که هویت مسلمانی و هویت ملی با ارزش های دینی سازگار باشد، باید در زندگی مسلمانان پیاده شود.
* عقلانیت در زندگی مسلمانی که قرار است بر محور ارزش ها و قواعد دینی شکل گیرد، چه جایگاه و نقشی دارد؟
مهریزی: عقلانیت به معنای همان قدرت سنجش یاد شده، می تواند در انتخاب بخش هایی از هویت ملی یا هویت مسلمانی و اینکه کدام را در چه زمینه هایی شاخص و برجسته کرد و کدام را کمتر، تاثیر داشته باشد. قدرت عقلانیت می تواند در اولویت بندی، ترجیحات، درجه بندی سبک ها و مدل ها خود را نشان دهد.
*می توان گفت در این نگاه، عقلانیت مورد توجه در اسلام، ابزاری است برای آزادی در انتخاب؟
مهریزی: بخشی از آن انتخاب است، بخش هایی دیگر عکس العمل نشان دادن و مواجه شدن با پدیده های زندگی یا حتی پدیده های علمی و فرهنگی است. یک انسان با هر دین و ملیتی با فرهنگ های دیگر مواجهه دارد و نمی تواند نداشته باشد اما نوع مواجهه او می تواند از عقلانیت او ناشی شود. ما جزیی از مجموعه بشر هستیم، انسان ها همه مخلوق خدا هستند. به این شکل نیست که مسلمان ها از طرف خدا آمده باشند و دیگر ادیان از طرف ضد خدا آمده باشند. خیر! همه انسان ها با فطرت خدایی خلق شده اند، با همان عقل خدادادی فکر می کنند و دارای همان نهاد سالم انسانی هستند و اساس این است. اگر تولیدی در فکر، فرهنگ و اندیشه در میان بشر صورت می گیرد با همان پس زمینه ها اتفاق می افتد، ما هم اگر تولیدی داریم با همین زمینه هاست بنابراین مبادله و داد و ستد وجود دارد. خط کشی کردن به این معنی میان انسان ها درست نیست. اینکه گفته می شود در زمان پیامبر(ص)، شعاری وجود داشت که «انصر أخاك ظالمًا أو مظلومًا، برادرت را کمک کن، خواه ظالم باشد خواه مظلوم» و پیامبر با آن مخالفت کرد زیرا مسلمان موظف است حق را یاری کند، خواه برادرش باشد خواه نباشد. در بحث مراوده فرهنگی نیز به همین شکل است، ملاک حقانیت است. غرب و شرق، شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی مطرح نیست، ممکن است در جایی یک مسیحی درست بگوید و یک مسلمان خطا کند، در مساله ای یک سنی درست بگوید و یک شیعه در خطا باشد بنابراین اسلامی ندانستن آن شعار «انصر أخاك ...» در همه عرصه ها مطرح است. به طور مثال نباید گفت «انصر الشیعه ظالمًا أو مظلومًا»، شیعه را یاری کن خواه درست بگوید، خواه درست نگوید یا مسلمان را یاری کن خواه درست بگوید، خواه درست نگوید، از شرق طرفداری کن، خواه درست بگوید، خواه درست نگوید، با غرب دشمنی کن، خواه درست بگوید، خواه درست نگوید. اگر شاخص، حق است و عقلانیت بر آن مدار می چرخد، در نتیجه می توان داد و ستد فرهنگی داشت و در داد و ستدها از قدرت سنجش و عقلانیت استفاده کرد و نتیجه گرفت.
کد خبر: 1393154138
1393/1/5
آخرین مطالب 1392/6/23:
شش اصل قرائت انسانی از حکومت در نهج البلاغه
|