صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اخبار >>
مرجع ما | جمهوری اسلامی چکیده واقعیت علمی حوزه است
بازدید این صفحه: 2536          تاریخ انتشار: 1392/2/10 ساعت: 11:01:37
آیت الله ممدوحی
جمهوری اسلامی چکیده واقعیت علمی حوزه است

آیت‌الله ممدوحی عضو محترم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و استاد حوزه و مدرس خارج فقه و اصول، عرفان و فلسفه است. در کنار اثرات و تألیفات ایشان، شرح بر مصباح الهدایه حضرت امام خمینی‌(س) از جلوه‌های خاص و شهرتی ویژه برخوردار است،

موضوع: اخبار

 



به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، نشریه حریم امام گفتگویی را با آیت‌الله ممدوحی ترتیب داده است تا در کنار مباحثی پیرامون شخصیت عرفانی حضرت امام به پاره‌ای موضوعات روز، خاصه نقش جامعه مدرسین در حوزه و سیاست نیز بپردازد. در ادامه متن این گفتگو را می خوانید:


از فرصتی که در اختیار این نشریه قرار دادید، بسیار سپاسگزاریم. به عنوان اولین سؤال، از چه زمانی نام حضرت امام را شنیدید و آیا ملاقات، ارتباط و یا خاطره‌ای در این رابطه داشته‌اید؟


ما از اولین روزهایی که احساس ادراک نسبت به مسائل جاری و دور و بر خویش کردیم، با نام و شخصیت علمی و عرفانی و ظرافت روحیه امام آشنا شدیم و می‌شنیدیم که این مرد از نظر لطافت روح و توانایی عقل، فوق‌العاده‌‌ است. گرچه آن‌وقت تبرعی هم برای مرجعیت نداشت و یکی از مدرسین عالی‌قدر حوزه علمیه بود که ما انصافاً قبل از آنکه به قم بیاییم و محصل بودیم، با اسم ایشان آشنا بودیم. قبل از اینکه به قم بیاییم، احساس می‌کردیم که درس ایشان از درس‌های بسیار پرجمعیت حوزه، هم در فقه، هم در اصول است. ما  نیز این مسئله را برای خودمان و برای حوزه علمیه خیلی مغتنم می‌دانستیم که این مرد بزرگ و ذخیره عظیم الهی را خدای منان و متعال در حوزه علمیه قرار داده و مورد استفاده است. البته فضلای برجسته حوزه هم آن زمان از شاگردان ایشان بودند. ما موفق نشدیم به درس ایشان برسیم، چون وقتی که به قم آمدیم، هنوز رسائل و مکاسب می‌خواندیم که ایشان را گرفتند، ازاین‌رو به درس ایشان نرسیدیم. اما ما در تمام درس‌هایی که می‌رفتیم، چه در فقه و چه اصول یکی از کتاب‌های اصلی که مطالعه می‌کردیم از مؤلفات ایشان بود. هدایت نظام قرآنی به وسیله شخص خداست که عالم را خلق کرده است. ارکانش را هم خودش گفته است. ما تشریح نکردیم. مصداقاً یکی توحید است. شاکله نظام شاکله توحیدی است، هرچه هست و نیست مربوط به خداست و لذا در اسلام حکومت برای احدی غیر از خدا حرام است:"لا حکم الا لله"، اگر هم پیغمبر اکرم حکومت دارد به امر خدا دارد و اگر هم حکومت نظام جمهوری اسلامی دارد به امر اسلام دارد. نظام جمهوری اسلامی هم همین است. نظام جمهوری اسلامی چکیده واقعیت علمی حوزه است. با همان شاخصه ها. منتها گاهی شاخصه ها وقتی در جامعه ها خرد می شود، این دیگر معلوم است که تقومش وابسته به عملکرد افراد است اگر گرفتاری دارند مربوط به افراد است. اسلام به ذات خود ندارد.

 

به‌ویژه یادم است که در کتاب الطهاره، کتاب‌های سه‌گانه ایشان را مطالعه می‌کردیم و در مکاسب محرمه دو جلدی که در مکاسب محرمه بودند، زیر نظر داشتیم. در اصول از تهذیب الاصول که تقریرات درس ایشان است و هم در استصحاب و قاعده لاضرر ما  به‌ویژه به فرمایشات ایشان نظارت و عنایت خاص داشتیم و استفاده می‌کردیم. درست است در محضر ایشان نبودیم، اما واقعاً از فرمایشات ایشان در هر مرحله استفاده کردیم. ما علاقه خیلی زیادی هم به کتاب‌های دیگر ایشان داشتیم که انصافاً بسیار خوش قلم، زیبا و خوش سلیقه انتخاب کردند. کتاب‌هایی را که نوشتند، مثل آداب الصلوة، سر الصلوة، چهل حدیث، مصباح الهدایه را خوانده‌ایم که بالاخره توفیقی پیدا شد که ما مصباح الهدایه حضرت امام را شرح کردیم. احساس کردیم که این بزرگ مرد، تمام مسائل عرفانی دقیق را بدون اینکه از کلمات عرفا استفاده‌ای کند، با کتاب و سنت تطبیق کرده و مرتبه انسان کامل را از این راه به خوبی تثبیت و هنرمندانه از عهده‌اش برآمده است و یکی از کتاب‌های بسیار قوی و غنی امام است و شاید مشکل‌ترین کتاب حضرت امام، همین مصباح الهدایه باشد که مالامال از اصطلاحات پیچیده عرفان نظری است. تقریباً نزدیک به دو سال طول کشید تا ما این کتاب را شرح کردیم. یک خصیصه‌ای در وجود ایشان بود در هر بحثی که وارد می‌شد آن‌چنان از عهده‌اش برمی‌آمد که تا انتها درجه آن علم را طی می‌کرد.

 

در فقه، اصول، فلسفه، تفسیر، فقه الحدیث و در عرفان نظری همین‌طور بود. در عرفان عملی نیز ایشان خیلی کار کردند، منتها کمالات شخصیه او فقط در حرف‌ها و روش‌هایش پیدا بود و الا اظهار نظری نمی‌کرد. گرچه ایشان اظهار نظر نمی‌کرد، اما از روش‌ها و رفتار او معلوم بود که ایشان در عرفان نظری دارای مقام خیلی فوق العاده‌ای است، و لو اینکه در مقام اثبات هیچ‌گونه حرفی نداشت و همیشه متواضعانه حرف می‌زد، ولیکن روش، روشی استثنایی بود و کاشف از یک باطن استثنایی بود که ایشان دارای کمالات فوق‌العاده زیادی بود. انصافاً هم ما وقتی که کارهای ایشان بررسی می‌کردیم، از اول این مرد همواره مواظب و مراقب خود بود و در طول زندگی‌اش هرچه از او نقل شده از جوانی تا مراحل متعالی که طی کرده بود، غیر از تدبیر، تقوا، علمیت و زهد، چیز دیگری ملاحظه نمی‌شد. امیدواریم که خدای تعالی روح پرفتوح ایشان را شاد کند و حوزه از دعای ایشان انشاءالله محروم نماند، بلکه حوزه بتواند بعدها واجد شخصیت‌های از قبیل این بزرگ‌مرد باشد.

 

شما در رابطه با شرح‌تان بر مصباح الهدایه اشاره‌ای فرمودید، از این منظر، شخصیت عرفانی امام را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

ایشان در عرفان عملی و نظری بسیار مسلط است. شاید از تخصص‌های امام، بحث در عرفان عملی است که شناخته شده هم نبود، گرچه در کتاب‌هایش بود، اما کتاب‌هایش هم فنی و مشکل است و در دست عموم هم نیست، ایشان اظهار هم نمی‌کرد، اما از تخصص‌های عظیم ایشان، تخصص در عرفان نظری بود.

 

آیا این انقلاب را محصول شخصیت عرفانی امام می‌دانید یا شخصیت فقهی حضرت امام در آن دخیل است؟

 

مجموع هر دو است، یعنی امام یک مجموعه‌ای بود که این آثار کاشف از آن است. اولاً عارفی که فقیه نباشد یا فقیهی که عارف نباشد خیلی مشکل است که چنین آثاری از او عمل آید و ایشان فردی بود که در عین حالی که دارای نزاهت روح فوق العاده‌ای بود، قانون‌دان هم بود. هم قانون‌دان الهی، اسلامی و هم به مجاری سیاسی ایران کاملا  آشنا بود. خطوط در آن زمان خیلی مبهم بود و کسی خطوط انحرافی را تشخیص نمی‌داد، چون که این‌ها این مسائل را بزک و زیبا جلوه داده بودند و هروقت می‌خواستند بگویند آزادی، می‌گفتند: مجسمه آزادی آمریکا، یعنی آمریکا را مظهر آزادی و دموکراسی و سقف فوق‌العاده قدرتمند ترقی بشری، می‌دانستند. یعنی سقف بشریت را نظام‌های سکولار ‌می‌دانستند و آن‌قدر این را جلوه و آرایش کرده بودند که برای خیلی‌ها این مسائل کاملا مشتبه شده بود. حضرت امام آمد این پرده بسیار ضخیم را کنار زد و آن چهره شیطانی و بسیار وقیح و کثیف اینها را روشن کرد. حتی وقتی که امام از صهیونیسم بحث می‌کرد، هیچ‌کس نمی‌دانست، اصلا لغت صهیونیسم چیست و خیلی کمتر شنیده شده بود، ولی ایشان در موردش صحبت کرد، به‌طوری که دستگاه آن‌چنان روی آن حساس شده بود که ما گاهی که تبلیغ می‌رفتیم، وقتی ما را می‌بردند از ما التزام بگیرند، می‌گفتند: راجع به چند چیز اصلاً نباید حرف بزنی، یکی در مورد شاه و دیگری صهیونیسم بود.

 

یادم هست در اصفهان منزل یکی از اساتید دانشگاه دعوت شده بودم، خدا رحمتش کند، آقای دکتر خاتمی بود که اوایل انقلاب به وسیله راننده خودش او را بردند و کشتند. بسیار مرد شایسته و خوبی بود. ما میهمان ایشان بودیم. منزل بزرگی داشت و ما ده شب دعوت شده بودیم و منبر می‌رفتیم. بعد از یکی دوشب از اطلاعات آمدند و ما را گرفتند و بردند آنجا و خیلی تهدید شدیم، ولی صاحبخانه ما با ما آمد و گفت: این فلان کس که می‌خواهد با تو مصاحبه کند، قبلا شاگرد من بوده، بیایم بلکه ملاحظه کند. وقتی رفتیم دیدیم او این‌قدر بی‌حیا بود نه تنها ملاحظه او را نکرد، بلکه شروع به پرخاش و بد و بیراه گفت و اینکه تو اینجا چه کاره‌ای، خلاصه بعد از تهدید، گفت: شما که می‌روید بالای منبر به مسائل صهیونیسم چه کار دارید، این‌ها سیاست‌های بین‌المللی است که جریان‌های نظام عالم بر آن متمرکز است، تو چه می‌گویی، تو برو بالای منبر بگو فلفل و زردچوبه گران نفروشند، نخود و لوبیا کم ندهند و جوان‌ها فلان کار را نکنند، این حرف‌ها به شما نیامده است.

 

در آن زمان مسئله این بود که سیاست فقط به چهاردیواری کاخ سفید اختصاص دارد. از آنجا که بیاید کسی دیگر حق حرف زدن ندارد. بعد امام کم کم وارد بحث جزئیات هم شد و در مورد کاپیتولاسیون خیلی شدید صحبت کرد که همان باعث شد حضرت امام را گرفتند و بردند. نصف شب ریخته بودند خانه امام و در حالی که لباس خانه بر تن داشت و مشغول نماز بود، خادم امام را کتک زدند، امام داد می‌زد چرا او را می‌زنید، روح‌الله خمینی من هستم، من اینجا هستم،  ایشان را برده بودند. بعد از اینکه امام از آن مخمصه  مدتی بعد آزاد شد، در مسجد اعظم سخنرانی را کرد و  قریب به این مضمون گفت: اینها نصف شب ریختند در خانه من...، والله نترسیدم، آنها می‌ترسیدند. این را قسم خورد.

 

ببینید این از مقوله شجاعت نیست، چون رستم زال هم گیر قوی‌تر از خودش بیفتد می‌ترسد. ایشان گفت: من نمی‌ترسیدم، این مقوله محصول آن معرفت فوق العاده‌ای است که او می‌داند کلید همه چیز به دست یک قدرت فوق العاده‌تری است که او بر همه مسلط است و ایشان ارتباط با آنجا دارد. و لذا در آیه شریفه راجع به لوط دارد که وقتی قوم لوط آمدند و دم خانه لوط هجوم بردند گفت:«‌او آوی الی رکن شدید (اگر من به یک رکن شدیدی بودم اینجا جواب شما را می‌دادم)» امیرالمومنین فرمود: رکن شدید هم با او بود. واقعاً امام این مسئله را می‌دانست که یک رکن شدیدی در آنجاست،‌ این محصول آن شعور و معرفت عملی و مصداقی امام است. کاری با مفاهیم عرفان نظری ندارد. هرچه هست عرفان عملی است و از این قبیل مسائل در حضرت امام بود. ما هر وقت گرفتار می‌شدیم به امام پناهنده می‌شدیم و ایشان ما را تسکین می‌داد؛ هیچ‌وقت امام در هیچ زمینه‌ای نترسید و همیشه مقاوم بود و به وظیفه‌اش عمل می‌کرد.

 

زمانی که از پاریس به سمت ایران حرکت کرد، این خطر 90 درصد وجود داشت که هواپیمایش را بزنند، چون قدرت قدرت آمریکا بود؛ اگر ایشان می‌آمد با شاه می‌جنگید. باور بفرمایید همه ختم گرفتند و دعا و گریه و زاری می‌کردند که هواپیمای امام درست و سالم بنشیند. ولی با چه شجاعتی حضرت امام آمد، بعد هم می‌گفتند: انتهای هواپیما رفت و یکی دو ساعت راحت خوابید، مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده، بعد وقتی که نزدیک بود هواپیما بنشیند، خبرنگار با او مصاحبه کرد که شما پیروز شدید و دارید به ایران می‌آیید چه احساسی دارید؟ فرمود: «هیچی»، که بعضی از این نادان‌هایی که هیچ سیاست و معرفتی سرشان نمی‌شود، گفته بودند که امام گفت هیچی،  امام که می‌گوید: هیچی، یعنی می‌گوید: من به وظیفه‌ام عمل کردم و من گرفتار پیروزی و شکست نیستم. من به آن‌که علقه و وابستگی دارم، وظایفی است که در خانه خدا عمل کردم و الا اینجا اگر پیروز می‌شدیم یا من را می‌گرفتند فرقی نمی‌کرد.

 

در رابطه با اخلاق و عرفان عملی امام هم اگر امکان دارد، صحبت بفرمایید؟

 

من یادم است که یک وقت ایشان داشت درس می‌گفت (من پای درس نبودم، اما این جریان یادم است)، موذن مسجد اعظم وسط درس ایشان با بلندگوی خیلی قوی اذان گفت، در مسجد هم تقریباً خیلی جمعیت بود، شاید دو ثلث مسجد جمعیت بود که یک‌دفعه وسط درس بی‌احترامی کرد و شروع به اذان گفتن کرد، خلاصه طلبه‌ها رفتند متعرضش شدند، ولی امام گفت: عجب، پس وقت گذشته، درس را تعطیل کرد و رفت. اینها رفتند متعرض این موذن شدند و احتمال هم می‌دادند که این تحریک از طرف ساواک یا...، شده باشد که خواسته عمداً بی‌احترامی کند که بعد او نزد امام برای عذرخواهی رفته بود. امام فرموده بودند که مقصر ما بودیم که بی‌وقت حرف زدیم، وقت ما تمام شده بود و وقت تو بود که حرف بزنی. ایشان فردای آن روز که درس تشریف آوردند، فصل اخلاق را گفتند و گویا آن روز درس دیگری نگفتند. گفتند: چرا متعرض او شدید، حق با او بوده است، چون او باید به وقت خودش اذان بگوید که اذان گفته است، ما باید دم غروب کارمان را تمام می‌کردیم که غفلت کردیم، ایشان یک چنین شخصیتی داشت.

 

حتی نقل می‌کردند در ایامی که امام قبل از انقلاب محصل بود ،یک آقایی در قم بسیار ضد فلسفه بود. در زمانی که آیات سه گانه هم بودند، یعنی آقای حجت، آقای صدر و آقای خوانساری، ایشان هم بودند که از علمای بزرگ قم بود، راجع‌ به فلسفه خیلی به امام اعتراض کرده بود؛ ولی امام می‌رفت پشت سر او نماز می‌خواند. می‌گفتند: آقا او این‌گونه گفته است، می‌فرمود: این آدم خوبی است به وظیفه‌اش عمل کرده است، ما هم به وظیفه‌مان عمل می‌کنیم؛ به هر حال این ملکات روحی و فضائل ایشان بود که مجموعا ایشان را حرکت داد.

 

امروز جایگاه عرفان را در حوزه چگونه می بینید؟

 

بسیار ضعیف است. علت این است که استاد ندارد. عرفان عملی است که بسیار، بسیار مشکل است. مرحوم آقای مطهری در یکی از کتاب‌هایش، علوم اسلامی می‌گوید: عرفان به قدری مشکل است که در هرقرنی، هر صد سالی که در حوزه‌ها می‌گذرد و آن کسانی که به مراضات اینها آگاه می‌شوند، دو یا سه نفر بیشتر نیستند. علم خیلی مشکل و فوق العاده و ظاهر زننده‌ای هم دارد، اما رسیدن به باطنش خیلی کار دارد. حالا عده‌ای هم مشغول هستند، اما آن لب  مسئله که کسی مثل حضرت امام درآید، نه ما نداریم.

 

آیا حوزه نباید یک قسمتی را به شاگرد پروری عرفانی اختصاص دهد‌؟الان دکان‌های عرفانی باب شده است.

 

استاد می‌خواهد. استادش کجاست؟

 

بله آن که عرفان نیست. آن سیاست‌های صهیونیسم است. آن‌قدر زشت و کریه است که آدم بی‌ادبی می‌‌داند اسم آنها را عرفان بگذارد. برای زشت‌ترین مسائل، پاکیزه‌ترین عنوان را انتخاب می‌کنند که این سیاست بسیار شوم صهیونیسم است که خدا به حق امام زمان، ریشه صهیونیسم را درآورد که برای همه جای کره زمین مضر است.

 

حوزه مطلوب از منظر حضرت‌عالی چه تعریفی دارد؟

 

حوزه مطلوب حوزه‌ای است که امثال علامه طباطبایی، امثال آقای خمینی، آقای بروجردی، آقای نائینی و امثال آشیخ محمد حسین کمپانی پرورش داد، حوزه مطلوب آن است و شاخصه‌های این حوزه این است که طلبه‌ها فقط با تعهد و بدون اتکاء به هیچ مسئله‌ای درس می‌خوانند، دنبال نمره، مدرک، مقام، آینده، پول و.... نباشند.

 

حوزه امروز ما تا آن حوزه چقدر فاصله دارد؟.

 

الان در حوزه این زمینه هست و امیدواریم که در آینده شاهد بزرگانی که محصول این حوزه است، باشیم.

 

یکی از سؤالاتی که معمولاً در بین ما طلبه‌ها و حوزویان مطرح می‌شود رابطه حوزه با سیاست چگونه است؛ آیا معنایش این است که رجل سیاسی که صبح از خواب بیدار می‌شود تا شب هرکاری که می‌کند، حوزه  باید دنبال فعل، نشست، قیام و قعود این رجل سیاسی باشد یا اینکه نه حوزه از لحاظ سیاسی یک تعریف دیگری دارد؟

 

الان امام یک مرد سیاسی بود یا نه؟

 

بله سیاسی بود.

 

سیاستش غیر از آنچه که خوانده بود نبود. این را بدانید سیاست ما عین دیانت ماست، همین است. امام را سیاستی غیر از آنچه در حوزه خوانده بود نبود، حوزه روی این زمینه، سیاستش عین دیانتش است یعنی یک نفر انسان فقیه، فیلسوف آگاه، یک رجل سیاسی است که کلاه سرش نمی‌رود.

 

‌آیا تعریف خاصی تا حالا ارائه شده است؟

 

برای دیگران شده، اما غلط است، من می‌گویم الان حضرت امام یک رجل سیاسی بود یا نبود؟ آقای مطهری، آقای بهشتی، یک رجل سیاسی بودند یا نبودند؟ اما سیاست اینها بیننا و بین الله فقط همانی بود که در حوزه خوانده بودند و تحصیل کرده بودند؛ یعنی معیارشان آن بود. نه مسائل سیاسی متداول امروز سیاست‌مداری نیست، بلکه سیاست‌بازی است، حقه بازی است، نامش را سیاست می‌گذارند، نه سیاستی که آقای خمینی، آقای مطهری، آقای بهشتی و شاگردان‌شان داشتند و این که الان در حوزه دارند. سیاست این‌ها همان چیزی است که از متن قرآن و سنت است و اینها استفاده کردند و جزء وجودشان است، همان‌ها شاخص است و الحمدلله برد هم داشته است.

 

امروز هجمه‌های زیادی به فلسفه و عرفان می‌شود این را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

این سابقه دارد. از سابق حتی علم اصول هم مدتی مورد هجمه قرار گرفته بود و حتی علم فقه هم به صورت متداول فعلی، یک روزگاری مورد هجمه قرار گرفته بود. در نظام‌های علمی معمولاً این اختلاف سلیقه‌ها هست. البته امروز اختصاصاً یک عده‌ای درصددند که که حوزه را تهی کنند و لذا می‌آیند یکی یکی برعلیه این علومی که در حوزه استفاده می‌شود، حرف می‌زنند. الان شاید حدود 13 – 12 تخصص در حوزه است و این‌گونه نیست که فقه یا اصول باشد، نخیر، 12 – 10 نوع تخصص در حوزه است، از ادبیات گرفته که صرف، نحو، لغت و معانی بیان و علوم بلاغی باشد تا اصول، بعد تفسیر، علم الحدیث، علم رجال، منطق، ادبیات، تاریخ، فقه، فلسفه، عرفان، تفسیر روایی، تفسیر عرفانی، تفسیر کلامی در حوزه وجود دارد که هرکدام تخصص خاصی می‌خواهد. این‌ها علوم مختلفی است که در حوزه هست و هرکدام متخصصین خاص خود را دارد. بعد خیلی‌ها هستند که دست اندازی می‌کنند که معلوم است. مثلا اشکال فنی به فلسفه می‌کند و می‌آید بحث اصالة الوجود و قاعدة الواحد و قاعده علیت و معلولیت و این‌ها را زیر سؤال می‌برد، خب این‌ها یک بحث حوزوی است از اول هم بوده، باید نشست با این افراد صحبت کرد و  مطالب را ثابت کرد.

 

مثلا معاد جسمانی، معاد روحانی و اینها مسائل بغرنج فلسفه است که از هشتصد سال قبل این اشکالات بوده است و باید با این‌ها حرف زد، این‌ها خود نتیجه فرآوری حوزه است. اما امروز به‌ویژه یک سلسله نغمه‌هایی شنیده می‌شود که این نغمه‌ها نغمه‌های فنی نیست، یک الفاظی یاد گرفته است اگر از او بپرسی تو چه می‌گویی؟ اصلا خودش هم نمی‌داند. در دوره مشروطه کسی دنبال مردم می‌دوید و  داد می‌زد، من مشروطه می‌خواهم، یکی رسید به او گفت: چه می‌گویی؟ گفت: من چند روز است دارم داد می‌زنم مشروطه، هنوز کسی یک لقمه نداده بخورم...، بعضی‌ها واقعا نمی‌دانند این خوردنی است یا پوشیدنی، شروع به حرف زدن می‌کنند. اینها این‌گونه هستند.

 

از فرمایش شما این را استنباط کردم که جایگاه فقهی حوزه که مشخص است و بحث متداول حوزه است، منتها من احساس می‌کنم که این بحث عرفان و فلسفه است که حوزه را فربه و جهانی می‌کند؟

 

نه. مجموع آنها نیاز است. اتفاقاً من می‌خواهم یک چیزی را خدمت شما عرض کنم، علوم اسلامی همه به هم مرتبط است. یعنی آن فقیه فیلسوف و عارف، ذهنیتش فوق‌العاده‌ است، حتی در استنباط فقهی و اصولی، در فهم تفسیر، این‌ها با هم است، یعنی این‌طور نیست که بگوییم فقه را کنار بگذاریم، فلسفه فربه می‌شود. هرگز فلسفه تنها، قدرت فربه کردن ندارد؛ آن که حوزه را فربه می‌کند، تخصص جامع در جمیع علوم اسلامی است و این را باید خیلی دقت کنید. در خیلی از جاها اشتباه می‌کنند، گاهی می‌گویند فقه تنها و بقیه را حذف می‌کنند، گاهی می‌گویند بقیه ...، این‌گونه نیست. علوم اسلامی، یعنی اسلام مجموعاً این علوم را دارد و اگر بخواهی اسلام را نصف کنی در حقیقت ابتر می‌شود. نمی‌توانیم اسلام را نصف کنیم و بگوییم فقه است یا فلسفه است. اسلام یک مجموعه‌ای است که این مجموعه، دارای این کمالات است.

 

چطور به جامعه مدرسین ورود پیدا کردید؟

 

من ورود پیدا نکردم. ما یک روز نشسته بودیم، خدا عافیت بدهد، آقای راستی، کاشانی و آقای شرعی، تشریف آوردند اینجا و گفتند شما به جامعه مدرسین دعوت شدید، اجابت کنید. نامه‌ای هم  با امضای آیت‌الله مشکینی آورده بودند.

 

جامعه مدرسین را به عنوان یکی از یادگاران اصیل حضرت امام، هرچند قبل از انقلاب هم بوده، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

تعبیری که مقام معظم رهبری از جامعه مدرسین کرد، بهترین تعبیر است. جامعه مدرسین یک گروه علمی و سیاسی هستند که این مقام را نه کسی به آنها داد و نه کسی می‌تواند از آن‌ها بگیرد. این‌ها گروهی هستند که دور هم جمع شدند و یک تشکل علمی، دینی، تقوایی و سیاسی دارند. کمالش هم کمال ذاتی‌اش است. یعنی افرادش افرادی هستند که به هیچ چیز احتیاج ندارند. بخواهند یک مقامی هم به او بدهند باید کلی خواهش و التماس کنند تا یکی از آن‌ها واقعا بپذیرد کاری کند یا جایی برود. حضرت امام جامعه مدرسین را برای حوزه معیار قرار داد. به جوان‌های حوزه سفارش کرد که خودتان را به جامعه مدرسین مرتبط کنید تا از لغزش‌ها محفوظ باشید. این‌ها چنین گروهی هستند. گروه سیاسی-الهی هستند نه گروه وابسته، یعنی همین جامعه مدرسین اگر یک وقت ببینند این نظام، انقلاب یک ذره کج و معوج می‌رود به شدت انتقاد می‌کنند، هر شخصیتی که باشد، جامعه چنین وضعیتی دارد. مرجعیت مدت‌های مدیدی در دست این‌ها است. یعنی این‌ها هم جعل کردند و هم سلب کردند.  و تا کنون چند نفر را خلع از مرجعیت کرده است و دلیلش هم بعد الهی-سیاسی و علمی بوده است.

 

آیا از دیدگاه اسلام چیزی مهم‌تر از حفظ نظام هم وجود دارد؟ آیا این نظام شاخصه‌هایی دارد؟

 

در اصل نظام؟ نه. نظام قرآن، نظامی که قرآن دست می‌دهد. هدایت نظام قرآنی به وسیله شخص خداست که عالم را خلق کرده است. ارکانش را هم خودش گفته است. ما تشریح نکردیم. مصداقاً یکی توحید است. شاکله نظام شاکله توحیدی است، هرچه هست و نیست مربوط به خداست و لذا در اسلام حکومت برای احدی غیر از خدا حرام است:«لا حکم الا لله»، اگر هم پیامبر اکرم حکومت دارد، به امر خدا دارد و اگر هم حکومت نظام جمهوری اسلامی دارد به امر اسلام دارد. نظام جمهوری اسلامی هم همین است. نظام جمهوری اسلامی چکیده واقعیت علمی حوزه است با همان شاخصه‌ها. اما گاهی شاخصه‌ها در جامعه‌ها خرد می‌شود، این دیگر معلوم است که تقومش وابسته به عملکرد افراد است؛ اگر گرفتاری دارند مربوط به افراد است. اسلام به ذات خود ندارد.

 

در تثبیت و پایداری این نظام، مردم چقدر نقش دارند؟

 

نقش اصلی برای مردم است. منتها مردم حرکت می‌کنند و خدا هم تأیید می‌کند، بدانید که این دو باهم است. الان بسیاری از موفقیت‌های ما را وقتی انسان نگاه می‌کند می‌بیند فقط و فقط تصمیم ارباب‌های پشت میز نیست و واقعاً یک آثار غیبی بر آن مترتب شده تا این‌ها پیروز شدند و‌الا شما ملاحظه کنید تمام قدرت‌های تسلیحاتی، سیاسی، جاسوسی، اقتصادی پشت هم هستند که یک وجب خاک ایران را بگیرند، ولی سی سال است نتوانسته‌اند.

 

در حفظ نظام که تبلورش در حکومت هست، اگر این‌گونه باشیم که بگوییم باید به هر طریقی باقی بماند، آیا اگر یک وقت مردم یک نظامی را نخواستند ما هم باید مردم را از بین ببریم؟

 

نه. حکم برای خداست. همان روزی هم که مردم رفتند، آن طرف امیرالمومنین، امام بود.

 

این‌ها هم نائب اویند. یعنی در حقیقت این‌ها باشند یا نباشند، مجتهد جامع‌الشرایط نه فقط جامع الشرایطی که در رساله داریم، جامع الشرایط امروز، یعنی آنچه که در رساله نوشته باید داشته باشد، به اضافه این‌که باید آگاهی سیاسی و اطمینان به نفس  و قدرت جواب دادن به شبهات هم باید داشته باشد، او حاکم است، مردم باشند یا نباشند.

 

در تشکیل حکومت ما می‌بینیم وقتی مردم نمی‌خواهند حضرت امیر کنار می‌نشیند و وقتی هم مردم می‌خواهند، می‌آید.

 

نه. این در مرتبه اجراست. نه در مرتبه اصل امامت و ‌لا امام وقتی امام بود یک عده معتقد به امامت او بودند و به امر او بودند. یعنی مردم قدرت عملی می‌آورند، نه این که مردم امامت می‌آورند.

 

در نظام اجرا وقتی مردم نخواهند ما حق آسیب رساندن به مردم نداریم؟

 

و اگر بتوانیم چرا. اگر بتوانیم بله، اگر قدرت داشته باشیم، باید بیاییم جلو و مردم را آگاه کنیم، مگر قدرت نداشته باشیم.

 

آگاه کردن با قلع و قمع کردن باشد؟

 

مثل کاری که امام در عرض 20 سال کرد. امام حرف می‌زد و آنها ‌را آگاه می‌کردند.

 

یعنی کار امام با فکر و دل بود، با زور نبود؟

 

آگاهی دادن به مردم بود. مردم را که آگاه کنی خودشان راه می‌افتند. یعنی اسلام  این گونه است. دین را القا می‌کند و شخص را رها. ابوذر یک کلمه شنید، «اشهد ان لا اله الا الله» و «اشهد ان محمدا رسول الله» رفت میان کعبه آن شعارهای عجیب و غریب را در میان دنیا داد. همین، کاری با او نداشت.

 

رابطه مرجعیت و حکومت را امروز چگونه تحلیل می‌کنید؟

 

مؤید یکدیگرند. هم حکومت مؤید مرجعیت است هم مرجعیت مؤید حکومت است. زمانی که انقلاب نشده بود، مگر مرجعیت چنین قدرتی داشت؟ من یادم است در منزل آیت‌الله گلپایگانی ریختند و آن‌قدر بی‌ادبی کردند و تیر‌اندازی شد، طوری‌که یک نفر زخمی یا کشته شد و توهین‌های دیگری که به مراجع شد.

 

در حال حاضر، آن‌که به مرجعیت قدرت داده نظام جمهوری اسلامی است. نظام جمهوری اسلامی نباشد حوزه هم آن قدرت را ندارد. در دوره شاه حوزه هر زمانی که قیام می‌کرد، ساواکی‌ها می‌ریختند مدرسه فیضیه و طلبه‌ها را می‌زدند و می‌کشتند و زندان می‌بردند. در آن زمان‌ها هرکسی واقعاً تبلیغ می‌رفت، امیدی به بازگشت نداشت.

 

مهم‌ترین شاخصه‌ای که امام را امام کرد، چه بود؟

 

اسلام، یعنی پیاده شدن اسلام در وجود امام بود.

 

امام میراث گرانبهایی برای ما به یادگار گذاشت که بخش اعظمی از این میراث، نظام اسلامی و حکومت اسلامی است، عزتی است که برای مسلمانان آورد؛ ولایت و رهبری است. یک بخشش هم بیت حضرت امام است، تکلیف ما، تکلیف جوان‌ها، طلبه‌ها، مردم، در پاسداشت این میراث‌های گرانبها  چیست؟

 

چاره‌ای جز احترام نیست. ما باید این‌‌ها را محترم بداریم تا نسبت به آن‌ها هتکی نشود. به هیچ وجه صلاح نیست، کما اینکه خود مقام معظم رهبری هم همین کار را می‌کند. شما الان ملاحظه می‌کنید بیت با تمام قدرت، با تمام دفاع از او، هم در قم و هم در تهران محفوظ است. خب این قدرت را چه کسی به بیت می‌دهد که حریم بیت صد در صد محفوظ باشد‌، این همه مامور، این همه رفت و آمد و... را چه کسی این‌ها را می‌دهد؟ اگر حکومت ندهد، این‌ها خودشان می‌توانند چنین کاری کنند؟ حکومت احترام این‌ها را می‌دهد، باید هم بدهد. مسلما ما هم باید احترام کنیم.

 

اگر خاطره‌ای از حضرت امام دارید، برای ما  بفرمایید؟

 

اتفاقا از عجایب این است که در این مدت ملاقات خصوصی با حضرت امام نداشتم، با اینکه برایم فراهم بود، اما مستلزم یک چیزهایی بود که من در آن وادی نبودم، اما من از نظر علمی و شخصیتی و ترویجی، عاشق امام بودم. من مقاله‌های خیلی زیادی راجع به امام نوشتم و به‌ویژه در شرح مصباح الهدایه یک وصف بسیار عمیق و بلیغی از امام کردم که کسی این‌گونه حرف نمی‌زند.

 

اگر امکان دارد کمی هم از چینش مطالب مصباح الهدایه بفرمایید؟

 

مصباح الهدایه کتابی است عرفانی، اما عرفان شیعی که فقط و فقط از آیه و روایت استفاده شده است و کلماتش هم این است و هرچه هم استدلال شده یا آیه است یا روایت و از کلمات فلاسفه و دیگران استفاده نشده است. همچنین زمینه رشد انسان کامل را به خوبی تبیین می‌کند که متبلور در شخصیت پیامبر اکرم(ص) و حضرات معصومین(ع) می‌شوند. در آنجا بسیار جالب از روایات استفاده کرده است که پیامبر اکرم به همان اندازه که دارای رسالت در بین امت است، قبل از این رسالت، رسالت در ملأ اعلی دارد که در آنجا به حَکَم عدل معروف است. حتی ترتیبی که بین رسل و ملائکه و چینش آن‌ها و هر کاری که هرکدام از آن‌ها باید بکنند، این‌ها رسالت عمده‌اش مربوط  به روح بزرگ پیامبر اکرم(ص) است. این را بسیار جالب در آنجا باب می‌کند و از اسماء و صفات خوب بحث می‌کند. مسئله‌ای راجع به ذات خدای تعالی دارد که ذات خدای تعالی قابل دسترسی برای هیچ‌کس، غیر خودش نیست. حتی برای هیچ نبی و رسولی و...، قابل دسترسی نیست. فقط اسماء و صفات مورد بحث است. پس عرفان می‌گوید: همه چیز خداست. می‌گوید ذات بری است و موضوع هیچ علم عرفانی، فلسفی، کلامی نیست. آنچا موضوع علم عرفان و فلسفه و کلام و صفات خداست و مشیت قاهره، موضوع عدل برای این مسائل است. و هرچه هست مثلا اگر وحدت است مربوط به مشیت قاهره است، اگر نسبت است، مربوط به مشیت قاهره است. خیلی موارد دیگری که در کتاب آمده است.

 

در فضای انتخابات ریاست جمهوری توصیه شما برای این‌که بتوانیم حضور حداکثری را داشته باشیم، چیست؟

 

توصیه‌ام این است که مردم حتی الامکان باید سلیقه‌های شخصی را کنار بگذارند و در یک نقطه قابل اشتراک با هم جمع شوند. البته نقطه قابل اشتراکی که دین پسند باشد، نه نقطه قابل اشتراک صهیونیست پسند، همان‌طور که قبلا عمل کردند.

 

مردم که همیشه به وظیفه‌شان عمل کردند، نظام چه وظیفه‌ای دارد تا زمینه را برای حضور همه فراهم کند‌؟

 

فقط و فقط تنها راهش این است که به مردم آشنایی دهد و دشمن را به مردم بشناساند. مهم‌ترین چیزی که ما الان در کشور داریم این است که خط و رسم دشمن را نشان دهد. چون دشمن از هر طرف در دهانش بزنی از در دیگر با یک رنگ و وضع دیگر می‌آید. ما بحث‌مان والله سیاسی نیست. ما آدم‌های سیاسی نیستیم. ما دل‌مان برای آن دینی سوخته که سیدالشهداء بر آن تکه پاره شده است که این تحریف نشود.

 

نصیحت‌تان به شورای نگهبان در این زمینه چیست؟

 

من معتقدم در این موارد شورای نگهبان خوب عمل می‌کند. چون کسانی که در شورای نگهبان هستند، امثال آقای جنتی و...، در طول انقلاب آدم‌های مستقیمی بودند و همان زهادت و ساده محوری را دارند.

 

بعد از اتفاقات 88،  مقام معظم رهبری مطلبی را همیشه دارند که «جذب حداکثری و دفع حداقلی»، شما نظام را در این زمینه چقدر موفق دانستید؟

 

موفق است. دلیلش هم این است که هر انتخاباتی که شده است اکثریت بالاخره آمدند و انقلاب را تأیید کرده‌اند.

کد خبر: 139221030134
1392/2/10

Share

بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن